ویروس کرونا

تصویرسازی ذهنی برای مبارزه با کرونا

درود بر شما

امروز می‌خوام یک موضوع جالب،‌ مهم و کاربردی رو بهتون آموزش بدم. قانون جذب یکی از قوانین کائنات هست. قانون جذب رو در کارگاه ساختار کائنات توضیح می‌دم. به خاطر اینکه همانطور که گفتم این قانون یکی از قوانین و امکانات کائنات هست. اگر ما ساختار کائنات رو بشناسیم بهتر می‌تونیم از امکانات اون استفاده کنیم. امروز نمی‌خوام که در مورد ساختار کائنات یا چگونگی کارکرد قانون جذب صحبت کنم،‌ می‌خوام در مورد کاربرد قانون جذب براتون بگم.

یکی از روش‌های کاربرد قانون جذب،‌ تصویرسازی ذهنی هست. به این صورت که در مورد چیزی که می‌خواهید بدست بیاوریم در ذهنتون تصویر مورد علاقتون رو می‌سازید. اگر خانه خاصی با امکانات خاصی مد نظر دارید که مایل هستید در آینده داشته باشید،‌ تصویر اون رو در ذهنتون می‌بینید. اگر نتونستید که تصویر اون رو در ذهنتون بسازید می‌تونید عکس خانه مشابه رو پیدا کنید و به اون نگاه کنید و بعد چشمتون رو ببندید و در ذهنتون اون رو ببینید و سعی کنید که داخل اون رو هم ببینید و بازم اگر نتونستید که داخل اون رو تصویرسازی کنید عکس‌هایی با دکوراسیون دلخواه خود پیدا کنید و اونها به به دفعات تماشا کنید و بعد چشماتون رو ببنیدید و در ذهن خودتون در خانه رویایی خودتون قدم بزنید و همان اتاق‌ها و دکوراسیون‌های دلخواهتون رو ببینید که می‌خواهید داشته باشید. همانطور که گفتم نمی‌خوام امروز توضیح بدم که قانون جذب چطوری کار می‌کنه،‌ فقط از کاربرد روش‌هایی از اون رو بهتون خواهم گفت.

این روش تصویرسازی رو برای به دست آوردن خانه ایده‌آل خودتون توضیح دادم که مورد دیگه‌ای رو براتون بگم. شما می‌تونید از این روش برای به‌دست آوردن هرچیزی در زندگی خودتون که آرزو دارید مثل داشتن اتومبیل زیبا،‌ همسر دلخواه و سلامتی،‌ استفاده کنید.

امروز هدف من از ارائه این مطلب، آموختن استفاده از این روش برای حفظ یا به‌دست آوردن سلامتی خودتون هست. خیلی‌ها سلامتی خودشون رو فراموش می‌کنند و مشغول به‌دست آوردن وسایل زیاد در زندگی خود هستند. غافل از این که بدن و روان ما، اولین وسیله‌ای هست که در اختیار ماست و نیاز به رسیدگی و مراقبت داره. و چه بهتر که رسیدگی به این وسیله بسیار ارزشمند در اولویت هر روزمان قرار داشته باشه.

در حالی که نشسته یا دراز کشیده‌ایم و می‌توانیم در تنهایی باشیم،  می‌تونیم روش تصویرسازی قانون جذب رو برای اسکن بدنمون و توجه و تمرکز بر سلامتی تن و روانمون به کار بگیریم.  تصور کنید که نوری از بالای سرتون وارد سر می‌شه و از سر و گردن عبور کرده و بزرگ‌تر شده و از شانه‌ها و دست‌ها و سینه و شکم و در نهایت از پا عبور می‌کنه. این کار سبب می‌شه که به بدنمون توجه و تمرکز بیشتری پیدا کنیم در حین اینکه احساس خوب و آرامش پیدا می‌کنیم. اگر بخشی از بدنمون اشکالی داشت شروع به نبض زدن در اون ناحیه رو حس می کنیم.

البته مسلمه که این تصویرسازی‌ها نیاز به تکرار و تمرین داره مثل هرکار دیگه‌ای که بعد از تمرین بسیار برامون آسون می‌شه همونطور که گفتن کار نیکو کردن از پر کردن است. این روش‌ها رو در کارگاه سلامت تن و روان به طور کامل توضیج می‌دم که می‌تونید با تهیه کتاب سلامت تن و روان هم اون‌ها رو یاد بگیرید. البته در کارگاه با سوال و جواب و تمرین،‌ این روش‌ها به طور عملی آموخته می‌شند.

اما مشکل کنونی جامعه ما ویروس کرونا هست که می‌تونیم با این روش تصویرسازی،‌ این بیماری رو شکست بدیم. در صفحه اینستاگرام خودم بارها تصویر تبدیل ویروس به گل رو براتون گذاشتم و تاکید کردم که به این عکس نگاه کنید. این یک روش از روش‌های تصویرسازی است که می تونید با تکرار این تصویر در ذهنتون،‌ سیستم ایمنی خود رو با این روش تجهیز کنید که ویروس‌های موجود در بدن خودتون رو تبدیل به گل کنید و از این ویروس‌ها مصون بمانید.

روش دیگر تصویرسازی برای نابودی ویروس‌ها، تصویرسازی ماهی‌هایی شناور در سیستم ایمنی هستند که اونها رو به محل‌هایی مثل گلو و بینی و ریه خود ارسال می‌کنید تا ویروس‌ها رو بخورند. ویروس‌ها از جنس پروتئین هستند. ماهی‌ها اونها رو می‌خورند و در ماهیچه‌های م به عنوان پروتئین ذخیره می‌کنند یا اینکه به عنوان کالری می سوزونند و ما با انرژی بیشتری به کارهامون می‌رسیم.

این تصویرسازی رو به مدت ۵ دقیقه انجام بدید؛ ماهی‌ها رو در گلو و بینی و ریه و کبد تصور کنید که ویروس‌ها رو می‌خورند و در پایان ۵ دقیقه تصور کنید که ماهی‌ها در همه‌جای بدن پخش می‌شوند و با شادی در حال شنا هستندو تصویرسازی را به پایان ببرید. این کار را می‌توانید چندین بار در روز انجام دهید.

ماسک بزنید و مراقب باشید که مبتلا نشوید اما اگر احساس کردید یا احتمال دادید که ویروس وارد بدن شما شده است،‌ نگران نباشید و در حین اینکه این تصویرساری را انجام می‌دهید برای تست کرونا اقدام کنید. و اگر لاز م شد که دارو مصرف کنید ،‌ همچنان به این تصویرسازی ادامه دهید تا این ویروس را از بدن خود بیرون کنید. مراقب خودتان باشید.

شاداب و سلامت باشید

سینا یاوریان

سخنران، مربی و مشاور روانشناسی

خشم

خشم

درود بر شما

از مجموعه “پیشگیری آسیب های اجتماعی” در خصوص “خشم” خواهم نوشت.

خشم یک هیجان است و خشونت یکی از رفتارهای نمود یافته از خشم است. این هیجان یکی از هیجان های طبیعی بدن است که نحوه ابراز آن می تواند آن را به یک حس مخرب بدل کند. در واقع وجود همه هیجان های منفی همچون خشم و ترس برای انسان مفید بوده است. به طور مثال اگر ترس در انسان وجود نداشت ممکن بود که خود را از کوه پرت کند و هلاک شود. یا در صورت مورد حمله واقع شدن، بروز خشم در فرد سبب دفاع از خود می‫شود و به بقای فرد کمک می‫کند.

