cherophobia

چروفوبیا؛ زمانی که شاد بودن بزرگترین غم ما می‌شود!

cherophobia

علل فوبی‌ها به‌ صورت کلی اضطراب است و معمولاً داروهای ضدافسردگی برای آنان تجویز می‌شود. چرا که قسمتی از فوبی ها وراثتی و ژنتیکی است.
احتمالاً کلمه‌ فوبی را به‌ کرات شنیده‌اید. از افرادی که به شوخی و مزاح خود را فوبیک می‌خوانند تا افرادی که از این نوع هراس مزمن، زمین‌گیر شده‌اند. اما شاید از میان ده‌ها نوع فوبی، ترس از شاد بودن و عذاب وجدان از قهقهه زدن، از همه عجیب‌تر و تکان‌دهنده‌تر باشد.
نرگس در حال بیان اتفاق خوبی که صبح برایش رخ‌ داده بود، به‌ شدت می‌خندید. اشک از چشمانش جاری بود و روی زمین غلت می‌زد. وقتی تعریف کردنش تمام شد، ناگهان سکوت کرد و جمله‌ جالبی را گفت. « من هر زمان شادم، قطعاً به‌ زودی اتفاق بدی خواهد افتاد و اشکم را درمی‌آورد»
شاید باکمی دقت، شرطی شدن نرگس را به‌خوبی دریابیم. نرگسی که پس از هر بار شادی، به دلیل مسائل محیطی، روانی، فیزیولوژیکی و … ناکامی و غمی را تجربه کرده است. تجربه‌ای که در اعماق وجود او ریشه دوانده و آزارش می‌دهد.

به گزارش میگنا فوبی ها، هراس‌هایی مزمن هستند. زمانی که بیان می‌کنیم ترسیده‌ایم، این ترس شاید به دلیل یک عامل محیطی گذرا و حل شونده باشد که ممکن است زود هم فراموش شود. اما فوبی ها ترس‌هایی هستند که تبدیل به اضطراب و هراسی مزمن شده‌اند. هراس‌هایی که عملاً زندگی فرد را مختل می‌کنند. از فردی که به دلیل وجود گربه‌ها در خیابان از خانه خارج نمی‌شود و زندگی‌اش مختل شده است تا مردی که با وجود زانودرد شدید و آب آوردن زانوهایش، از آسانسور به دلیل ترسی شدید و غیرمنطقی، استفاده نمی‌کند و درد زیاد و مختل شدن سلامتش را به جان می‌خرد.

اما چروفوبیا (Cherophobia) چیست؟
نرگس شاید نمونه‌ کوچک و مزمن نشده‌ای از «چروفوبیا» ها باشد. آدم‌هایی را در اطراف خود دیده‌ایم که به‌طور مشخصی از شاد شدن می‌ترسند و اعتقاد عمیقی دارند که در پس این شادی به‌زودی غمی سراغ آن‌ها می‌آید. زمانی که این حس‌ها عمیق و مزمن شود، با بررسی شرایط پیچیده‌ای که در افراد فوبیک وجود دارد، می‌توان تشخیص این اختلال را داد. در شرایط پیشرفته این افراد احساس دیوانه شدن، عدم لذت از زندگی، عذاب وجدان از شادی و … دارند.

علل فوبی‌ها به‌ صورت کلی اضطراب است و معمولاً داروهای ضدافسردگی برای آنان تجویز می‌شود. چرا که قسمتی از فوبی ها وراثتی و ژنتیکی است. داروهایی مانند سرترالین، افکسور و پاکسیل برای چروفوبی ها توسط سازمان غذا و داروی امریکا تائید شده است که البته دارو صرفاً مسدودکننده‌های بتا و آدرنالین هستند و درمان قطعی نیستند. در کنار استفاده از دارودرمانی، رویکرد روان‌درمانی «سی بی تی» پاسخ خوبی به درمان خواهد داد و شاید بتوان گفت دارودرمانی در درمان فوبی ها خط اول درمان نیستند. لازم‌اند اما کافی نیستند. در کنار همه‌ عوامل مسائل فرهنگی نیز دخیل‌اند. در کشورهایی که با خرافات آمیخته‌اند، میزان این مشکل بیشتر است.

این مشکل و اختلال در افراد باید به‌صورت دقیقی بررسی شود.برای مثال، فردی ممکن است خنده‌های ناگهانی و خوشحالی‌های گاه گاهش به دلیل مکانیزم دفاعی و ایجاد سدی در برابر غم بزرگی باشد که ممکن است روان او را متلاشی کند. این مکانیزم دفاعی که تمام می‌شود و فرد از لاک دفاعی خود خارج می‌شود، ممکن است غم بازگردد و فرد این حس را داشته باشد که جزو تقدیر اوست که پس از هر شادی‌ای غمی را تجربه کند.

نویسنده:
میلاد زارعی – مشاور و آزمونگر

 

criticising

عیب جویی

سینا یاوریان – سخنران، مدرس و مشاور روانشناسی:

درود بر همراهان عزیز

امشب قرار بود راجع به چه موضوعی صحبت کنیم؟

کیا فیلم inside out رو تماشا کردن؟

دو تا ازعادات کنترل بیرونی یعنی صحبت همیشگی در خصوص مسایل مورد اختلاف و تشویق رو صحبت کردیم…

تشویق می تونه مثل هدیه دادن در هر روز و ساعتی اتفاق بیافته

فقط لازم هست که برای طرف مقابل تشویق با کنایه اشتباه گرفته نشه

مثل اینکه در هوای طوفانی بگیم .. عجب هوایی.. در هوای آفتابی و ملایم هم بگیم عجب هوایی… این دو تا دو معنی متفاوت دارند….

پس شرایط مهمه…

در مورد عیب جویی که یکی از عادات کنترل بیرونی هست و لازم هست که ترک بشه بنویسم…

در کتاب های دکتر گلسر ترجمه شده توسط دکتر صاحبی criticising هم عیب جویی و هم انتقاد ترجمه شده

و مترجم تاکید کرده که انتقاد مثبت که مصطلح شده هم قابل قبول نیست و باید ترک بشه…

در واقع به نظر می رسه که عیب جویی عبارت مناسبی برای این موضوع باشه…

عیب جویی کردن از شخص باید در هر شرایطی ترک بشه اما…

اما اگه قرار باشه همواره بر سر مسایل مورد اختلاف صحبت کنیم چطوری مشکلات رو مطرح کنیم که عیب جویی نباشه؟

در عیب جویی ، طرف مقابل زیرسوال می ره اما در صحبت بر سر مسایل مسیله زیر سوال می ره و مورد بررسی قرار می گیره

به طور مثال اگه خواسته مطرح بشه شاید نیاز به عیب جویی نباشه …

به این صورت که خانم از آقا می خواد؛ اگه هر شب آشغال ها رو دم در بزاری خیلی خوب می شه… به جای عیب جویی که تو یادت میره هر شب آشغال ها رو دم در بزاری….

