کتاب تئوری انتخاب (درآمدی بر روانشناسی امید) به نویسندگی ویلیام گلاسر توسط انتشارات سایه سخن منتشر شده است.
تئوری انتخاب یک تئوری مبتنی بر روانشناسی کنترل درونی است که معتقد است گذشته بر زندگی کنونی ما اثر شگرفی داشته و دارد، ولی تعیین کننده رفتار کنونی ما نیست. تئوری انتخاب معتقد است هنگامی که افراد در ارضای نیازهای خود ناکام می شوند، دست به رفتار می زنند. یعنی رفتار و عمل خاصی را انتخاب می کنند تا شاید بدان وسیله نیازشان را برآورده کنند.
درباره مولف ویلیام گلسر، پزشک و روانشناس شناخته شده ای در جهان است که در سراسر جهان سخنرانی می کند. او نویسنده کتاب های زیادی از جمله تئوری انتخاب، واقعیت درمانی، مدرسه کیفیت و دور هم جمع شدن و دور هم ماندن و رئیس انستیتو William Glasser در لس آنجلس است.
مشخصات کتاب
وزن
۶۸۵.۰۰۰۰
انتشارات
سایه سخن
مولف
ویلیام گلاسر
مترجم
علی صاحبی
قطع کتاب
رقعی
نوع جلد
شومیز
نوع چاپ
تک رنگ
نوع کاغذ
معمولی
خلاصه ای از کتاب
گلاسر در کتاب تئوری انتخاب به اهمیتِ روابطِ خوب در زندگی پرداخته است. در این کتاب می خوانیم بجز بیماری، فقر و کهنسالی، سایر مشکلات مهم بشری مثل خشونت، بزهکاری، بدرفتاری با کودکان، بدرفتاری باهمسر، اعتیاد به الکل و مواد مخدر، روابط عاری از عشق و ناراحتی های هیجانی ریشه در روابط غیررضایت بخش دارند. کل این کتاب بیان این قضیه است و راه بهتر کنار آمدن با یکدیگر را نشان می دهد.
ویلیام گلاسر روی ۴ نوع رابطه که همگی باید بهبود یابند تمرکز می کند. این ۴ رابطه عبارتند از رابطه زن و شوهر، رابطه والد با فرزند، رابطه معلم با شاگرد و رابطه مدیر با کارمند.
به نظر نویسنده اگر روابط را بهبود نبخشیم، در کاهش مشکلات اشاره شده توفیق چندانی نخواهیم داشت. ابتدا، چنین ادعایی را ادعای گستاخانه می بینیم ولی پیش از آن که کتاب حاضر زیر چاپ برود ، آقای گلاسر به تحقیقات جدیدی دست یافت که نوجوانان برای پرهیز از رفتارهای خودمخرب، به روابط والد و فرزندی و معلم و شاگردی خوب احتیاج دارند.
از دیدگاه نظریه انتخاب اگر فردی در زندگی احساس نارضایتی و ناخشنودی می کند به این دلیل است که یک یا چند نیاز از نیازهای بنیادین (basic needs) او ارضا نشده است. اگر این نیازها را بشناسید می توانید تشخیص دهید که وقتی ناخشنود و ناراحت هستید کدام نیازهای شما ارضا نشده است و برعکس، وقتی که از زندگی راضی و خشنود هستید کدام نیازهای شما ارضا شده است.
۵ نیاز اساسی از نظر ویلیام گلاسر:
۱-نیاز به بقا
نیاز به بقا از نیازهای فیزیولوژکی بدن برای زنده ماندن است،هر کسی بر اساس خواسته های خود و میزان نیاز به بقا رفتار خواهد کرد و ظرف خود را پر می کند.نه تنها در همه ی انسان ها بلکه در هر موجود زنده ای مشترک است.
۲-نیاز به عشق همانگونه که ما نیازمند توجه به نیازهای دیگران هستیم و به عشق ورزیدن و مراقبت کردن از دیگران نیازاساسی داریم ،همان اندازه و حتی بیشتر برایمان مهم است که برای دیگران عزیز و دوست داشتنی باشیم و دیگران به نیازهای توجه داشته باشند
۳-نیاز به قدرت در تئوری انتخاب منظور از نیاز به قدرت «قابلیت و توانایی»داشتن است . در مفهوم بنیادی احساس قدرت به معنای احساس درونی خود شکوفایی و کنترل درونی داشتن است.دربردارنده ی احساس رشد ،پیشرفت ،اهمیت ،اعتماد و احترام به خود و تمام چیزهای مربوط به رشد است که به سنجش و نمره گذاری دیگران نیازمند نیست .