بنابراین همه هیجان ها ؛ چه مثبت و چه منفی برای بقای موجود زنده در بدن موجود وجود دارند. اما انسان متمدن نیاز دارد که در زندگی متمدنانه ، هیجان های خود را تحت کنترل داشته باشد تا به خود و دیگران آسیب وارد نکند. حتی ممکن است در یک فرد اگر هیجان خوب شادی، تحت کنترل نباشد، فرد به خود یا دیگران آسیب وارد کند. ممکن است که با گوش دادن به موسیقی شاد، در فرد هیجان شادی مضاعف پدید آید و صدای دستگاه پخش موسیقی را به اندازه ای افزایش دهد که برای همسایگان گوشخراش و آزارنده باشد. بنابراین کنترل همه هیجان ها چه مثبت، چه منفی در زندگی متمدنانه ضروری است.

برای کنترل هیجان ها نیاز هست که مهارت هایی بیاموزیم اما برای اینکه مهارت ها را بهتر به کار بگیریم لازم هست که ریشه مشکل را با دید بهتری بنگریم. و گاهی ممکن است اگر ریشه و مبدا را بشناسیم کافی باشد و آن تحت کنترل ما درآید. این موضوع در ادامه صحبت، برایتان روشن‫تر خواهد شد.

در ابتدا در زمینه هیجان ها و رفتارها به طور کلی در روانشناسی می‫نویسم. از زمانی که روانشناسی از فلسفه به عنوان یک رشته مستقل ظهور کرد روانشناسان نظریاتی مختلفی ارائه داده اند؛ از آن جمله این بوده است که بسیاری از روانشناسان بر این عقیده بوده اند که هیجان ها و رفتارهای موجود زنده از طبیعت ( Nature ) و ژنتیک ناشی می‫شوند و برخی دیگر بر این تاکید کرده اند که سهم تربیت (Nurture) در ایجاد هیجان ها و رفتارها بیشتر است. در عصر حاضر روانشناسان به توافق رسیده اند که سهم این دو یعنی طبیعت و تربیت به نسبت مساوی و ۵۰-۵۰ است. بنابراین تاثیرات عوامل مادرزادی در تولید رفتارها به همان نسبت است که تاثیرات عوامل تربیتی و محیطی. در خصوص هر کدام از این عوامل توضیحاتی ارائه خواهم کرد.

هنگامی‫که موجودی متولد می‫شود، خلق و خوی او ، همراه او هستند. این خلق و خو ناشی از ژنتیک و طبیعت اوست. شنیده ایم که به طور مثال می‫گویند فلانی امروز خلق خوبی ندارد یا در مود خوبی نیست. اما در واقع در روانشناسی ، خلق یا مود(Mood)  به خصوصیاتی اطلاق می‫شود که فرد عموما در مقاطع مختلف به وقایع مختلف از خود نشان می‫دهد. موارد متعددی در ایجاد این خلق و خو موثر هستند. ژن یکی از این عوامل است که در هر دو والدین به فرزند منتقل می‫شود و به نسبت قوت و ضعف این انتقال ، بر روی خلق فرد تاثیر می‫گذارند.

رشد غدد در زمان جنینی که می‫تواند براساس روحیات مادر و تغذیه او متغیر باشد یکی دیگر از عواملی طبیعی خلق و خوی فرد است. تغذیه مادر و خلق او در دوران بارداری به طور مستقیم بر ساختار بدن و خلق و خوی جنین اثرگذار است. بنابراین با بررسی عوامل ذکر شده و عوامل بسیار دیگر و تحت کنترل داشتن آنها می‫توان بر روی خلق و خوی فرد در آینده تاثیر گذاشت و تا حدودی آن را تعدیل و تنظیم کرد. به طور مثال والدین می‫توانند با ایجاد محیطی آرام در دوران بارداری مادر جنین را در آرامش بپرورند و خلق او را با ثبات نگهدارند. یا با رعایت تغذیه مناسب و دوری از موادی چون سیگار و الکل در دوران بارداری مادر، فرزندی سالم و تندرست با خلقی مناسب به دنیا آورند.

در خصوص تربیت نیز همچون طبیعتِ فرد ، عوامل متعددی تاثیرگذارند. از آن جمله می‫شود به والدین و خانواده، مدرسه ، محله و جامعه و تلویزیون و رسانه ها اشاره کرد. همه می‫دانیم که والدین، اولین و تاثیرگذارترین مورد در زمینه تربیت هستند. سبک فرزندپروری والدین که در افراد تحصیل کرده به انتخاب و آموزش والدین بسته است و در بقیه خانواده ها به تربیت خود والدین و خلق و خوی آنها بستگی دارد یکی از بخش های تربیتی والدین است. الگو بودن والدین و اعضای دیگر خانواده و فامیل بدون اینکه آن افراد قصدی در تربیت داشته باشند نیز یکی دیگر از بخش های تربیتی در خانواده است.

از همینجا می خواهم به موضوع خشم وارد شوم. در جوامع سنتی در خانواده ها مهرورزی در مقابل فرزندان مرسوم نیست. این موضوع را ۱۵ سال پیش مطرح کرده ام و نوشته من در شبکه های اجتماعی بارها رد و بدل شده است. به طور مثال در خانواده های سنتی ، هنگامی که پدر خانواده به همسرش می گوید” عشقم برایم یک لیوان آب می آوری” همسر ایشان با اشاره چشم و ابرو به ایشان تفهیم می کند که پیش فرزندشان او را عشقم خطاب قرار ندهد، اما در همین خانواده نزاع و دعوای همسران در مقابل فرزندان مجاز است و به همدیگر نمی گویند که در پیش فرزندمان دعوا نکنیم بعدا در این مورد صحبت کنیم. دختر یا پسر در چنین خانواده ای چگونه مهرورزی را بیاموزد در حالی که خشم و خشونت را الگو گرفته و می آموزد.

مدرسه نیز مکانی برای انباشت خشم در کودکان و نوجوانان می تواند باشد. محیط مدرسه همچون ساختار ساختمان، حیاط مدرسه، نوشته های روی دیوار حیاط، درب حیاط، رفتار سرایدار، معلم و مدیر و عوامل بسیار دیگر می تواند که در آرامش فرزندان ما تاثیرگذار باشد. رفتار معلمان در کلاس درس هم می تواند برای فرزندان الگو باشد و در رفتار آینده آنها تاثیرگذار باشد. همچنین مهارت کنترل هیجان در معلمان می تواند که حتی خشم نهفته دانش آموزان را نیز تحت کنترل دربیاورد. به همین دلیل هست که تاکید دارم که برای معلمان دوره های هوش هیجانی اجباری باشد و همه ساله این دوره ها را تکرار کنند و معلمان سطوح مختلف آن را طی کرده و درجات مختلفی دریافت کند و خود نیز بتوانند چنین دوره هایی برگزار کنند.

در اینجا لازم است که بیان کنم که هوش هیجانی ، نوعی از هوش و مهارتی در هوش هست که آموختنی است و با کسب هرچه بیشتر آن، کنترل بیشتری بر روی هیجان های خود خواهیم داشت. و یکی از بخش هایی که با افزایش هوش هیجانی افزایش می یابد توانایی همدلی است که می توان با همدلی بیشتر با فرزندان و دانش آموزان خود، خشم آن ها را کاهش داد.

