این روزها در شبکههای اجتماعی، هر کس وارد گروهی میشود در زیر کلمه members آن گروه، عکسهایی از زنان و مردانی میبیند که به راحتی می تواند به آنها پیام بدهد.
رفتار “برخی از” هموطنان (بیشتر مردان) در قبال این عکسها قابلتأمل است. آنان روزی چند بار مدام ذوقمرگ میشوند. مدام انگشت اشاره را روی صفحۀ تلفن همراه ُسر میدهند و عکسهای دیگران را یکییکی مرور میکنند. روی بعضی از عکسها مکث میکنند؛ ضربۀ آرامی بهعکس زده و صبر میکنند تا عکس در سایز بزرگ بالا بیاید. گاهی با دیدن برخی عکسها هیجانزده میشوند و با خودشان حرف میزنند:” این عکسو نگا! این حتماً اهلشه! مگه میشه نباشه؟” و لحظههای خوش ذوقمرگی آنان همچنان ادامه مییابد.
ویکتور فرانکل متخصص مغز و اعصاب و روانپزشک اتریشی بر اساس خاطرات خود از دوران سخت و طاقتفرسای اسارت در اردوگاههای کار اجباری نازیها در کتابی میگوید که باید مراقب کسانی بود که پس از اسارتِ طولانیمدت؛ آزاد میشوند. آثار تلخ محرومیت سختی که آنان تجربه کردهاند بهآسانی برطرف نخواهد شد و به همین دلیل احتمال میرود که آنان بیمهابا دست به هر کاری بزنند. مثلاً آنقدر غذا بخورند تا بمیرند! باید زمانی سپری شود تا آنان به زندگی عادی بازگردند.
شبکه های اجتماعی فرصتهای جدیدی فراهم کردهاند که یافتن نام و ارسال پیام به خانمها یکی از آنهاست.
جامعه ما در خصوص ارتباط با جنس مخالف، آدمهای محروم بسیاری داشته است. به همین دلیل برخی از هموطنان طاقتِ دیدنِ اینهمه زن و امکان ارسال آسان پیام برای آنها را ندارند.
اساساً یاد نگرفتهاند که امکان آسان ارسال پیام به افراد نمیتواند موجب فرصتطلبی و مزاحمت شود. متأسفانه در این خصوص فرایندِ اجتماعی شدن ما نیز ضعفهایی دارد.
یعنی نه در کودکی بلکه در بزرگسالی باید یاد بگیریم که ارتباط محترمانه چگونه است، حفظ شأن آدمها یعنی چه، حقوق طبیعی هر آدم چیست، چه هنجارهایی را باید در ارتباط با دیگران رعایت کرد، اینکه نوع پوشش یا آرایش یک خانم در یک عکس به معنای ” دعوتنامه” نیست.
جایی میخواندم که در دهههای قبل برخی از زنان معترضِ اروپایی روی دامنشان مقوای کوچکی میچسباندند و روی آن خطاب به مردان مینوشتند:” نگاه نکن. دامن کوتاه من تو را به چیزی دعوت نمیکند، این فقط یک دامن است”.
روزی در جادههای خارج از شهر فردی را سوار کردم و در طول جاده همصحبت شدیم. میگفت یکبار در نوجوانی میخواسته به دختر همسایه پیام بدهد که عاشق او شده است و برای همین شلوار خودش را پایین کشیده!!! از او پرسیدم چرا شلوارت را پایین کشیدی؟ گفت “خب میخواستم به او بگویم عاشقش شدهام! او ماده بود”!!! . متأسفانه کم نیستند کسانی که در شبکههای اجتماعی بیشتر از آنکه نشان دهند آدماند نشان میدهند که ” نر ” یا ” ماده” اند!
مسئله دیگر جامعه ما ” بیاخلاقی” در فضای مجازی است. آدمهای محروم و مبهوت! -که قبلاً درباره آنان گفتم –در ارسال پیامهای بیشرمانه مقیّد به هیچ حدومرز اخلاقی و عرفی نیستند.
احساس میکنند که هیچکس آنها را نمیبیند. از هر عکسی خوششان آمد بیدرنگ برای صاحب عکس پیشنهاد بیشرمانه میفرستند. متأهل یا مجرد بودن یا موقعیت اجتماعی صاحب عکس هیچ تأثیری در تصمیم آنان ندارد. در دیزی باز است و حیائی در گربه نمانده است! البته ناگفته نماند که بعضی از همین آدمهای محروم و مبهوت که پیشنهادهای بیشرمانه میفرستند خودشان متأهلاند و البته بسیار هم سختگیر برای همسرشان!
شاید این دوره، دورهای موقت باشد. یعنی آدمها با آزمایش و خطا؛ بهتدریج یاد بگیرند که چه هنجارهایی را باید در ارتباطات اجتماعی رعایت کنند. ولی دراینبین قطعاً مشکلات و آسیبهایی بروز خواهد یافت که باید نسبت به آنها آگاه بود.
این آسیبها درجاهایی بیشتر است که در آنها فاصله بین زندگی واقعی و آنچه در شبکههای اجتماعی جریان دارد بسیار زیاد است. جایی که در دنیای واقعی از تفکیک جنسیتی صحبت میشود و دنیای مجازی بار تبعات آنرا به دوش میکشد.
جایی که نهادهای آموزشی و پرورشی؛ تعامل اجتماعی صحیح بین دختر و پسر را به دانش آموزان یاد نمیدهند. در دبیرستانها “روش محترمانه ارائه پیشنهاد و روش محترمانه رد پیشنهاد” به جنس مخالف؛ در دروس مهارتهای اجتماعی گنجانده نمیشود.
مدتی قبل یکی از همین صدها جملۀ حکیمانۀ منتشرشده در تلگرام را میخواندم که میگفت “هر آنچه سرکوب شود به شکل دیگری بازخواهد گشت”. شبکه های اجتماعی بار خیلی از مسائل اجتماعیِ خارج از خودشان را بر دوش میکشد. بسیاری از ضعفهای اجتماعی جامعۀ ایرانی در شبکه های اجتماعی سر باز می کند و بیرون میزند!
( درِ دیزی باز است و دیگر حیائی هم در گربه نمانده است )
(نویسنده: دکتر فردین علیخواه)