۴-نیاز به آزادی نیاز به آزادی چهارمین نیاز روان شناختی از دیدگاه ویلیام گلاسر است .این نیاز به معنای استقلال و خود مختاری است .داشتن حریم شخصی ،توانایی انتخاب کردن ،احساس عدم محدودیت و اجبار در در محیط زندگی و اراده ی آزاد از عوامل مهم و لا ینفک مفهوم آزادی در نیاز به آزادی است .
۵-نیاز به تفریح تفریح، پاداش ژنتیکی یادگیری است. ما وارثان کسانی هستیم که بیشتر یا بهتر آموخته اند. این بهتر و بیش تر آموختن به آنان مزیت حفظ بقا و زنده ماندن داده است و به این ترتیب نیاز به تفریح در ژن های ما جای گرفته است.
این رویکرد مثبت نگر که توسط ویلیام گلاسر عرضه شده است، به عنوان درآمدی بر روانشناسی امید، توضیح می دهد که چرا مردم رفتار می کنند. در این دیدگاه منشأ تمام رفتارها، نیازهای درونی انسان است و ما همواره رفتارهای خود را در راستای ارضای این نیازها انتخاب می کنیم. بر این اساس، تئوری انتخاب را دراصطلاح ((روانشناسی کنترل درونی)) نیز می نامند که درواقع در برابر ((روانشناسی کنترل بیرونی)) که باور دارد ما و دیگران متقابلا می توانیم یکدیگر را تغییر داده و یا خیر و صلاح دیگری را تعیین کنیم، ایستادگی می کند. این دیدگاه منشأ احساس بدبختی در بشر را کنترل بیرونی دانسته و به دنبال آن است تا از طریق تئوری انتخاب انسان را به آزادی و شادکامی در سایه روابط کیفی و انتخابهای مسئولانه، واقع بینانه و اخلاقی بر پایه کنترل درونی رهنمون سازد.
ویلیام گلاسر تئوری انتخاب را در واقع روانشناسی کنترل درونی می نامد و به همین منظور روانشناسی کنترل بیرونی را با بنیانهای زیر توضیح می دهد : ۱ -منشا تمام رفتارهای ما محرک های بیرونی می باشد و ما می توانیم از طریق آن دیگران را تغییر داده و یا کنترل کنیم. ۲ -دیگران قادرند افکار، احساسات و اعمال ما را تعیین کرده و ما نیز می توانیم افکار، احساسات و اعمال آنها را تغییر دهیم. ۳ -ما وظیفه داریم دیگران را مجبور کنیم تا از قواعد ما پیروی کنند و حق داریم درصورت مقاومت از تنبیه و در صورت موافقت از تشویق و پاداش استفاده نماییم. از دیدگاه گلاسر انسانها اکثرا از تلاش برای کنترل بیرونی استفاده می کنند و خیلی از افراد به نوعی یا در معرض کنترل بیرونی قرار دارند و یا در حال تلاش برای رهایی از این کنترل و رساندن خود به جایگاهی که خودشان بتوانند دیگران را تحت کنترل درآورند می باشند و به همین دلیل شادکامی و احساس سعادت موضوعی دست نیافتنی برای انسان به شمار می رود. ارتباطات در تئوری انتخاب به عنوان شاهراه ارضای نیازها معرفی می گردد و در واقع بنیادی ترین و مهمترین مفهوم این تئوری است. ارتباطاتی که بر اساس کنترل بیرونی می باشند هیچگاه رضایت بخش نبوده و به عنوان پایه اصلی تمام مشکلات بشری ( به جز عقب ماندگی ذهنی، فقر و کهنسالی) می باشد. چهار تلاش بی ثمر بر اساس کنترل بیرونی به شرح زیر است : ۱ -شما سعی می کنید همواره به طور علنی یا ضمنی دیگری را مجبور به چیزی کنید که او نمی خواهد. ۲ -دیگری سعی می کند همواره شما را به طور علنی یا ضمنی مجبور به چیزی کند که شما نمی خواهید. ۳ -شما و دیگری همزمان در حال تلاش برای مجبور کردن طرف مقابل هستید. ۴ -شما همواره خودتان را مجبور به چیزی می کنید که نمی خواهید.