موضوع دیگری که اینجا لازم است مطرح کنم این است که بسیاری از مسائل ، مسائلی کلان هستند که نیاز به برنامه ریزی و اقدام کلان مدیریتی در سطح مدیریت جامعه دارد. به طور مثال لازم است که آموزش و پرورش در همه موارد جامعه حضور داشته باشد و اظهار نظر او بسیار مورد توجه قرار گیرد. لازم است که آموزش و پرورش در همه پروژه های شهرداری حضور داشته باشد و بر ساخت و سازها اظهار نظر کند تا دانش آموزان مدارس در رفت و آمد خود مشکلی نداشته باشند که بیشتر توضیح خواهم داد.

اقتصاد نیز یکی از مسائل کلان است که مسلما اقتصاد خانواده ها و اقتصاد معلم ها در روند تربیت فرزندان ما تاثیرگذار هستند. اگر والدین و معلمین از نظر اقتصادی با مشکل مواجه باشند البته که ذهنشان درگیر خواهد بود و توان آنها برای کنترل هیجانشان پایین خواهد بود و این موضوع به دانش آموزان انتقال پیدا می کند. چراکه مشکل در برآورده کردن نیازهای اولیه خوراک و پوشاک، همه مسائل دیگر را تحت تاثیر قرار می دهد که حتا ممکن است منجر به ممانعت تحصیل فرزندان شود یا منجر به کم کاری معلمان گردد که به تبع آن دانش آموز درس را متوجه نشود و خشمی دیگر در او انباشته شود.

 

ادامه دارد

 

سینا یاوریان

سخنران ، مربی و مشاور روانشناسی

 

ویدیوی کامل این متن را مشاهده نمایید ؛

loneliness

تنهایی ، نیاز ، دوست

درود بر همراهان عزیز

گلنوش مطلبی فرستاده:

وقتی تنهائیم ، دنبال دوست می‌گردیم …
پیدایش که کردیم ، دنبال عیب‌هایش میگردیم !
وقتی که از دستش دادیم ،
در تنهایی دنبال خاطراتش می‌گردیم …!
مراقب قلب‌ها باشیم …
هیچ چیز آسان‌تر از قلب نمی‌شکند !

در پاسخ به این نوشته:

 

همانطور در نوشته هایی که به تئوری انتخاب دکتر گلسر پرداختم و از ۵ نیاز اساسی نام بردم… بیان کردم که همه ما برای برآورده کردن این پنج نیاز اساسی زندگی خود رو پیش می بریم…

آزادی، تفریح، عشق و احساس تعلق، بقا ، قدرت و پیشرفت

اساسی ترین نیاز بقاست و بقیه نیازها در انسان در ادامه همین نیاز اساسی هست

عشق و احساس تعلق یکی از این نیازهای اساسی انسان هست و همواره برای داشتن فرد یا گروهی که او رو درک کنه تلاش کرده…

البته که انسان نمی خواد تنها باشه بنابراین هم با یک نفر به طور خصوصی ارتباط می گیره و هم عضو گروهی می شه اعضا اون گروه مثل خودش هستند و احساس تعلق به اون گروه او رو شاد می کنه

در ضمن وقتی با شخصی به صورت خصوصی دوست هست احساس تعلق دو طرفه هم او رو شاد می کنه یعنی فکر می کنه که به یک نفر تعلق داره و یک نفر هم به او تعلق داره..

انسان نباید نیازهاش رو دست کم بگیره یا اونها رو نادیده بگیره یا اونها رو حقیر بدونه و فکر کنه که خودش فرد حقیری هست که این نیازها رو داره بعد فکر کنه که باید این نیازها رو سرکوب کنه تا فرد قوی باشه…

انسان لازم هست که بپذیره که نیازهایی داره و نباید اونها رو انکار کنه و راه صحیح برآورده کردن اونها رو هم یاد بگیره

در این مورد صحبت کردم و در سایت هست

اینکه انسان نیاز به غذا داره

اینکه انسان نیاز جنسی داره

اینکه انسان نیاز به همدم داره

اینکه انسان نیاز به تفریح داره

در بسیاری از عقاید برخی از این نیازها بخصوص نیاز جنسی تحقیرآمیز قلمداد می شند و سعی می شه در جامعه پنهان نگهداشته بشه…

با پنهان کردن و سرکوب نیاز ، نه تنها اون نیاز از بین نمی ره که از طرق اشتباه ظاهر می شه و آسیب های جبران ناپذیری می زنه …چه در فرد چه در جامعه…

 

 

برسیم به بخش بعدی این نوشته که در مورد عیب جویی بعد از ایجاد رابطه نوشته…

در مورد جستجوی عیب ها هم اشاره کنم به نیاز عشق و احساس تعلق که نوشتم فرد در گروهی عضو می شه که اعضا با او اشتراکاتی دارند

همچنین فرد به طور خصوصی با شخصی دوست می شه که شباهت هایی به او داره

و در بخش هایی هم که به او شباهت نداره سعی می کنه اونها رو شبیه کنه

دو نفر بعد از مدتی زندگی مشترک اگر به همدیگه علاقه داشته باشند و بخوان که به احساس های طرف مقابلشون اهمیت بدند کم کم شبیه هم می شند حتا چهرشون هم کمی به هم شبیه می شه

البته اشکال نداره که افراد برای رشد همدیگه به هم کمک کنند

در گروه نیک اندیشان هم هدف ارتقا خود بود از طریق کمک گرفتن از همدیگه … در دوستی خصوصی دو نفره هم ، دو نفر می تونند برای ارتقا خود از همدیگه کمک بگیرند…

برای این ارتقا اگر ما از عادت های کنترل درونی به جای عادت های کنترل بیرونی استفاده کنیم موفق تر خواهیم بود و دوستی مسیر خوبی طی خواهد کرد…

در مورد عادت ها پیشتر توضیح نوشتم و در سایت هست

و از کتاب ازدواج بدون شکست نوشته دکتر گلسر glasser و ترجمه دکتر صاحبی می تونید کمک بگیرید…

 

 

اگر سوالی هست بفرمایید…

شاداب و سلامت باشید و شب در آرامش و لذت

love making

بیان دوست داشتن و ابراز عشق

درود بر همراهان عزیز

در مورد نوشته فریبا که در نوشته قبلی پاسخی کوتاه نوشته بودم ، توضیحات تکمیلی نوشتم.

 

فریبا نوشته:

سلام جناب یاوریان خسته نباشید
ممنون از مطالب خوبتون مثل همیشه عالی و کاربردی

استاد در این جا فرمودید که بیان احساسات در حال و زمان اکنون مهم هستند و من اینو صد در صد قبول دارم
ولی در قسمت دومش با طرح سوالی که میگه تو مرا دوست خواهی داشت ؟؟ که یعنی احساسی که الان دارم بگونه ای هست که مطمئن باشم تا ابد با تو هستم

از شما این سوالو دارم فرضا زنو شوهر موقع ازدواج مگر نه این که این پیمانو با هم میبندند که تا ابد با هم باشند ؟
این پرسشها از هم طبیعی نیست ؟
مگر نه این که ما ادمها در برابر هر کار و هر احساسی که برای هم بوجود میاریم مسئولیم ؟
این مسئولییت یعنی تو در برابر آن عملکرد تا وقتی با منی باید جوابگو باشی
اینگونه نیست؟؟

استنباط من از حرفهای شما نسبت به اون متن اینه که ..