نقد در واقع بیان جنبه های مثبت و منفی یک موضوع هست اما انتقاد کردن به طور مشخص و آنچه که مصطلح شده بیان جنبه های منفی یک موضوع هست… اگر انتقاد شامل بیان نکات مثبت یک موضوع یا شخص می بود آن همان تشویق خواهد بود…

بنابراین سعی می کنیم که از عیب جویی یا انتقاد کردن دوری کنیم…

گوش سپردن یکی از عادات کنترل درونی هست…

چرا آقای گلسر گوش سپردن رو یکی از عادات کنترل درونی آورده…

برای اینکه بتونیم خوب گوش بدیم یا به قولی به طور فعال گوش بدیم لازم هست که چند جنبه رو در خودمون کنترل کنیم…

هنگام گوش دادن حواسمون به موضوعات دیگه پرت نشه و روی صحبت طرف مقابل تنرکز داشته باشیم…

به فکر ساختن پاسخ در ذهنمون نباشیم چراکه ممکنه از صحبت های طرف مقابل برداشت درستی نگیریم

سعی کنیم خودمون رو کنترل کنیم و صحبت طرف مقابل رو قطع نکنیم…

سعی کنیم به صحبت های طرف مقابل گوش بدیم و سعی کنیم بفهمیم که هدفش چی هست نه اینکه فقط بشنویم تا حرفش تموم بشه حرف خودمون رو بگیم…

در فهم یک مطلب در یک گفت و گوش متقابل، ۵۰ درصد گوینده ۵۰ درصد شنوه دخیل هستند

اگر گوینده هرچه سعی کنه به طور روشن بیان کنه ولی شنونده به طور فعال گوش نده مطلب درست منتقل نمی شه…

برعکسش هم هست و بدیهیه که اگه گوینده نتونه روشن و واضح حرفش رو بزنه و یا در لفافه صحبت کنه احتمال اینکه با گوش دادن فعال طرف مقابل هم مطلب منتقل نشه و برداشت های مختلفی پیش بیاره زیاده

پس در صحبت بر سر مسایل هم همه نکات دیگه از جمله تشویق کردن، عیب جویی نکردن، گوش سپردن و … هم لازم هست یادمون باشه و رعایت بشه…

 

اینهایی رو که نوشتم از یک کتاب و نویسنده واحد نیست….چکیده مطالب و تجربیات بسیار هست…

شاداب و سلامت باشید

شبتون خوش و در آرامش

depression

اختلال تاثیرپذیری فصلی و علائم آن

افسردگی فصلی که اختلال تاثیرپذیری فصلی (SAD) هم نامیده می‌شود، حالتی است که هر ساله در یک زمان مشخص رخ می‌دهد و بطور معمول در پاییز یا زمستان آغاز می‌شود و در بهار یا اوایل تابستان پایان می‌یابد.

به نقل از ایرنا، علت دقیق این اختلال بطور کامل مشخص نیست اما تاثیرعرض جغرافیایی بر (SAD) حاکی از این است که اختلال فوق بواسطه تغییرات قابلیت در دسترس بودن نور خورشید ایجاد می‌شود. یک فرضیه این است که با کاهش نور خورشید ساعت بیولوژیک که خلق و خو، خواب و هورمون‌ها را تنظیم می‌کند، در زمستان به نوعی عقب می‌ماند و کندتر می‌گذرد. بیدار شدن از خواب در تاریکی برای رفتن به محل کار و بازگشت دوباره به خانه در هوای تاریک می‌تواند نشاط و شادابی را از انسان سلب کند، اما در برخی افراد این تغییر روحیه شدید‌تر است.

کسانی که از این اختلال رنج می‌برند بسیاری از علائم شایع افسردگی مانند غمگینی، اضطراب، بی قراری، انزواگرایی، بی‌علاقگی به فعالیت‌های روزانه و ناتوانی در تمرکز را دارا هستند. این افراد اغلب نشانه‌هایی همچون خستگی مفرط و کمبود انرژی، نیاز شدید به خواب، به مواد قندی و نشاسته ای، افزایش اشتها و پرخوری و در نهایت اضافه وزن را تجربه می‌کنند.

روان‌شناسان معتقدند از آنجا که نور خورشید در فصل‌های مختلف به روی فعالیت جانداران می‌تواند تاثیرات متفاوتی داشته باشد (مانند خواب زمستانی و دوره‌های باروری)، افسردگی فصلی (SAD) هم ممکن است ناشی از تغییرات طول روز و شدت نور در فصول مختلف باشد.

یک کارشناس ارشد روانشناسی در این زمینه گفت : افسردگی در فصل پاییز و زمستان مربوط به ترشح هورمون ملاتونین از غده “پینه آل” در مغز است که هورمون وابسته به خواب نیز نام دارد و در تاریکی و هنگام خواب شبانه بیشترین میزان ترشح را دارد.

زهره کثیری افزود : بر این اساس در فصل پاییز و زمستان که طول روز کوتاه و طول شب بلند می‌شود، میزان ترشح این هورمون در بدن افزایش می‌یابد و در فرد ایجاد علائم افسردگی می‌کند. وی به کسانی که دچار علائم افسردگی هستند پیشنهاد کرد که به پزشک مراجعه کنند زیرا گاهی مشکلات جسمی باعث افسردگی می‌شود، اما گاهی هم نشانه‌های افسردگی فصلی بخشی از یک مشکل روانی پیچیده‌تر است.

این روانشناس همچنین به ‌راه های پیشگیری از این ابتلا به این اختلال اشاره کرد و گفت : برای پیشگیری از این اختلال‌های روانی می‌توان صبح‌ها زودتر از خواب بلند شد و به پیاده‌روی رفت. وی همچنین توصیه کرد: هنگامی که هوا ابری است زمانی را در خارج از خانه بگذرانید، انجام فعالیت‌های ورزشی به ویژه پیاده‌ روی در هوای آزاد و روشنایی روز نیز می‌تواند سهم بسزایی در کاهش افسردگی داشته باشد و هرگز خود را در اتاق تاریک و بسته حبس نکنید.

کثیری، به تاثیر رژیم غذایی مناسب در پیشگیری از این اختلال نیز اشاره کرد و گفت : از رژیم غذایی حاوی مقادیر کافی ویتامین‌ها و مواد معدنی باید استفاده کرد و از گرفتن رژیم‌های کاهش وزن غیرعلمی و غیرکارشناسی خودداری شود. وی کمبود آهن، امگا ۳ و اسیدفولیک را که تاثیر مستقیم با بروز علائم افسردگی دارد را مهم دانست و گفت : هر چه بیشتر باید به رژیم غذایی‌ اهمیت داد و برای رهایی از اختلالات خلق و خوی تا می‌توانید از سبزی و میوه استفاده کنید. این روانشناس، مصرف ویتامین گروه B را که در گوشت قرمز، جگر، تخم مرغ، غلات، دانه‌های خوراکی و ماهی یافت می‌شود را از جمله مواد مهم در رژیم غذایی‌ برشمرد و گفت : مصرف قهوه و شکر را در روز باید کاهش داد زیرا شکر از تاثیر ویتامین گروه B در بدن می‌کاهد و علائم افسردگی را شدت می‌بخشد.