(واقعیت درمانی) با رویکرد روان درمانی مبتنی بر تئوری انتخاب به دنبال این است تا همراه با آموزش تئوری انتخاب، افراد را به مسئولیت پذیری دعوت و به آنها کمک کند تا با پذیرش واقعیت و انتخابهای اخلاقی و مسئولانه، ارتباطات خود را براساس کنترل درونی کیفی سازد و زندگی خود را به سوی شادکامی و سعادت هدایت نمایند. بر اساس واقعیت درمانی،واژه بیماری و آسیب شناسی،مردود بوده است و اساسا پذیرش بیماری را شیوه ای جهت فرار از زیر بار مسئولیت انتخاب ها می دانیم. علائم و بیماریها در واقعیت درمانی ، راهکارهای خلاق افراد به منظور ارضای نیازهایشان می باشد و ادامه این شیوه ها هر چند آسیب و رنجهایی را در بر دارد اما قطعاً نشان دهنده تاثیر آنها در برآورده سازی نیازها خواهد بود.
ده اصل بنیادین «تئوری انتخاب»
اصل اول: تمام آنچه از تولد تا مرگ از ما سر میزند «رفتار» است. تمام رفتارهای ما یک «رفتار کلی» است که از چهار مؤلفهی به هم پیوسته: عمل، فکر، احساس و فیزیولوژی تشکیل شده است. این بدین معناست که اگر شخصی عصبانی میشود یعنی عصبانی شدن را انتخاب کرده است.کسی که افسرده است در واقع افسردگی را انتخاب کرده است. اصل دوم: تمام رفتارهای کلی، انتخابی هستند، اما ما فقط بر مؤلفههای عمل و فکر بهطور مستقیم و بر مؤلفههای احساس و فیزیولوژی بهطور غیرمستقیم کنترل داریم. اصل سوم: تمام رفتارهای کلی معمولاً با فعل، آنهم بهصورت مصدر یا اسم مصدر بیان و با مؤلفهای که در هنگام بروز رفتار بیشتر قابل تشخیص است نامگذاری میشوند. اصل چهارم: ما توسط پنج نیاز ژنتیکی سوق داده میشویم که عبارتند از: ۱ .نیاز به بقا و زنده ماندن؛ ۲ .نیاز به عشق و احساس تعلق؛ ۳ .نیاز به قدرت؛ ۴ .نیاز به آزادی؛ ۵ .نیاز به تفریح. البته شدت و ضعف این ویژگی ها در افراد مختلف متفاوت است.آقای گلسر اذعان می کند که نمی داند علت این موضوع چیست؟ اصل پنجم: ما میتوانیم این نیازها را فقط تصویر یا تصاویری که در دنیای مطلوب خود داریم ارضا کنیم. اصل ششم: تنهای فردی که میتوانیم رفتارش را کنترل کنیم، رفتار خودمان است. تعارض در رابطه انسانی ۱ :من میخواهم دیگری را مجبور به کاری کنم. ۲ :دیگری میخواهد مرا مجبور به کاری کند. ۳ :من و دیگری میخواهیم همدیگر را کنترل کنیم. (مجبور کنیم.) ۴ :من میخواهم خودم را مجبور به کاری کنم. باورهای کنترل بیرونی ۱ :من میتوانم دیگری را کنترل کنم. ۲ :چیزها و امور مهمتر از افراد هستند. ۳ :من وظیفه دارم که از افراد انسانهای بهتری بسازم. اصل هفتم: تمام آنچه میتوانیم از دیگران دریافت کنیم و به دیگران بدهیم «اطلاعات» است. اصل هشتم: تمام مشکلات روانشناختی طولانیمدت، مشکلات رابطهای هستند. هفت عادت مخرب روابط انسانی ۱ : .عیبجویی (انتقاد) ۲ .سرزنش ۳ .شکوه و گلایه ۴ .نق و غرغر ۵ .تهدید ۶ .تنبیه ۷ .دادن باج یا رشوه برای تحت کنترل گرفتن دیگری هفت عادت سازنده که باید جایگزین عادات مخرب سازیم ۱ .گوش سپردن ۲ .حمایت ۳ .تشویق ۴ .احترام ۵ .اعتماد ۶ .پذیرش ۷ .گفتگوی همیشگی برای حل اختلافات اصل نهم: همیشه آن رابطهی مشکلدار، بخشی از زندگی کنونی ماست. اصل دهم: وقایع دردناکی که در گذشته بر ما رفته است، اگرچه برآنچه امروز هستیم تأثیری شگرف داشته، اما بازنگری و مرور این گذشتهی دردناک، برآنچه امروز لازم است انجام دهیم، یعنی بهبود بخشیدن به رابطهی مهم کنونیمان، اثر ناچیزی داشته و هیچ کمکی به ما نمیکند.