من اکنون دوستت دارم و احساسم به تو در این زمان اینگونه هست و هیچ تضمینی برای بیان همین احساس در فردا برای تو نخواهم داشت

در پاسخ:

فریبای عزیز وقتی می پرسند چقدر دوسم داری یا تا کی دوسم داری؟ همانطور که نوشتم کافی هست کهفقط جنبه مثبت قضیه به طرف بگیم و نیازی نیست که جنبه منفی اون رو هم متذکر بشیم… احساسی که الان بهت دارم به گونه ای هست که می خوام تا ابد باهات باشم…

البته در ادامه اون می شه جملات مثبت دیگه ای رو هم بیان کرد مثل دلیل اینکه اینقدر دوست دارم اینه که خیلی خوب هستی و با من خیلی خوب رفتار می کنی و …

نیازی نیست شرایطی منفی یا مطالبی منفی ابراز بشه

 

در مورد تئوری انتخاب چندین شب نوشتم و همشون در وبلاگ سایت موجود هستند…

 

ما اگر سعی کنیم که پایه ذهنی خودمون رو قوی کنیم بقیه عملکرد خودمون رو بعد براساس اون خواهیم ساخت

اگر تئوری انتخاب آقای دکتر گلسر رو خوب یاد بگیریم بسیاری از جملاتمون رو می تونیم بر اون اساس طراحی کنیم

به مرور این توانایی رو پیدا می کنیم که هفت عادت کنترل درونی رو جایگزین هفت عادت کنترل بیرونی کنیم

 

اگر به این جملات دقت کنید براساس عادات کنترل بیرونی هستند یعنی به این هدف طراحی شدند که طرف مقابل رو تحت کنترل بگیرند

اما لازمه که ما همیشه خودمون رو تحت کنترل داشته باشیم و جملاتمون رو بر اساس عادات کنترل درونی یعنی ؛ گوش دادن، احترام گزاردن، حمایت کردن،… صحبت همیشگی بر سر مسائل….

 

 

در مورد قسمت پایانی مطلب شما… لازم هست که بیان کنم همانطور که نوشتم ما در مورد احساس اکنون خود صحبت می کنیم تا شرطی برای طرف مقابل خود ایجاد نکنیم … اگر می خواهیم شرط و مسوولیتی برای خودمان ایجاد کنیم قضیه با جملات آن عکس تفاوت پیدا می کند و مسوولیت آن با خود ماست… به طور مثال از منظر شما هنگام ازدواج به طرف مقابل می گوییم که می خواهیم تا ابد با شما باشیم… مسوول این جمله خود گوینده هست دلیل نمی شود که شنونده هرچند وقت یکبار آن را برای گوینده تکرار کند و بگوید تا زمانی که تو به آن جمله ای که گفتی پایبند باشی من دوستت دارم… این می شود کنترل بیرونی و به رابطه آسیب می زند…

 

و در پاسخ به جمله پایانی شما

بله هیچ تضمینی برای آینده وجود ندارد اما اینکه تضمینی برای آینده وجود ندارد دلیلی نمی شود که هر لحظه آن را برای خود و دیگری تکرار کنیم…. هیچ تضمینی وجود ندارد که وقتی دوچرخه سواری می کنیم زمین نخوریم… اگر بترسیم که زمین بخوریم هیچگاه دوچرخه سواری نخواهیم کرد…

درصدها و احتمال ها در زندگی مهم هستند… چند درصد احتمال وجود دارد که یک هواپیما سقوط کند؟

اگر احتمال سقوط هواپیما در جهان ۵۰% باشد چندنفر حاضر می شوند هواپیما سوار شوند

اما شاید احتمال سقوط هواپیما امروزه یک به ۱۰۰ میلیون پرواز باشه

بنابراین احتمال سقوط هواپیما بسیار کم هست و ما هواپیما سوار می شویم…

بنابراین اینکه در آینده یک زوج، احتمال جدایی وجود داشته باشد هم وجود دارد اما لزومی ندارد در موقعیتی جملاتی بیان شود که ما را یاد آینده رابطه بیاندازد..

چه بهتر که همواره جملات مثبت و امیدبخش که احساس امروز ما بیانگر آن هست بیان گردند… احساس امروز من این هست که می خواهم تا ابد با تو باشم… هم احساسم را بیان کردم و هم ابدی بودن رابطه را در جمله خود گنجاندم…

 

شاداب و سلامت باشیم در آگاهی

شبتون در آرامش

 

interaction

تعامل در جهت ارتقا

درود بر همراهان عزیز

 

 

در ادامه صحبت  شب گذشته می خوام بنویسم

در سال ۸۱ که وبلاگ نویسی آشنا شدم بلافاصله وبلاگ خودم رو بر روی سایت شخصیم طراحی کردم

وبلاگ رو وسیله ای دیدم که می تونه من رو به یکی از اهدافم در راستای رسالتی که از نوجوانی برای خودم تعیین کرده بودم برسونه…

تشکیل یک گروه برای کمک به افراد جامعه

بعد از یک سال که با وبلاگ نویس های بسیاری ارتباط برقرار کرده بودم… پیشنهاد تشکیل گروه نیک اندیشان رو اعلام کردم

همه این مطالب در سایت نیک اندیشان و در تاریخچه اون ذکر شده

اما اینجا مختصری رو بیان می کنم

از ۲۵ نفر که دعوت کرده بودم ۸ نفر اومدن

می خوام تاکید کنم که گروه نیک اندیشان یک گروه حضوری و عملی بود

از این ۸ نفر ۲ نفر در تشکیل گروه اعلام آمادگی کردند و ۲ نفر دیگه در برخی نشست ها شرکت کردند…

هدف گروه ارتقا شخصی بود

شعار گروه ؛ بیایید از خود شروع کنیم

وسیله گروه برای ارتقا شخصی؛ ارتباط افراد بود

با ارتباط گرفتم و تعامل ، افراد می تونند رشد کنند

با خواندن صرف کتاب یا شرکت در کلاس ها نمی شه ارتقا رو تجربه کرد

هر هفته یک نشست دو ساعته که بچه ها تا ۳ ساعت ترک نمی کردند تشکیل می شد با صحبت در حول یک موضوع خاص البته یک نفر هم به طور داوطلبانه کتابی رو معرفی می کرد و یک نفر شعری یا سخنی زیبا را برای اعضا که هنراهان نامیده می شدند می خواند

موضوع یک بهانه هست برای صحبت

هرچند که یک موضوع تعیین شده سبب تبادل اطلاعتی در اون زمینه می شه اما مهمتر از اون اطلاعات ارتباط گرفتن افراد و روش تعاملات هست…

 

پس روش گروه نیک اندیشان برای ارتقا، فراهم کردن محیطی برای تبادل اطلاعات نبود بلکه فراهم کردن محیطی برای تعاملات و ارتقا روش های تعامل بود که منجر به ارتقا فرد می شد…

 

نوشته زیر را یک خانم در اینستاگرام که خود را روانشناس معرفی می کند نوشته است:

“اگه یک نفر ازت پرسید چقد دوسم داری؟ نگو بی نهایت! بگو اندازه ای که هستی.

اگه پرسید تا کی دوسم داری؟ نگو تا ابد بگو تا وقتی هستی.

اگه پرسید….”

 

من با جملات این نوشته موافق نیستم

دوست داشتن یا پاسخ دادن به اینگونه سوالات نمی تواند شرطی باشد….