وی همچنین بر انجام هفته‌ای ۳ بار و هر بار ۳۰ دقیقه ورزش تاکید کرد و گفت : خود را از فعالیت‌های اجتماعی دور نکنید و با دوستان و همفکران خود تبادل ‌نظر کنید. کثیری در پایان تاکید کرد : برای تغییر حالت عمومی‌ خود، بیشتر از روزهای گذشته در اجتماع حضور یابید و بالاخره اینکه با اتخاذ شیوه‌های سالم زندگی از هرگونه حالت کسالت بار و انزوا گرایانه پیشگیری کنید و با نگاه مثبت به زیبایی‌های بی‌نظیر فصول، زمانی را در لذت بردن از آنها سپری کنید.

empathy

تفاوت در احوال پرسی زن و مرد

ﺑﺮﺧﻮﺭﺩ ﺍﺗﻔﺎﻗﯽ ﺩﻭﺗﻦ ﺍﺯ ﺯﻧﺎﻥ ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ :

-ﺳﻼﻡ
– ﺳﻼﻡ
– ﺣﺎﻝ ﺷﻤﺎ
– ﻗﺮﺑﻮﻧﺘﻮﻥ ﺑﺮﻡ
– ﻓﺪﺍﯼ ﺷﻤﺎ
– ﺣﺎﻝ ﺷﻤﺎ ؟
– ﻓﺪﺍﯼ ﺷﻤﺎ

– ﺷﻤﺎ ﺧﻮﺑﯿﻦ ؟
– ﻗﺮﺑﻮﻥ ﺷﻤﺎ
– ﻓﺪﺍﯼ ﺷﻤﺎ
– ﭼﻪ ﺧﺒﺮ ؟
– ﻗﺮﺑﻮﻥ ﺷﻤﺎ

– ﻓﺪﺍﺗﻮﻥ ﺑﺸﻢ
– ﺷﻤﺎ ﭼﻪ ﺧﺒﺮ ؟
– ﻓﺪﺍﯼ ﺷﻤﺎ
– ﻗﺮﺑﻮﻧﺘﻮﻥ ﺑﺸﻢ

– ﺩﯾﮕﻪ ﭼﻄﻮﺭﯾﻦ ؟
– ﻓﺪﺍﯼ ﺷﻤﺎ
– ﻗﺮﺑﻮﻧﺘﻮﻥ ﺑﺸﻢ
– ﻓﺪﺍﺗﻮﻥ ﺑﺸﻢ

– ﻗﺮﺑﻮﻥ ﺷﻤﺎ
– ﺳﻼﻡ ﺑﺮﺳﻮﻧﯿﻦ
– ﻓﺪﺍﯼ ﺷﻤﺎ
– ﻗﺮﺑﻮﻥ ﺷﻤﺎ
– ﺧﺪﺍﺣﺎﻓﻆ

– ﻓﺪﺍﯼ ﺷﻤﺎ
– ﻗﺮﺑﻮﻧﺘﻮﻥ ﺑﺮﻡ
– ﺧﺪﺍﺣﺎﻓﻆ

ﺑﺮﺧﻮﺭﺩ ﺍﺗﻔﺎﻗﯽ ﺩﻭﺗﻦ ﺍﺯ ﻣﺮﺩﺍﻥ ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ :
ﺳﻼﻡ ﭼﺎﮐﺮﻡ
– ﺳﻼﻡ ﻣﺨﻠﺼﻢ

….

 

نوشته بالا را در گروه تلگرام قرار دادم و نظر دوستان رو پرسیدم:

به نظر شما این دو نوع سلام و احوال پرسی چی رو نشون می ده؟

دوستان نظرات مختلفی رو نوشتن:

 

– راستش به نظر من برداشت های متفاوت از این گفتگو میشه برداشت کرد

-ازیه منظر میشه گفت که این دونفر
ازبس دایره لغت ضعیفی دارن که
به جز همین دوسه کلمه نمیتونن کلمات
دیگری ردوبدل کنن
واین برمیگرده به عدم مطالعه وکم سوادی

– بنظرم این نشون دهنده تعارفی بودن ما هست با هم خیلی تعارف داریم و از واقعیتها دور هستیم

 

– سلام اینک مردها راحتر وصمیمی تر از خانوم هاهستن

– خوب در اینکه خانم ها تعارف بیشتر نسبت به اقایون در صحبت ها ومحاوره های روزمره دارند شکی نیست ولی به این نکته باید توجه داشت که خانم ها هرچه نسبت دور تر و غریبه تری داشته باشند تعارفشون بیشتر برعکس اقایون که صحبت خیلی کوتاه و تقریبا نیمه صمیمی دارند با افراد غریبه و نااشنا

– آقایون سریع و کوتاه به نتیجه میرسن خانمها چون خودشون پیچیده هستن کمی طولانی تر اقایون دقت به اطرافشون کمتر از خانمها هس اما خانمها با همان احوال پرسی هم به بررسی اطراف و محیط و خود شخص میکنند بنظرم بخاطر همین طولانی تر میشه

– سلام وآدینه همگی بخیرو شادمانی
به نظر من این تفاوت شخصیتی زن و مرد هارا نشان میدهد
بعد احساسی زنها وبعد عقلایی مردها در برخوردبا یک موضوع واحد را نشان میدهد

در نهایت من چنین نوشتم:

درود بر شما…اکثر دوستان به نکات خوبی اشاره کردند…در واقع این تفاوت به هوش هیجانی یا به قولی هوش عاطفی و احساسی مربوط می شه… خانم ها در حین احوال پرسی، طرف مقابل رو بررسی می کنند و از دو موضوع مطمئن می شند اول اینکه حال طرف، واقعن خوب هست و اگر خلاف این رو مشاهده کردند سوال بیشتری می پرسند دوم اینکه می خوان مطمئن بشند که به حد کافی با طرف مقابل دل و قلوه رد و بدل کردند و هنگام جدا شدن ، طرف مقابل برای جدا شدن آماده هست… برخی از آقایون هم چنین هستند و البته میزان طول کشیدن احوالپرسی بسته به میزان آشنایی دو طرف هم هست…

بخشی از هوش هیجانی ؛ همدلی و توانایی درک احساس های طرف مقابل هست

 

سپاس از همراهی عالیتون

 

سینا یاوریان

سخنران، مدرس و شماور روانشناسی

discussion

صحبت همیشگی بر سر مسائل مورد اختلاف

درود بر شما

در مورد دنیای مطلوب در تئوری انتخاب دکتر گلسر اشاره ای داشتم…

و در این مورد فیلم انیمیشن inside out رو معرفی کردم‌…

در این فیلم یک دختربچه خندیدن و خوش گذراندن با پدر و مادرش و بازی هاکی و موارد دیگه ای رو در دنیای مطلوب خودش قرار داده که با وخیم شدن رابطه او با والدینش ،

اون موارد رو از دنیای مطلوبش بیرون میندازه

البته این موقتی اتفاق می افته و با درست شدن رابطه دوباره همه چیز درست می شه…

 

آقای گلسر معتقد هست که خشنودی ما بسیار به روابط ما بستگی داره

روابط با افراد نزدیک، پدر و مادر، خواهر برادر ، همسر و…

هنگامی که یکی از روابط ما دستخوش ناملایمات بشه ذهن ما مشغول می شه و خشنودی ما رو تحت تاثیر قرار می دهد