شما می توانید با شرکت در کارگاه ” معماری رابطه” استاد یاوریان ، روابط خود را بهتر مدیریت کنید…
راهکارهای ارائه شده در این کتاب برخلاف اسمی که در ترجمه گرفته، فقط برای زوجین و فقط برای رابطه در ازدواج نیست بلکه روش های ارائه شده در آن که براساس تئوری انتخاب می باشد، برای همه روابط از جمله رابطه والدین و فرزندان، رابطه مدیر و کارمند، رابطه معلم و شاگردی و رابطه دوستان هم کاربرد دارد.
آقای گلسر رفتارهای صحیح، چگونگی واکنش به رفتار مقابل، عادت های بد و مخرب و … را در این کتاب به روشی ساده و در قالب داستانهایی واقعی که در تکتک زندگی هر کدوم از ما ممکنه اتفاق بیفته، توضیح داده. گلسر در این کتاب، تاکید ویژهای بر روی تئوری انتخاب داره و حرفش اینه که تمام رفتارهای ما در ذهن ما برنامهریزی شدهاند، میتونیم کنترل کنیم (کم و زیاد کنیم) اما در نهایت همون چیزی هستیم در اول بودیم. همین اول، میخواد یه نکته رو روشن کنه. شما فقط می تونید رفتار خودتون رو اصلاح کنید، نه رفتار دیگران رو… دل نبندید به تلاش برای تغییر دیگران اما با اصلاح رفتار خودتون، می تونید به صورت غیر مستقیم بر روی رفتار بقیه هم تاثیر بگذارید.
ترسیم نیمرخها بر اساس شدت نیازها: با شناخت پنج نیاز خود و همسرتون/دوستپسر/دوستدخترتون خیلی راحت میتونید بفهمید مشکل اساسی شما کجاست. یه کاغذ بردارید و این پنج نیاز رو برای خودتون و پارتنرتون مشخص کنید. امتیاز بندی کنید؛ از ۱ تا ۵. شمارۀ ۱ (بسیار کم)، ۲ (کم)، ۳ (متوسط)، ۴ (زیاد) و شمارۀ ۵ (بسیار زیاد). نیمرخ شما یه عدد پنج رقمی میشه. برای مثال، اگر شدت تمام نیازها متوسط باشد، نیمرخ شما ۳۳۳۳۳ است، اگر شدت نیازهایتان بسیار زیاد است، اون عدد ۵۵۵۵۵ خواهد شد. بعد ازینکه شدت نیاز خودتون و پارنترتون رو مشخص کردید، در هر کدوم از پنجتا نیاز بالا که اختلاف بیشتر از دوتا داشته باشید، مثلا در نیاز به آزادی شما ۵ هستید و پارتنرتون ۳، به مشکل میخورید چون نمیتونید همو درک کنید و این به علت، تفاوت در نیازهاتونه. و فکر نکنید اگه تفاوت دارید باهم، یعنی یه کدوم از شما مشکلی داره تو شخصیتش، اینطور نیست. فقط این نیاز کمتره. اصلا بحث من خوبم، تو بدی نیست. صحبت از نقش ژنهاست.
خلاقیت: خلاقیت نبض تپنده یک رابطهاست. سورپرایز کردن، رفتن به یک مکان جدید که تابحال نرفتید، شکستن تابوهایی که از بچگی تو مغز ما کردن از رابطه، خلاقیت در رابطه جنسی و … همهش میتونه جزئی از خلاقیت باشه. استفاده از خلاقیت، رابطه رو شاداب نگه میداره. اجازه میده هربار که پیام میده یا همو میبینید، فارغ از تمام مشکلاتی که در زندگی روزمره باهاش دستوپنجه نرم میکنید، لحظاتی که باهمید بقیه چیزها رو فراموش کنید، بیاختیار لبخند بزنید و درون خودتون از اینکه باهاش هستید احساس خوشبختی کنید. رابطهتون رو زنده نگه دارید، شاید فردا برای اینکارها دیر باشه.
رفتارهای مخرب عبارتند از: ۱. انتقاد کردن ۲. سرزنش کردن ۳. شکوه و شکایت کردن ۴. غرغر کردن ۵. تهدید کردن ۶. تنبیه کردن ۷. باج دهی برای کنترل کردن دیگری از این رو این عادات را مخرب میدانم که اگر برای مدت طولانی اعمال شوند، زندگیهای زناشویی بسیاری را از بین میبرد.