وقتی کسی را دوست داری ، در زمان حال دوست داری و نمی توانی در مورد گذشته و آینده صحبت کنی

می توانی در مورد احساس اکنونت صحبت کنی… در پاسخ به این سوال که تا کی مرا دوست خواهی داشت؟ با این جمله شروع می کنی که احساسی که الان دارم ….بگونه ای هست که می خواهم تا ابد با تو باشم…

احساس خود را به عملکرد او وصله نمی کنی

فریبا نوشته:

سلام جناب یاوریان خسته نباشید
ممنون از مطالب خوبتون مثل همیشه عالی و کاربردی

استاد در این جا فرمودید که بیان احساسات در حال و زمان اکنون مهم هستند و من اینو صد در صد قبول دارم
ولی در قسمت دومش با طرح سوالی که میگه تو مرا دوست خواهی داشت ؟؟ که یعنی احساسی که الان دارم بگونه ای هست که مطمئن باشم تا ابد با تو هستم

از شما این سوالو دارم فرضا زنو شوهر موقع ازدواج مگر نه این که این پیمانو با هم میبندند که تا ابد با هم باشند ؟
این پرسشها از هم طبیعی نیست ؟
مگر نه این که ما ادمها در برابر هر کار و هر احساسی که برای هم بوجود میاریم مسئولیم ؟
این مسئولییت یعنی تو در برابر آن عملکرد تا وقتی با منی باید جوابگو باشی
اینگونه نیست؟؟

 

استنباط من از حرفهای شما نسبت به اون متن اینه که ..

من اکنون دوستت دارم و احساسم به تو در این زمان اینگونه هست و هیچ تضمینی برای بیان همین احساس در فردا برای تو نخواهم داشت

پاسخ :

فریبای عزیز ، بله این سوال ها چندان مناسب نیستند اما افراد در سطوح مختلف، متفاوت عمل می کنند و گاهی اکثر افراد برای تکرار شنیدن دوستت دارم این سوال را می پرسند و از شنیدن تایید چندین باره لذت می برند… البته اگر بدون سوال بگیم دوست دارم خوبه ولی باز می پرسه چقدر ؟ تا کی؟…

فرصت شد باز می نویسم….

 

 

شاداب و سلامت باشید

شب در آرامش

 

سینا یاوریان – سخنران، مدرس و مشاور روانشناسی

opening to touch

گشودگی برای لمس شدن و لمس کردن (opening to touch)

درود بر همراهان عزیز

سال ۱۳۸۵ در سفری که به هند داشتم یک دوره سه روزه با عنوان opening to touch گذراندم. با یک استاد ماساژ بلژیکی و پارتنرهایی که هر یک ساعت عوض می کردیم… همانطور که آدمی دوست داره شادی هاشو با دیگران تقسیم کنه موقع گرفتاری و ناراحتی هم به وجود کسی نیاز داره تا باهاش درد و دل کنه، و دیدیم که بودن یه دوست (کسی که بدون انتظاری یک شنونده خوب است) حتی با یک جمله کوتاه میتواند آرامش را به طرف مقابل هدیه کند.
مشکل، پیدا کردن دوست است، کسی که همگام ما باشه، و مشکل دیگر خودخواه بودن آدمهاس. بعضی از آدمها فقط زمانیکه به بودن یه دوست نیاز دارند رفع حاجت میکنن و دیگر به اینکه طرف هم متقابلا به وجود اون نیاز داره توجهی نمیکنن. و این خودخواهی باعث سرد شدن و قطع رابطه می شود …

در این دوره که در ظاهر آموزش ماساژ بود اما در واقع ما رو با هم آشنا می کرد. در واقع همانطور که از عنوان دوره مشخص بود قرار بود که به ذهن ما و بدن ما برای اینکه بتونیم به پارتنرمون اجازه بدیم که ما رو لمس کنه آمادگی بده. یک کتاب هم با عنوان body and mind به ما دادند..

این دوره هم بدن ما رو برای لمس شدن آماده می کرد هم اینکه روش لمس کردن را هم به ما آموزش داد

در ایران ما خیلی از هم دوریم و روز به روز هم داریم از هم دور می شیم…

بغل کردن در دیدار در ایران مرسوم بوده و دست دادن جایگزین آن شده…

حال روبوسی عربی هم در دیدارهای نوروزی یا دیدار بعد از غیبت طولانی مرسوم شده

 

اما امروزه دست دادن خانم ها با هم با سر انگشت و روبوسی از راه دور دیگر به کل افراد را از لمس شدن دور نگه می داره

چرا این موضوع رو مطرح کردم!؟

در گروه تلگرامی سعی شده که افراد تشویق بشند که با هم به گفت و نیوش بنشینند تا افراد بتونند به هم نزدیک بشند

اینجا لمس کردن و در آغوش کشیدن فیزیکی وجود نداره اما

می تونه در آغوش کشیدن کلامی وجود داشته باشه…

 

فریبا دیروز نظرش رو در مورد موضوع مطرح شده نوشت، چند نفر از او تشکر کردند یا نظر او رو نقد کردند؟!

یادآوری می کنم که بارها ذکر کردم که بیشتر از ارسال مطلب ، این گروه را فرصتی بدانیم برای گفت و نیوش و اظهار نظر…

 

دوباره بیان کنم که این گروه را فرصتی بدانیم برای opening to touch

 

از سال ۸۳ تا سال ۹۳ در یاهوگروه نیک اندیشان حدود ۱۷۰۰ نفر عضو بودند و با رد و بدل کردن ایمیل گروهی ، گفت و گوش را انجام می دادیم(علاوه بر جلسات حضوری) که به باشگاه یاهوگروه نیک اندیشان معروف بود

همان رویه را در اینجا ادامه می دهیم… البته من خوشحال می شم که مطالب خوبی دوستان ارسال می کنند اما مطالب ، زیاد و غیرمرتبط شده و چندان مناسب نیست… روزی یک مطلب ارسال کنیم اما مرتبط و بیشتر از ارسال مطلب ، خودمان در گفت و گوش مشارکت کنیم…

 

در واقع این همون یه احوالپرسی گرم و صمیمی است که در بین خیلی ها رایجه، فقط در عمومی بودنش یه خورده دچار مشکل میشیم و اون اینه که هر آدمی ظرفیت خودشو داره، و البته ممکنه گاهی شناخت ما از طرف درست نبوده باشه. و در کل کسی از opening to touch استقبال نکنه

 

ما مشکل دار شدیم…

اگر توضیحات بیشتری لازم بود روزهای بعد همین موضوع رو هم ادامه بدیم و دوستان در این زمینه هم نظرشون رو بنویسند…

 

شاداب باشیم در آگاهی

شب پنجشنبه لذت بخش و آرامی داشته باشید

 

سینا یاوریان – سخنران، مربی و مشاور روانشناسی

gratitude

قدردانی

درود بر همراهان عزیز …

با جمله ارسالی خانم ثامنی موافقم و هرکس که قدردان و شکرگزار باشه ، خوشبختی رو لمس خواهد کرد

در این زمینه لازم هست که دو مورد بررسی شوند

خوشبختی و شکرگزاری

خوشبختی یعنی احساس خوبی که فرد در مورد خودش و زندگی خودش داره

این احساس از عوامل مختلفی ناشی می شه

اینکه فرد در زندگی معنایی داشته باشه

اینکه فرد در زندگی هدفی داشته باشه

اینکه فرد از اونچه که داره راضی باشه و اینکه امیدوار هست که با تلاش به آن چیزهای دیگری که می خواد دست پیدا خواهد کرد…

قدر دان بودن دو عامل رو شامل می شه

یکیش اینه که اگر قدردان باشی در حال حاضر از اونچه که داری احساس رضایت و خوشبختی داری

دومیش اینه که اگر قدردان باشی امواجی رو در کائنات از خودت ساطع می کنی که به شما کمک خواهد کرد در آینده به چیزهایی که می خواهی برسی و خوشبخت باشی…

اونهایی که به وجود خدا معتقد هستند قدردانی را شکرگزاری از نعمات خدا تفسیر می کنند و با شکرگزاری و دعا ، خواستار نعمات بیشتر می شند…

 

اونهایی که به وجود خدا معتقد نیستند قدردان داشته های خود هستند یعنی در درون خود نالان نیستند و قدر داشته هاشون رو درک می کنند و با این احساس قدر دانی در درون، انرژی مثبت در خود دارند و با انرژی مثبتی که دارند و با انرژی مثبتی که به کائنات ارسال میکنند در راستای هدفشون پرتلاش اقدام می کنند….