پس یکی از مواردی که در دنیای مطلوب مون قرار می دیم و اونها بخش عظیمی از خشنودی ما رو تامین می کنند روابطمون با نزدیکانمون هست

دنیای مطلوب ما ، دنیایی در ذهن ماست که هر چیزی رو که خشنودمون می کنه در اون جا می دیم و اگر خشنودمون نکنه در اون دنیای مطلوبمون راهش نمی دیم…

به طور مثال وقتی که پدری در دنیای مطلوب فرزندی قرار بگیره، هرچه که پدر بگه انجام می ده

اگر پدر پرسپولیسی باشه اون پرسپولیس رو در دنیای مطلوبش قرار می ده، یعنی اگر پدر در دنیای مطلوب فرزند باشه اون چیزهایی که در دنیای مطلوب پدر هست وارد دنیای مطلوبرفرزند هم می شه…

اشاره ای داشتم که چطور بتونیم وارد دنیای مطلوب کسی بشیم…

از دوستان کسی فیلم inside out رو بعد از معرفی من دید؟

از دوستان کسی یادش هست که چطور وارد دنیای مطلوب کسی بشیم؟

در مورد هفت عادت مخرب از روانشناسی کنترل بیرونی یادتون هست؟

در مورد هفت عادت مفید روانشناسی کنترل درونی چطور؟

با اجرای هفت عادت کنترل درونی می تونیم که وارد دنیای مطلوب طرف مقابلمون بشیم…

یکی از این هفت عادت کنترل بیرونی، صحبت همیشگی در خصوص موارد مورد اختلاف هست…

قراری بزاریم که در مورد مشکلاتمون صحبت کنیم

اونها رو نزاریم که روی هم تلبار بشند و یهو منفجر بشند و رابطه رو از بین ببرند

اگه در اون موارد صحبت نکنیم ممکنه که به طور ناگهانی به صورت های عادت های کنترل بیرونی مثل غر زدن یا عیب جویی کردن بروز بکنند…

اگر زوجین در هفته یک شب رو به این اختصاص بدن که در مورد مسایلی صحبت کنند که فکر می کنند لازم هست تصحیح بشند ، دیگه کمتر پیش میاد که دعواطون بشه…

همکارها هم با همین شیوه میتونند که با هم قراری بزارند و در مورد مشکلات کاری و رابطه ای با هم صحبت کنند…

 

 

البته یکی از عادت های کنترل درونی تشویق هست… و می شه وقتی که در مورد مسائلمون صحبت می کنیم در مورد مواردی هم که راضی هستیم تشویق هم انجام بدیم…

 

برای صحبت در خصوص موارد مورد اختلاف می شه از روش دریافت بازخورد استفاده کرد

به این صورت که اگر بدونیم که طرف مقابل حرفی برای گفتن داره ولی نمی گه می تونیم ازش بپرسیم که به کیفیت رابطه از یک تا ۱۰ چند امتیاز می ده

اگر به طور مثال گفت ۸… می پرسیم چطور می شه به ۱۰ رسید….

سعی کنیم همواره در خصوص مسایلمون صحبت کنیم و توقع نداشته باشیم که طرف مقابلمون همه چیز رو خودش بفهمه…

هیچ کس کامل نیست… این اسم یک کتاب هم هست…

 

 

از اونجاییکه ما برای گفت و گوش تمرین نداشتیم از صحبت در مورد مسایلمون دوری می کنیم…

شاید بدونیم که باید صحبت کنیم ولی نمی دونیم چطور شروع کنیم و چطور ادامه بدیم و گاهی هم شروع می کنیم و به دعوا ختم می شه بنابراین دفعات بعد ترجیح می دیم صحبت نکنیم

 

به جای اینکه عقب نشینی کنیم، سعی کنیم روش های گفت و گوش رو یاد بگیریم و تمرین کنیم

 

در بعضی از کارگاه ها به این موضوع هم می پردازم…

ادامه صحبت در مورد عادات دیگه ی کنترل درونی بماند برای شب های بعد…

سینا یاوریان

سخنران، مدرس و مشاور روانشناسی

 