پس قدردانی با هر روشی و هر مسلکی ، خوشبختی را به ارمغان می آورد…

وقتی قدردان داشته های خود هستیم بهتر رفتار می کنیم… با اشیائی که داریم بهتر برخورد کرده و از وسایل خود بهتر و با دقت استفاده می کنیم

 

قدر دوستان و همراهان گرانقدر خود را می دانیم و با دوستان و همراهانی که داریم بهتر رفتار می کنیم و چون انرژی مثبت داریم آنها نیز با ما بهتر رفتار می کنند…

 

و این بهتر بودن ما، امکانات و دوستان و همراهان بهتری برای ما به دنبال خواهد آورد

 

قدر داشته ها و دوستان خود را می دانیم و از ناله کردن دوری می کنیم و انرژی به صورت تصاعدی افزایش می یابد…

قدردان هستیم

سپاس از خانم ثامنی که سبب این موضوع و نوشته شد

 

شاداب و سلامت باشیم در هوشیاری

این روزها هم بهتون خوش بگذره

 

سینا یاوریان – سخنران، مدرس و مشاور روانشناسی

woman's right

حقوق زن

درود بر همراهان عزیز

امشب می خوام در ادامه صحبت قبل در مورد حقوق زن صحبت کنم

در مورد شناخت زن از خودش صحبت کردم

اینکه زنان دنبال حقوق برابر هستند تا چه اندازه از خود و حقوق خود شناخت دارند؟

فعالان حقوق زنان در مورد شناساندن حقوق زنان به زنان فعالیت می کنند اما در مورد شناخت زن از خودش فعالیتی ندارند…

در ابتدا لازمه که زن خودش رو بشناسه و مسیر خودش رو تعیین بکنه تا بعد به دنبال مطالبه حقوق برابر باشه

نمی شه هم مدرن بود و هم سنتی

نمی شه که زن حقوق برابر بخواد اما بخواد خودش سنتی باشه…

لازم هست که تکلیف خودش رو با خودش روشن کنه

سبک سنگین کنه که هر روش چه مزایا و معایبی داره و تصمیمش رو بگیره که مدرنیته یا سنت رو انتخاب کنه

از نظر ذهنی نمی شه قسمتی از هر دو رو انتخاب کرد اما در راهکار می شه برخی از راهکارها رووترکیب کرد تا به خواسته خود که یا مدرنیته هست یا سنت رسید…

به طور مثال در ازدواج اگر حقوق برابر بخواهد می تواند حق طلاق ، حق حضانت فرزند، حق سفر، حق اشتغال، حق تحصیل، حق انتخاب محل سکونت را به دست بیاورد اما در قبال آن…

 

لازم هست که به طور برابر کار کنند و در ساخت خانه و زندگی مشارکت داشته باشد و مهریه ای در کار نخواهد بود چرا که هر دو انسان با هم برابرند و یکی به دیگری ارجح نیست و هدیه ای هم در کار نیست…

اگر سنت را انتخاب کند ، مرد خانه را تهیه خواهد دید، به زن مهریه پرداخت خواهد کرد و در عوض زن تمام حقوق انسانی خود را از دست خواهد داد…

در روش سنتی که برابری وجود ندارد ، حق طلاق و حقوق دیگر را ندارد و دنبال رو تصمیمات مرد است و در قبال آن مهریه دریافت می کند

بنابراین نمی توان هم به برابری معتقد بود و هم مهریه دریافت کرد

اینجاست که تاکید می کنم نمی توان دو روش مدرنیته و سنت را با هم ترکیب کرد چون فلسفه برابری زیرسوال می رود…

حال زن اگر برابری را انتخاب کند به دلیل قوانین موجود لازم هست روش هایی اتخاذ گردد تا این برابری تامین شود… به طور مثال در عقدنامه ذکر مهریه ضروری هست که با یک کتاب یا یک سکه می توان آن را پر کرد و حقوق هم لازم است جداگانه در دفتر اسناد رسمی مستند گردند

ترکیب این دو عجیب است که زن حقوق برابر را می خواهد و می گوید که مهریه جزو سنت هست و قابل حذف نیست!!!

اینجاست که نوشتم از نظر ذهنی این دو یعنی مدرنیته و سنت قابل ترکیب نیستند چرا که ذهن زن با وجود حقوق برابر با قبول مهریه خود را موجودی دیگرگون در نظر می گیرد که لازم است از طرف مقابل هدیه ای دریافت کند و این طرز تفکر برابری را زیر سوال می برد…

به غیر از ازدواج در موارد بسیاری از جمله دریافت دستمزد برابر نیز لازم هست بررسی هایی صورت گیرد

به طور نمونه در فرهنگی که در آن در زندگی مشترک زن دستمزد خود را برای خود محفوظ می داند و اعلام می کند که مرد باید خرج خانه را بدهد چگونه می توان دستمزد را برابر تعریف کرد

بنابراین زندگی مشترک یا ازدواج در حقوق برابر بسیار تعیین کننده است

اگر ذهن برابر در هر دو طرف ازدواج شکل گرفته باشد به مرور در موارد دیگر جامعه نیز تاثیر گذاشته و حقوق برابر اجتماعی را به مرور برای زن به دنبال خواهد داشت….

بنابراین به نظر من در وهله اول برای به دست آوردن حقوق برابر اجتماعی لازم هست زن تکلیف ذهنی خود را برای خودش روشن کند و به این منظور چه خوب است که فعالان برابری حقوق زنان به ارتقا شناخت زنان از برابری تلاش کنند

اگر سوالی هست در خدمتم

شاداب و سلامت باشید

شبتان خوش در آرامش

 

سینا یاوریان – سخنران، مدرس و مشاور روانشناسی

 

خانم قیصری نوشتن:

سلام شبتون نیک
صحبتهاتون بسیار بسیار مفید و ارزنده بود اما در مورد این شناخت فکر میکنم اقایون هم باید در موردش مطالعه داشته باشند مخصوصا در رابطه با حقوق برابر در کار کردن بنظرم از خود گذشتگی خانمها در طول زندگی بسیار بیشتر از اقایون هست البته بیشتر از نظر احساسی و ناخود اگاه و همین امر خیلی وقتها باعث پایمال شدن حقوق خانمها در برابر اقایون خواهد شد بنابر این فکر میکنم این شناخت خیلی وسیعتر هست و اقایون هم باید به این شناخت و حقوق برابر اگاه بشن

پاسخ:

درود بر شما خانم قیصری… البته در مورد شناخت زن در شب گذشته نوشتم و این به هر دو طرف مربوط می شه یعنی هم زن و هم مرد لازم هست که زن رو بشناسند اما موضوعی که در ادامه مطرح کردم این بود که اگر خود زن به خود و حقوق خود شناخت نداشته باشه نمی تونه از مرد انتظار شناخت زن رو داشته باشه بنابراین گام اول با اولویت بسیار بالا ارتقا شناخت زن در مورد خودش و حقوقش هست‌ … سلامت و شاداب باشید و سپاس از مشارکتتون

Woman's day

روز زن _۵ اسفند

درود بر همراهان عزیز

روز ۵ اسفند.. سپندارمذ، روز زن ایرانی و… روز ۸ مارس ، روز زن جهانی بر مردان و زنان فرخنده باد….

من همیشه روز زن رو هم به مردان و هم به زنان خجسته باد گفتم

اگر زن ، ارج نهاده بشه، مرد هم سرافراز می شه… بنابراین این روز رو به مردان هم مبارک می گم….

زن، مادر فرهنگ هست

اگر زن تکریم بشه ، اگر احترام زن نگهداشته بشه ، فرهنگ کل جامعه سالم خواهد بود

 

 

و اگر زن تحقیر بشه… حجاب اجباری و تمکین بهش تکلیف بشه… فرهنگ همینی می شه که الان باهاش دست به گریبانیم…

 

زن نقش های مختلفی در جامعه داره

نقش دوست دختر

نقش همسر

نقش مادر

در هر نقشی که باشه بر رفتار مرد تاثیر بسیاری داره

بنابراین اگر زن خوب پرورش پیدا کنه و ارج نهاده بشه در تربیت مرد نقش بسیار بزرگی داره

در نقش دوست دختر و همسر … مرد رو همراهی می کنه و به بسیاری از مسایل در رفتار مرد مسیر می ده

در نقش مادر ، هم دختران و هم پسران رو پرورش می ده…

زن در هر نقشی که باشه ، مادر فرهنگ یک جامعه هست…

عزیز نسین ؛ نویسنده اهل ترکیه داستانی داره که در اون

یک کارآگاه هر وقت که در صحنه جرم حاضر می شه می گه زن را پیدا کنید

یعنی در هر مساله ای زن نقش داره

در این داستان یک کارگر در حال تعمیر شیروانی از پشت بام سر می خره و می افته و می میره

وقتی کارآگاه از راه می رسه می گه زن را پیدا کنید

مامورها می گن قربان این کارگر پاش سرخورده زن کجا بود

ولی وقتی تحقیق می کنن متوجه می شند که در خانه روبرویی یک خانم تازه از حمام بیرون اومده بوده و این کارگر ایشون رو دیده و پاش سرخورده…

 

این داستان رو به مزاح و کنایه تعریف کردم ولی این یک واقعیت هست که در هر مساله ای زن نقش داره و نادیده گرفتن این نقش جامعه رو به نابودی خواهد کشوند

شاید خیلی ها بیان کنند که زنان نیمی از جامعه رو تشکیل می دن و به اندازه نیمی از جامعه در جامعه نقش دارند

اما من معتقدم که حتا اگر از نظر جمعیتی ، نیمی از جامعه باشند نقش اونها در جامعه بیشتر از ۶۰ درصد هست چرا که فرق دارند چرا که نقششون خاص هست

نقش هاشون رو نوشتم و اگر بخوام که در این نقش ها بیشتر توضیح بنویسم البته موضوع روشن هست…

۱۰ سال پیش در وبلاگم نوشتم که اگر زن نبود مرد در لجنزار زندگی می کرد…

پس نقش همسری زن، مرد رو در قالبی می بره که رشد فرهنگی و حتا علمی رو در پی داره

نقش مادری زن هم روشن هست… وقتی مادر بین دختر و پسر فرق نزاره… وقتی

وقتی مادر هم در تربیت پسر خوب عمل کنه و هم در تربیت دختر… نتیجه مشخص هست

 

مادری که دخترش رو محدود کنه و پسرش رو آزاد بزاره

یا برعکس مادری که به دخترش بیشتر بها بده و پسر رو به حال خودش رها کنه…

نتیجه ای که الان در جامعه می بینیم رو خواهیم دید

اگر زن تکریم بشه و همچنین خودش خوب تربیت شده باشه و یا خودش رو هر روز ارتقا بده البته که سبب ارتقا جامعه خواهد بود

در داستانی هم که از عزیز نسین بیان کردم اشاره شده که زن می تونه عامل جرایم باشه و از طرفی همانطور که بیان کردم می تونه مادر فرهنگ یک جامعه باشه…

 

پس از نظر من ؛ دید کلی جامعه به زن می تونه تعیین کننده آینده اون جامعه باشه…

زن رو بشناسیم…

 

نه اینکه فقط مردان باید زنان رو بشناسند

هم مردان و هم خود زنان باید در شناخت زن تلاش کنند

زنان هم خودشون رو نمی شناسند چطور می شه از مردان توقع داشت…

خواهش می کنم این موضوع شناخت زن رو جدی بگیریم

 

ونوس پرسیده :

در مورد “شناخت” میخواستم سوال کنم. که منظورتون از این شناخت چیه؟

پاسخ نوشتم:

زن و هر موجودی رو از زوایای مختلفی باید نگاه کرد و شناخت

زن در وهله اول به عنوان یک موجود زنده چگونه وجودی هست

از نظر فیزیکی و از نظر احساسی

چه نیازهایی داره ؟

چه نقش هایی داره؟

در ارتباط با محیط چگونه هست؟

در ارتباط با جنس مقابل چگونه هست و چه نقش هایی داره؟

چه تفاوت ها و چه شباهت هایی با موجودات دیگه داره؟

چه جایگاه اجتماعی داره؟

آیا تفاوت ها باعث محدودیت هست؟

آیا تفاوت ها رو می شه دلیل بر وجود یا تعریف محدودیت قرار داد؟

آیا می تونه بر موجود دیگری برتر باشه یا زیرسلطه موجود دیگر باشه؟

حق برابر یعنی چه؟

موقعیت برابر یعنی چه؟

 

بسیاری از خانم ها هم اینها رو نمی دونند… حق خودشون رو نمی شناسند…

یا به روش نادرستی به دنبال به دست آوردن حقشون هستند…

 

محیط و تربیت در شکل گیری ذهنیت ما بسیار موثر بوده  ، اما اکنون این ما هستیم که مسوول ذهنیت خودمون هست و در شب گذشته هم نوشتم که از ۲۰ سالگی به بعد مسوول پرورش خودمون ، خودمون هستیم

شاداب و سلامت باشید

 

سینا یاوریان – سخنران، مدرس و مشاور روانشناسی

 

educational program

آموزش و پرورش-برنامه آموزشی

educational program

مهسا داستانی رو فرستاده:

 

شاگرد اول بودم، پدرم یادم داده بود، که من همیشه درس بخوانم، وقتی مهمان می آید زود بیایم سلام کنم و بروم! آرام آرام مهمانهای ما خیلی کم شدند چون مادرم غیر مستقیم گفته بود حواس مرا پرت می کنند!
عیدها همه اش خانه بودیم و من نمی دانستم سیزده بدر یعنی چه ؟
وقتی مدرسه می رفتم، پدرم خودش مرا می رساند آخه مادرم گفت بود نکنه توی سرویس مدرسه حرف بد یاد بگیرم.

پدرم مرا خیلی دوست داشت! وحتی می گفت زنگ تفریح به حیاط نروم !چون ممکن است بچه ها دعوایم کنند !
ومن نه تنها زنگ تفریح مدرسه که تمام زنگهای تفریح عمرم را در اتاقی درس خواندم ! مایه افتخار پدر بودم ! شاگرد اول !
وقتی پدر مرا به مدرسه می رساند شیشه ی اتومبیل را بالا می زد که مبادا حرفی بشنوم ومن تا مسیر مدرسه ریاضی کار می کردم!
وقتی سر سفره می آمدم باید به فیزیک فکر می کردم چون پدرم می گفت نباید لحظه ها را از دست بدهم !