خاطره کودکی

خاطره کودکی

سال ﺍﻭﻝ ﺩﺑﺴﺘﺎﻥ، ﺷﯿﺮﺍﺯ ﺑﻮﺩﻡ…
ﺳﺎﻝ ١٣۴٠، ﻭﺳﻄﺎﯼ ﺳﺎﻝ ﺍﻭﻣﺪﯾﻢ ﺍﺻﻔﻬﺎﻥ ﯾﮏ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﺍﺳﻤﻢ ﺭﺍ ﻧﻮﺷﺘﻨﺪ.
ﺷﻬﺮﺳﺘﺎﻧﯽ ﺑﻮﺩﻡ، ﻟﻬﺠﻪ ﻏﻠﯿﻆ ﺗﺮﮐﯽ ﻗﺸﻘﺎﯾﯽ، ﺍﺯ ﺷﻬﺮﯼ ﻏﺮﯾﺐ…
ﻣﺎ ﮐﺘﺎﺑﻤﺎﻥ ﺩﺍﺭﺍ ﺍﻧﺎﺭ ﺑﻮﺩ، ﻭﻟﯽ ﺍﺻﻔﻬﺎﻥ ﺁﺏ ﺑﺎﺑﺎ…
ﻣﻌﻀﻠﯽ ﺑﻮﺩ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻦ، ﻫﯿﭽﯽ ﻧﻤﯽ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ!
ﺍﻟﺒﺘﻪ ﺗﻮ ﺷﻬﺮ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﻫﻢ ﻫﻤﭽﯿﻦ ﺧﺒﺮﯼ ﺍﺯ ﺷﺎﮔﺮﺩ ﺍﻭﻝ ﺑﻮﺩﻧﻢ ﻧﺒﻮﺩ
ﻭﻟﯽ ﺑﺎ ﺳﺨﺘﯽ ﻭ ﺑﺪﺑﺨﺘﯽ ﺩﺭﺳﮑﯽ ﻣﯿﺨﻮﺍﻧﺪﻡ.
ﺗﻮ ﺍﺻﻔﻬﺎﻥ ﺷﺪﻡ ﺷﺎﮔﺮﺩ ﺗﻨﺒﻞ ﮐﻼﺱ!
ﺧﺎﻧﻢ ﻣﻌﻠﻢ ﭘﯿﺮ ﻭ ﺑﯽ حوﺻﻠﻪ‌ﺍﯼ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ ﮐﻪ ﺷﺪ ﺩﺷﻤﻦ ﻗﺴﻢ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﻣﻦ!
ﻫﺮ ﮐﺲ ﺩﺭﺱ ﻧﻤﯽ ﺧﻮﺍﻧﺪ ﻣﯽﮔﻔﺖ: ﻣﯽﺧﻮﺍﯼ ﺑﺸﯽ ﻓﻼﻧﯽ ﻭ ﻣﻨﻈﻮﺭﺵ ﻣﻦِ ﺑﯿﻨﻮﺍ ﺑﻮﺩﻡ!
ﺑﺎ ﻫﺰﺍﺭ ﺯﺣﻤﺖ ﺭﻓﺘﻢ ﮐﻼﺱ ﺩﻭﻡ!
ﺁﻧﺠﺎ ﻫﻢ ﺍﺯ ﺑﺨﺖِ ﺑﺪِ ﻣﻦ، ﺍﯾﻦ ﺧﺎﻧﻢ ﺷﺪ ﻣﻌﻠﻤﻤﺎﻥ !!
ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺗﻪ ﮐﻼﺱ ﻣﯽ ﻧﺸﺴﺘﻢ ﻭ ﮔﺎﻫﯽ ﻫﻢ ﭼﻮﺑﯽ ﻣﯿﺨﻮﺭﺩﻡ ﮐﻪ ﯾﺎﺩﻡ ﻧﺮﻭﺩ ﮐﯽ ﻫﺴﺘﻢ!
ﺩﯾﮕﺮ ﺧﻮﺩﻡ ﻫﻢ ﺑﺎﻭﺭﻡ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺷﺎﮔﺮﺩ ﺗﻨﺒﻠﯽ ﻫﺴﺘﻢ ﺗﺎ ﺍﺑﺪ!
ﮐﻼﺱ ﺳﻮﻡ ﯾﮏ ﻣﻌﻠﻢ ﺟﻮﺍﻥ ﻭ ﺯﯾﺒﺎ ﺁﻣﺪ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﻣﺎﻥ!
ﻟﺒﺎﺳﻬﺎﯼ ﻗﺸﻨﮓ ﻣﯽﭘﻮﺷﯿﺪ ﻭ ﺧﻼﺻﻪ ﺧﯿﻠﯽ ﮐﺎﺭ ﺩﺭﺳﺖ ﺑﻮﺩ.
ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﻼﺱ ﻣﺎ ﮔﺬﺍﺷﺘﻨﺪ. ﻣﻦ ﺧﻮﺩﻡ ﺍﺯ ﺍﻭﻝ ﺭﻓﺘﻢ ﺗﻪ ﮐﻼﺱ ﻧﺸﺴﺘﻢ.
ﻣﯿﺪﻭﻧﺴﺘﻢ ﺟﺎﯼ ﻣﻦ ﺍﻭﻧﺠﺎﺳﺖ!
ﺩﺭﺱ ﺩﺍﺩ، ﻣﺸﻖ ﮔﻔﺖ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﻱ ﻓﺮﺩﺍ ﺑﯿﺎﺭﯾﻦ.
آنقدﺭ ﺑﻪ ﺩﻟﻢ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺗﻤﯿﺰ ﻣﺸﻘﻢ ﺭﺍ ﻧﻮﺷﺘﻢ،
ﻭﻟﯽ ﻣﯽﺩﺍﻧﺴﺘﻢ ﻧﺘﯿﺠﻪ ﺗﻨﺒﻞ ﮐﻼﺱ ﭼﯿﺴﺖ!
ﻓﺮﺩﺍ ﮐﻪ ﺍﻭﻣﺪ، ﯾﮏ ﺧﻮﺩﻧﻮﯾﺲ ﺧﻮﺷﮕﻞ ﮔﺮﻓﺖ ﺩﺳﺘﺶ ﻭ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩ ﺑﻪ دیدن و ﺍﻣﻀﺎ ﮐﺮﺩﻥ ﻣﺸﻖ ﻫﺎ…
ﻫﻤﮕﯽ ﺷﺎﺥ ﺩﺭ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺑﻮﺩﯾﻢ!!
ﺁﺧﻪ ﻣشقهامون ﺭو ﯾﺎ ﺧﻂ ﻣﯿﺰﺩﻥ ﯾﺎ ﭘﺎﺭﻩ ﻣﯽ ﮐﺮدند!
ﻭﻗﺘﯽ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺭﺳﯿﺪ ﺑﺎ ﻧﺎﺍﻣﯿﺪﯼ ﻣﺸﻘﺎﻣﻮ ﻧﺸﻮﻥ ﺩﺍﺩﻡ…
ﺩﺳﺘﺎﻡ ﻣﯽﻟﺮﺯﯾﺪ ﻭ ﻗﻠﺒﻢ ﺑﻪ ﺷﺪﺕ ﻣﯽﺯﺩ…
ﺯﯾﺮ ﻫﺮ ﻣﺸﻘﯽ ﯾﻪ ﭼﯿﺰﯼ ﻣﯽنوﺷﺖ…
ﺧﺪﺍﯾﺎ ﺑﺮﺍ ﻣﻦ ﭼﯽ ﻣﯽ ﻧﻮﯾﺴﻪ؟
ﺑﺎ ﺧﻄﯽ ﺯﯾﺒﺎ ﻧﻮﺷﺖ: ﻋﺎﻟﯽ!
ﺑﺎﻭﺭﻡ ﻧﻤﯽ ﺷﺪ، ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺳﻪ ﺳﺎﻝ ﺍﯾﻦ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﮐﻠﻤﻪ ﺍﯼ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺗﺸﻮﯾﻖ ﻣﻦ ﺑﯿﺎﻥ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ…
ﻟﺒﺨﻨﺪﯼ ﺯﺩ ﻭ ﺭﺩ ﺷﺪ.
ﺳﺮﻡ ﺭﺍ ﺭﻭﯼ ﺩﻓﺘﺮﻡ ﮔﺬﺍﺷﺘﻢ ﻭ ﮔﺮﯾﻪ ﮐﺮﺩﻡ.
ﺑﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﮔﻔﺘﻢ ﻫﺮﮔﺰ ﻧﻤﯽﮔﺬﺍﺭﻡ ﺑﻔﻬﻤﺪ ﻣﻦ ﺗﻨﺒﻞ ﮐﻼﺳﻢ…
ﺑﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﻗﻮﻝ ﺩﺍﺩﻡ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺑﺎﺷﻢ…
ﺁﻥ ﺳﺎﻝ ﺑﺎ ﻣﻌﺪﻝ ﺑﯿﺴﺖ ﺷﺎﮔﺮﺩ ﺍﻭﻝ ﺷﺪﻡ ﻭ ﻫﻤﯿﻨﻄﻮﺭ ﺳﺎﻝﻫﺎﯼ ﺑﻌﺪ…
ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺷﺎﮔﺮﺩ ﺍﻭﻝ ﺑﻮﺩﻡ.
ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻨﮑﻮﺭ ﺩﺍﺩﻡ ﻧﻔﺮ ﺷﺸﻢ ﮐﻨﮑﻮﺭ ﺩﺭ ﮐﺸﻮﺭ ﺷﺪﻡ ﻭ ﺑﻪ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﺗﻬﺮﺍﻥ ﺭﻓﺘﻢ.
ﯾﮏ ﮐﻠﻤﻪ ﺑﻪ ﺁﻥ ﮐﻮﭼﮑﯽ ﺳﺮﻧﻮﺷﺖ ﻣﺮﺍ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﺩﺍﺩ…

ﺍﻣﯿﺮﻣﺤﻤﺪ ﻧﺎﺩﺭی ﻗﺸﻘﺎﯾﯽ (ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺭﻭﺍﻧﺸﻨﺎﺳﯽ ﻭ ﻋﻠﻮﻡ ﺗﺮﺑﯿﺘﯽ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﻛُﻨﺖ ﺍﻧﮕﻠﺴﺘﺎﻥ)

child-self-esteem

حرمت نفس کودکان

چگونه به فرزندم بیاموزم از خود دفاع کند

معمولا کودکان حدود دو سالگی در زمان بازی یکدیگر را هول میدهند، گاز میگیرند و یا کتک میزنند. آنها به شدت از رفتار همسالان خود خشمگین میشوند زیرا هنوز رابطه برابر را نیاموخته اند. کتک زدن در سن ٣ سالگی یا بعد از آن طبیعی نیست و نیاز به بررسی دارد.