چقدر دلم می خواست یکبار برف بازی کنم، اما مادر پنجره را بسته بود ومی گفت پنجره باز شود من مریض می شوم
من حتی باریدن برف را هم ندیده ام !
من همیشه کفشهایم نو بود چون با آنها فقط از درب مدرسه تا کلاس می رفتم !!من حتی یک جفت کفش در زندگی ام پاره نکردم و مایه افتخار پدرم بودم!

من شاگرد اول تیزهوشان بودم ! تمام فرمول های ریاضی وفیزیک را بلد بودم
ولی نمی توانستم یک لطیفه تعریف کنم !

و حالا یک پزشکم ! چه فرقی دارد تو بگو یک مهندس ! پزشکی که تا الان نخندیده است، مهندسی که شوخی بلد نیست!
من نمی دانم چطور باید نان بخرم! من نمی دانم چطور باید کوهنوردی بروم!
با اینکه بزرگ شده ام اما می ترسم باکسی حرف بزنم ! چون ممکن است حرف بد یاد بگیرم !

من شاگرد اول کلاس بودم ! اما الان نمیدانم اگر مثلا مراسم عروسی دعوت شوم چگونه بنشینم، اگر مراسم عزاداری بروم چه بگویم !
همسایه مان برای ما آش نذری آورده بود نمی دانستم چه اصطلاحی بکار ببرم

یک روز باید بنشینم برای خودم جوک تعریف کنم ! یک روز باید یک پفک نمکی را تا آخر بخورم ! یکروز می خواهم زیر برف بروم ! یک روز می خواهم داد بکشم ، جیغ بزنم !من شاگرد اول کلاسم اما از قورباغه می ترسم ، از گوسفند می ترسم ، مایه افتخار پدر حتی از خودش هم می ترسد !

راستی پدرها ومادرهای خوب و مهربان به فکر شاگرد اول های کلاس باشید
و اگر مادرم را دیدید بگویید پسرش شاگرد اول کلاس درس و شاگرد آخر کلاس زندگی است!!!

آزیتا در مورد این داستان نوشته :

شما واقعا فکر میکنید هستند کسانی اینچنینی
این یک داستان تخیلیه
هیچ بچه ای تا این حد مطیع نیست.

من نوشتم:

درود بر شما همراهان عزیز

 

آزیتای عزیز از متن ارسالی مهسا تعجب کرده… اما شواهدی در مورد این متن در جامعه ما وجود داره…

ماه گذشته موضوع برچیده شدن مدارس تیزهوشان مطرح بود و من موافق این طرح هستم…

در روانشناسی امروز تاکید شده که کودکان و نوجوانان رو از هم تفکیک نکنند

کودکان استثنایی از طیف استثنایی به صورت سندرم داون تا استثنایی به صورت تیزهوش نباید از هم جدا باشند…

کودکان چه دختر و چه پسر باید با هم بزرگ بشند

به چند دلیل…

کودکان معمولی ، کودکانی رو که مشکلاتی همچون سندروم داون دارند رو ببینند و رفتار با اونها رو یاد بگیرند و کمک کردن بهشون رو هم تمرین کنند که یادگیری همدلی رو هم در پی خواهد داشت…

کودکان تیزهوش با کودکان معمولی در تعامل باشند و رفتارهای معمولی رو یاد بگیرند چرا که در جامعه قرار هست با افراد عادی زندگی کنند نه با افراد تیزهوش…

فرد تیزهوشی می گفت هیچکدوم از دوستاش ازدواج موفق نداشتند چون ارتباطات مناسب رو با افراد معمولی یاد نگرفتند…

از طرف دیگه افراد تیزهوش با حضورشون می تونند به افراد معمولی در کلاس ها کمک کنند

داشتن مدرسه ای که همه این طیف ها رو بتونه داشته باشه آسون نیست.. امکانات پیشرفته ای می خواد

کلاس های فوق برنامه برای مشکل دارها و کلاس های فوق العاده برای تیزهوشان هم لازم داره…

البته که اگر می خواهیم جامعه خوبی داشته باشیم باید بر روی آموزش و پرورش درست سرمایه گذاری کنیم…

برگردم به متن ارسالی مهسای عزیز

ایم موضوع فقط در مورد افراد استثنایی نیست در مورد همه افراد می تونه صدق کنه کم یا بیش

در آموزش و پرورش ما ، آموزش رفتار درست نداریم..آداب معاشرت آموزش داده نمی شه

 

فقط علم…ریاضی فیزیک… ادبیات…حتا آموزش داده نمی شه که ادبیات چطور باید به حافظه سپرده بشه…

اگر مدارس پیشرفته که معلم های خوب دارند رو در نظر نگیریم در بقیه مدارس ، دانش آموزا باید خودشون یاد گرفتن رو یاد بگیرند… کسی بهشون نمی گه چکار کنید … درس رو می دن و می گن برید این تمرین ها رو انجام بدید باید والدین دخالت کنند یا دانش آموز کمترین نمره رو می گیره…

پس یادگیری هم خودش یادگیری لازم داره که ما نداریم…

پس این متن در مورد اکثر افراد جامعه ما صادق هست و بیشتر افراد جامعه ما رفتار درست رو یاد نمی گیرند و ما در بزرگسالی اونها ، شاهد مشکلات فراوانشون هستیم و خیلی ها فکر می کنند که مشکل دارند ولی نمی دونند که تقصیر اونها نیست ، تقصیر آموزش و پرورش و جامعه هست که اونها در زندگیشون به مشکل خوردند…

این موضوع رو از ۲۰ سال پیش بارها و به زبان های مختلف نوشتم و گفتم

در جامعه ما ، همه آسیب دیده هستند

تا ۲۰ سالگی ، مسوول پرورش ما خانواده و جامعه بوده اما از اون به بعد مسوول پرورش ما ، خودمون هستیم…

وقتی که کمی عاقل شدیم و ۲۰ سالگی رو رد کردیم لازم هست که به دنبال ارتقا خودمون بریم و از طریق مطالعه کتاب و احوال و شرکت در کارگاه ها خودمون رو هرچه سریعتر رشد بدیم تا بتونیم ارتباطلت سالمی ایجاد کنیم و در زندگی موفق بشیم…

هوش منطقی (ضریب هوشی بالا)موفقیت ما رو تضمین نمی کنه بلکه هوش هیجانی، عاطفی، احساسی ، که منجر به ارتباطات خوب می شه موفقیت ما رو تضمین خواهد کرد….

اگر سوالی یا مطلبی هست در خدمتم….

 

 

سپاس از همراهی شما

شاداب و سلامت باشید

سینا یاوریان – سخنران، مدرس و مشاور روانشناسی

 

 

فاطیما نوشته:

توضیحات و یاداوری ها مفید بود
ممنون?

اگر بیشتر از دکتر و وکیل و مهندس
به معلم ها و روند کار اموزشی توجه بشه
دیگه این مشکلات بوجود نمیاد.

که متاسفانه تغییر ذهنیت جامعه سخته

 

من نوشتم:

مهمه که ۱۰ برابر بودجه امروزی به آموزش و پرورش اختصاص داده بشه

فاطیما نوشته:

> که متاسفانه تغییر ذهنیت جامعه سخته