آیا والدین باید دخالت کنند؟

این وظیفه کودکان در این محدوده سنی نیست که از خود مراقبت کنند. آنها نیاز دارند شخص بزرگسالی کنار آنها باشد تا اگر کودکی اقدام به زدن یا هول دادن دیگری کرد، فرد بزرگسال بدون داد زدن یا دعوا کردن او را متوقف کنند.

چه رفتاری داشته باشیم؟

زمانی که کار به برخورد فیزیکی رسید، به فرزندتون بیاموزید بهتر است دست خود را بالا بیاورد اگر لازم است دست طرف مقابل را بگیرد و بگوید نزن. با آموزش این رفتار به فرزند خود، شما به او می آموزید که در رابطه با دیگران میتواند حد و مرز مشخصی قرار دهد و از خود دفاع کند. اگر طرف مقابل به کار خود ادامه داد، فرزند شما باید محیط را ترک کند. با این کار به فرزندتان میاموزید که انسانهایی در زندگی سر راه ما قرار خواهند گرفت که دچار اختلالات رفتاری هستند، و عاقلانه ترین واکنش این است که با این افراد درگیر نشویم. ترک کردن محیط نه نشانه ترسو بودن شخص است، و نه دلیل بر بیعرضگی او میباشد، تنها نشان میدهد شخص فرق خوب و بد، و درست و غلط را میداند.

بچه های قلدر سراغ بچه های مظلوم و ساکت میروند. روی حرمت نفس فرزندتان کار کنید.

 

تربیت ما بیش از این نبوده است که به بزرگ‌ترها احترام بگذاریم، کلمات زشت نگوییم، پیش دیگران پای خود را دراز نکنیم، حرف‌شنو باشیم، صبح‌ها به همه سلام کنیم، دست و روی خود را با صابون بشوییم، لباس تمیز بپوشیم، دست در بینی نبریم و …

اما ساده‌ترین و ضروری‌ترین مسائل زندگی را به ما یاد ندادند.

کجا به ما آموختند که چگونه نفس بکشیم، چگونه اضطراب را از خود دور کنیم، موفقیت چیست، ازدواج برای حل چه مشکلی است، در مواجهه با مخالف چگونه رفتار کنیم …

در کودکی به ما آموختند که چموش نباشیم، اما پرسشگری و آزاداندیشی و شیوه‌های نقد را به ما نیاموختند.
داگلاس سیسیل نورث، اقتصاددان آمریکایی و برندۀ جایزۀ نوبل اقتصاد در سال ۱۹۹۳می‌گوید: «اگر می‌خواهید بدانید کشوری توسعه می‌یابد یا نه، سراغ صنایع و کارخانه‌های آن کشور نروید. اینها را به‌راحتی می‌توان خرید یا دزدید یا کپی کرد. می‌توان نفت فروخت و همۀ اینها را وارد کرد. برای اینکه بتوانید آیندۀ کشوری را پیش‌بینی کنید، بروید در دبستان‌ها؛ ببینید آنجا چگونه بچه‌ها را آموزش می‌دهند. مهم نیست چه چیزی آموزش می‌دهند؛ ببینید چگونه آموزش می‌دهند. اگر کودکانشان را پرسشگر، خلاق، صبور، نظم‌پذیر، خطر‌پذیر، اهل گفتگو و تعامل و برخوردار از روحیۀ مشارکت جمعی و همکاری گروهی تربیت می‌کنند، مطمئن باشید که آن کشور در چند قدمی توسعۀ پایدار و گسترده است.»

از «نفس کشیدن» تا «سفر کردن» تا «مهرورزی» به آموزش نیاز دارد. بخشی از سلامت روحی و جسمی ما در گرو «تنفس صحیح» است.

آیا باید در جوانی یا میان‌سالی یا حتی پیری، گذرمان به یوگا بیفتد تا بفهمیم تنفس انواعی دارد و شکل صحیح آن چگونه است و چقدر مهم است؟!

به ما حتی نگاه کردن را نیاموختند. هیچ چیز به اندازۀ «نگاه» نیاز به آموزش و تربیت ندارد. کسی که بلد است چطور ببیند، در دنیایی دیگر زندگی می‌کند؛ دنیایی که بویی از آن به مشام بینندگان ناشی نرسیده است.

هزار کیلومتر، از شهری به شهری دیگر می‌رویم و وقتی به خانه برمی‌گردیم، چند خط نمی‌توانیم دربارۀ آنچه دیده‌ایم بنویسیم. چرا؟ چون در واقع «ندیده‌ایم». همه چیز از جلو چشم ما گذشته است؛ مانند نسیمی که بر آهن وزیده است.

جان راسکین، آموزگار بزرگ نگاه، در قرن نوزدهم می‌گفت: «اگر دست من بود، درس طراحی را در همۀ مدارس جهان اجباری می‌کردم تا بچه‌ها قبل از اینکه به نگاه‌های سرسری عادت کنند، درست نگاه کردن به اشیا را بیاموزند.»

می‌گفت: «کسی که به کلاس‌های طراحی می‌رود تا مجبور شود به طبیعت و پیرامون خود، بهتر و دقیق‌تر نگاه کند، هنرمندتر است از کسی که به طبیعت می‌رود تا در طراحی پیشرفت کند.»

اگر در خانه یا مدرسه، یاد گرفته بودیم که چطور نگاه کنیم، چطور بشنویم و چطور بیندیشیم، انسانی دیگر بودیم.
انسانی که نمی‌‌تواند از چشم و گوش و زبان خود درست استفاده کند، پا از غار بدویت بیرون نگذاشته است؛ اگرچه نقاشی‌های غارنشینان نشان می‌دهد که آنان با «نگاه» بیگانه نبودند.

بسیارند پدرانی که نمی‌دانند اگر همۀ دنیا را برای دخترشان فراهم کنند، به اندازۀ یک‌بار در آغوش گرفتن او و بوسیدن روی او، به او آرامش و اعتماد به نفس نمی‌دهد.

عجایب را در آسمان‌ها می‌جوییم، ولی یک‌بار به شاخۀ درختی که جلو خانۀ ما مظلومانه قد کشیده است، خیره نشده‌ایم.

نگاه کردن، شنیدن، گفتن، نفس کشیدن، راه رفتن، خوابیدن، سفر کردن، بازی، تفریح، مهرورزی، عاشقی، زناشویی و اعتراض، بیشتر از املا و انشا نیاز به معلم و آموزش دارند.

رضا_بابایی

 

well being

بهزیستی

وقتی از آستانه ی پنجاه سالگیم گذشت.
فهمیدم هرچه زیستم اشتباه بود!

هر چه برایم ارزش بود کم ارزش شد.
حالا میفهمم چیزی بالاتر از سلامتی، چیزی بهتر از لحظه حال، با اهمیت‌تر از شادی نیست.
حالا میفهمم دستاوردهایم معادل چیزهایی که در مسیر به دست آوردن همان دست آوردها از دست دادم نیستند.

حالا میفهمم استرس، تشویش، دلهره، ترس آزمون کنکور و استخدام، ترس نتیجه، اضطراب سربازی، ترس از آینده، وحشت از عقب ماندن، دلهره ی تنهایی، نگرانی از غربت، غصه های عصر جمعه، اول مهر، ۱۴ فروردین، بیکاری و.. هرگز نه ماندگار بودند
نه ارزش لحظه های هدر رفته ام را داشتند.

حالا میفهمم یک کبد سالم چندبرابر لیسانسم ارزشمند است.
کلیه هایم از تمامی کارهایم، دیسک کمرم از متراژ خانه، تراکم استخوانم از غروب های جمعه، روحم از تمام نگرانیهایم، زمانم از همه ی ناشناخته‌های آینده های نیامده ام،
شادیم از تمام لحظه های عبوسم،
امیدم از همه ی یاس هایم با ارزش تر بودند.

حالا میفهمم چقدر موهایم قیمتی بودند…
و چقدر یک ثانیه بیشتر کنار فرزندم زنده بمانم ارزش تمام شغل های دنیا را دارد.

یقین دارم آدم هایی که به معنی تمام قدر لحظه های بودنشان را میفهمند با غبار غم و تردید و غصه و ترس و چه شودها زندگی شان را حرام نکردند.
در حال، ماندند و ذهن شان را خالی، حسشان را چون ابر در حرکت، روحشان را با آموزه های درست و حقیقی تزیین و اندیشه هایشان را آزاد و تخیل شان را سرشار میکنند.

به معنی حقیقی کلمه زنده اند،
زندگی میکنند و به معنی واقعی کلمه در آرامش میمیرند:
سرخوش، همچون فصلی از زندگی،
جزیی از زندگی و در مسیر زندگی…

 

jealousy

احساس مالکیت در رابطه

زمانی که حسادت و احساس ناامنی در فرد ایجاد می گردد، عشق را تبدیل به مالکیت می کند و با روش هایی محسوس و نامحسوس تلاش می کند تا شریک خود را کنترل کند. این کنترل و مالکیت، صرفا به دلیل کاهش هیجان و اضطراب حاصل از حسادت و ناامنی فرد است نه عشق و علاقه.

عشق به معنی وابستگی و یا ایجاد فشار احساسی-هیجانی بر روی معشوق نیست. تلاش برای کنترل و مالکیت معشوق باعث می گردد، عشق و صمیمیت از بین برود. وقتی کسی را کنترل می کنید، او را محدود می کنید تا خودش نباشد. این رفتار ناخودآگاه برای کاهش اضطراب و هیجان در کنترل کننده می باشد و باعث احساس فشار روانی، عاطفی بر روی کنترل شونده خواهد شد.

همه افراد احساس ترس و ناامنی را در رابطه های عاطفی تجربه می کنند. این احساسات، حاصل چالش های عمیق فرد با موضوع اعتماد، عزت نفس، ترس از طردشدگی و ترس از صمیمیت است. این احساسات ریشه ای، ناخودآگاه، فرد را مجبور به کنترل و ایجاد مالکیت می کند.

به عنوان مثال؛ زمانی که فرد باور دارد که خوب و دوست داشتنی نیست؛ این نگرش منفی نسبت به خود تولید احساس حسادت و ناامنی خواهد کرد. گاهی فرد این احساسات را فرافکنی می کند به این امید که نیازهایش دیده شوند. یعنی شریک خود را به حسادت و احساس ناامنی متهم می کند. گاهی فرد خود را در نقش قربانی قرار می دهد تا بتواند کنترل بیشتری داشته باشد.
چنان چه ملاحظه می کنید، وفتارهای کنترل و مالکیت، عموما برای اصلاح و بهبود شرایط رابطه نیست. بلکه برای کاهش اضطراب و هیجانات غیر خوب فرد کنترل گر است.
به همین دلیل غالبا کنترل شونده اشاره می کند؛ من تغییرات زیادی انجام داده ام، آن چه کنترل گر خواسته انجام داده ام. ولی همچنان کنترل کننده رفتار های کنترلی خود را با شدت تداوم می دهد. کنترل شونده بایستی آگاه شود که این رفتارها به کنترل کننده مربوط است نه این که شما که هستید و یا چه می کنید!

راه حل خروج

برای تبدیل رابطه ای ناامن به رابطه ای مطمئن و خروج از احساس مالکیت روش های زیر را استفاده کنید:

١- خود شناسی
در صورتی که ناامنی، باعث ایجاد احساس حسادت و مالکیت در شما می شود، بهتر است انگیزه های جدیدی در زندگی خود ایجاد کنید، تا احساس تعلق به هستی در شما افزایش یابد. باورهایی که احساس ناامنی در شما ایجاد می کنند، پیدا کنید و آن ها را با پیام های بالغانه جابجا کنید. خودارزشمندی و عزت نفس خود را افزایش دهید.

٢- حسادت، کنترل گری و رفتارهای تنبیهی را متوقف کنید.
رفتارهای کنترل گرانه، رابطه را به دوری احساسی و عدم صمیمیت تبدیل می کند. هم چنین احساس ناامنی را در شما افزایش خواهد داد. چرا که شما می خواهید چیزهایی و یاکسی را کنترل کنید که موفق نخواهید شد. واین عدم موفقیت در کنترل باعث می شود احساس بدی نسبت به خود پیدا کنید.
بهتر است برای کاهش اضطراب های خود روشی پیدا کنید تا این که بخواهید شرایط خارج از خود را کنترل کنید. چرخه های تنبیهی خود مانند؛ قهرکردن، سکوت کردن، خشونت های کلامی و … را از مراحل ابتدایی شناسایی و در همان مراحل اولیه در مغز خود متوقف کنید.

٣- بپذیرید این احساسات مربوط به گذشته هستند.
اضطراب ها قابل مدیریت نیستند تا زمانی که ریشه های آن را پیدا کنید. در این بخش نیاز به خودشناسی و خودآگاهی است. به ساختار خانواده ای که رشد کردید، دقت کنید، افکار، احساس و رفتار آن ها را بررسی کنید. زمینه های حسادت و ناامنی را در آن جا پیدا کنید، سپس با تغییر کودک به بالغ خود را آزاد کنید. این موضوع باعث ایجاد آرامش در این زمان و مکان خواهد شد. این روش را بارها و بارها تکرار کنید.

۴- کاهش اضطراب
روش هایی برای کاهش اضطراب خود بیابید. به عنوان مثال؛ مدیتیشن، یوگا و … . زمان و مکان های اضطرابی خود را بیابید و دلایل آن را بررسی کنید.

۵- واگویه های داخلی را حذف کنید.
– او مرا ترک خواهد کرد.
– او مرا دوست ندارد.
-او به من خیانت خواهد کرد.
و …
این جملات و واگویه های درونی، اصلی ترین دلیل برای تولید اضطراب هستند و در ادامه کنترل و مالکیت. شما نمی توانید از ورود این افکار جلوگیری کنید. چرا که به صورت واقعی این افکار موجود هستند. شما فقط می توانید زمان ماندن و پردازش این افکار را کنترل و مدیریت کنید. پس زمانی که هجمه ای از افکار منفی به شما هجوم می آورد. به موضوعات خنثی بپردازید.

۶- ایجاد ثروت در زندگی
برای زندگی خود برنامه ریزی کنید. در راستای اهدافتان قدم بردارید. ثروت های مادی و معنوی را به زندگی خود دعوت کنید. ارتباطات سطح اجتماعی خود را بالغانه گسترش دهید. ارتباط با خانواده خود را بهبود دهید. خود مختاری و استقلال را در خود پرورش دهید.

٧- با او صحبت کنید.
در صورتیکه شریک شما آگاهانه و یا ناآگاهانه رفتاری دارد که در شما احساس ناامنی ایجاد می کند

 

decision

بحران جنسی

«بحران جنسی» و ولع بیمارگونه به «لاکچری»

۱. اگر «بحران جنسی» را به داده‌های سیاسی/اقتصادی و فرهنگی جامعه ایران اضافه نکنیم، «تحلیل وضع موجود» ناممکن ا‌ست.
به این معنا، ما در کنار «مارکس»، به «فروید» نیز به شدت نیاز داریم.

۲. برخی از رفتارهای جمعی جامعه ایرانی را نمی‌توان تنها براساس گزاره‌های سیاسی/اقتصادی و فرهنگی توضیح داد. از همین رو لازم است آنجا که «جامعه شناسی» از توضیح یک پدیده در می‌ماند، به سراغ «روانکاوی» رفت.

۳. جامعه‌ای که از «بحران جنسی» رنج می‌برد، قطعا از «بحران سیاسی-اقتصادی-اخلاقی» نیز رنج می‌برد.

۴. انگیزه بسیاری از «فسادهای اقتصادی» ناشی از«بحران جنسی»ست. به عبارت دیگر، اگر میل جنسی به شکل سازمانیافته سرکوب نشده بود، شاید ما شاهد این حجم از «فساد اقتصادی» برای داشتن زندگی «لاکچری» نبودیم.

۵. ولع به«لاکچری» بیش از هر چیز حکایت از «بحران جنسی» جامعه دارد. در هیچ کجای جهان برای داشتن «رابطه جنسی» نیازی به این همه طلا و ویلا و ماشین شاسی بلند و برند نیست.

۶. فردی که برای جذب جنس مخالف لابی می‌کند تا «وام میلیاردی» بگیرد و با آن «مازراتی» بخرد را نمی‌توان تنها با «اقتصاد سیاسی» توضیح داد.

۷. فردی که برای به چشم فلان هنرپیشه سینما آمدن، از منابع ملی و صندوق های عمومی اختلاس می‌کند تا «تهیه کننده سینما» شود را نمی‌توان تنها با داده‌های «اقتصاد سیاسی» درک کرد. به عبارت دیگر، کسی که میلیاردها تومان از اموال عمومی را غارت می‌کند و به عرصه سینما می‌برد که درنهایت چهارتا هنرپیشه سینما را با اسم کوچک صدا کند، تنها با رجوع به آراء «فروید» قابل تحلیل است.

۸. ستایش ضمنی بخش‌هایی از جامعه از مفسدان اقتصادی را باید در پرتو «بحران جنسی» تحلیل کرد.

۹. تغییر الگوهای نسل جوان نیز تابعی از «بحران جنسی»ست. ما با نسلی مواجه‌ایم که هر روز صبح با رویای «دن بیلزریان» بودن از خواب برمی‌خیزد، نه «چه گوآرا»شدن.

۱۰. تبدیل شدن «مازراتی» به «هدف زندگی» تنها در جامعه‌ای رخ می‌دهد که با «کمتر از مازراتی» نیازها و غرایز جنسی و عاطفی قابل برآورده شدن نیست.

۱۱. جداسازی همه‌جانبه و سرکوب سازمان یافته میل، زنان را به «ابژه جنسی» مردان تبدیل کرده و متاسفانه بسیاری از زنان این موقعیت «کالابودگی» را پذیرفته‌اند.
بخش وسیعی از آنها به میانجی این سرکوب سازمان یافته، تجربه جنسی را نه در مقام یک «نیاز بدیهی» بلکه به شکل نوعی «باخت» و «خسران» تصور می‌کنند که در ازای آن حتما باید چیزی بیش از آن تجربه را بدست آورند: پول، تصاحب عاطفی طرف رابطه، تضمین ازدواج و…

۱۲. جداسازی همه‌جانبه و سرکوب سازمان یافته میل، بخش وسیعی از مردان را به «ریاضت‌کشان و بیماران جنسی»ای تبدیل کرده که در آنِ واحد هم از زنان متنفرند و هم شیفته.
«زن ستیزی»، «تعرضات کلامی و فیزیکی»، ولع عجیب برای «بیشترداشتن» و بیشتر دیده شدن به هر قیمت و در عین حال تقدیس های اغراق شده و گل درشت و… را باید در پرتوی این سرکوب و البته آن «امتناع» تفسیر کرد.

۱۳. جداسازی همه‌جانبه و سرکوب سازمان یافته میل، برای عرصه‌های به شدت محدود اجتماع عمومی (رخدادهای فرهنگی-هنری، فستیوال ها و جشنواره ها و آیین ها و…) کارکردی ثانویه پدید آورده است.

۱۴. دارا بودن بالاترین سرانه جستجوی محتوای پورنوگرافیک در ایران، همه چیز را درباره جداسازی همه‌جانبه و سرکوب سازمان یافته میل توضیح می‌دهد.

۱۵. در جامعه‌ای که بخش زیادی از زنان خود را «کالا» می‌بینند و بخش وسیعی از مردان خود را «خریدار»، «تجربه جنسی» به یک «تجارت طبقاتی» تبدیل می‌شود. تجارتی که نیروی محرکه و موجده و مولده آن «جداسازی جنسیتی» و سرکوب سازمان یافته میل است.

۱۶. ما در کنار «حاشیه‌نشینان اقتصادی» با پدیده «حاشیه‌نشینان جنسی» نیز در جامعه رو به رو هستیم.

۱۷. حجم «دریده گویی» و «گفتار پورنوگرافیک» نشانه «ریاضت جنسی»ست؛ بدین معنا آنها که زیاد درباره «سکس» حرف می‌زنند، کمترین تجربه را در این زمینه دارند.

۱۸. «بحران جنسی» همان نقطه‌ای ست که اصولگرا و اصلاح طلب مشترکا بر سرش سکوت می‌کنند و اولی آن را به «بی بندوباری» و دومی به «آسیب اجتماعی» تقلیل می‌دهد.

۱۹. فقط به میانجی فروید است که ما می‌دانیم آنها که به شکلی اغراق شده «منزه» و «مبادی آداب» جلوه می‌کنند، حادترین تخیلات جنسی را در سر می‌پرورانند.

۲۰. هر «تحلیلگر» یا «کنشگری» که درباره «بحران جنسی» سکوت می‌کند، باید درباره همه چیز سکوت کند.

✍ نادر فتوره‌چی

روزنامه‌نگار، مترجم و نویسنده