فرض اصلی کنترل بیرونی این است که: اگر احساس ناخشنودی میکنم، من مسئول این احساس نیستم، بلکه دیگران و رویدادها و عوامل خارج از کنترل من آن را در من ایجاد کردهاند و مقصرند یا دست خودم نیست، بلکه مغز من به لحاظ ساختاری یا شیمیایی به گونهای است که بدون آنکه بخواهم، این مشکل را ایجاد میکند.
شما میتوانید بیشتر از موفقیتهایتان درس بگیرید تا از ناکامیهایمان. تاسف بر شکستهای گذشته اتلاف وقت گرانبهایی است که باید صرف آفریدن حالِ رضایتبخش شود.
گفتگو کردن تنها راه حل مشکلات مربوط به نیاز به آزادی است. اگر طرفین نپذیرند که هریک به مقدار معینی آزادی نیاز دارند، زندگیشان رنگ رضایت و خشنودی نخواهد دید.
افرادی که به شدت عاشق یکدیگرند، با رضایت خاطر به یکدیگر آزادی میدهند و کاملاً در عشقشان احساس امنیت میکنند و به راحتی فضای آزاد مورد نیاز را در اختیار یکدیگر قرار میدهند. باید بدانم وابستگی عاطفی نیز یک رفتار کنترلگرانه است. با یادگیری تئوری انتخاب به ما کمک میکند چگونه فضای خالیِ نبودِ همسرمان را پر کنیم.
رفتارهای پیوند دهنده: ۱. گوش کردن ۲. حمایت کردن ۳. تشویق کردن ۴. احترام گذاردن ۵. اعتماد کردن ۶. پذیرفتن فرد همانگونه که هست ۷. گفتگوی همیشگی بر سر اختلافات
ایجاد و نگهداری رابطه برای خشنودی ما بسیار حیاتی است و به محض این که مشکلی ایجاد شد باید با گفتگو و مذاکره آن را حل کرد.
لازم است که نگاهمان را عوض کنیم، بدین معنا که همۀ ما چه زن و چه مرد از هوش و ذکاوتمان استفاده کنیم و در صورتی که روش کنونی در زندگی جواب نمیدهد، روشمان را تغییر دهیم.
طبق تئوری انتخاب پذیرفتهام که فقط میتوانم رفتار خودم را کنترل کنم.
عاشق بودن نیازمند توجه و دقت بسیار زیاد است.
ازدواج محدودکنندهترین شرایطی است که یک انسان میتواند برای خود تصور کند.
هنگامی که عشقم را کاملاً به او نثار میکنم، دیگر علاقهای به نگاه کردن به فرد دیگری ندارم، اما همچنان آزادم، زیرا به انتخاب خودم، منحصراً با او خواهم ماند.
اما آنچه به تداوم رابطۀ جنسی رضایتبخش منجر میشود، دوستی و صمیمیت میان زوجین است.
با همسرتان همانطور رفتار کنید که با بهترین دوستتان رفتار میکنید.
شما می توانید با شرکت در کارگاه ” معماری رابطه” استاد یاوریان ، روابط خود را بهتر مدیریت کنید…
اگر خاطرتون باشه از تئوری انتخاب ماشین رفتار با چهار چرخ احساسات، فیزیولوژی، فکر و عمل رو براتون توشتم…
هر رفتاری در تئوری انتخاب آقای دکتر گلسر از چهار جز تشکیل شده که معادل چهار چرخ ماشین در نظر گرفته شدند..
دو چرخ عقب فیزیولوژی و احساس و دو چرخ جلو فکر و عمل هستند…
در کارگاه مدیریت هیجان ها یعنی ارتقا هوش هیجانی هم مطرح می شه که ما احساسمون رو نمی تونیم تغییر بدیم اما فکر مون رو می تونیم تغییر بدیم…
چرخ های جلوی ماشین رو می شه با فرمون ماشین به جهات مختلفی هدایت کرد… فکر و عملمون رو می تونیم به همین ترتیب جهت بدیم
به طور مثال با دویدن در جا که یک عمل هست می تونیم ضربان قلبمون رو افزایش بدیم یا حتا با تمرکز که فکر هست می شه ضربان قلب رو کاهش یا افزایش داد که همان فیزیولوژی بدن هست…
پس با جهت دادن به عمل و فکرمون، فیزیولوژی که یکی از چرخ های عقب در ماشین تئوری انتخاب هست به دنبال چرخ های جلو تغییر می کنه
چرخ های جلو ماشین به هر سمتی که جهت داده بشند چرخ های عقب هم پیرو اونها خواهند بود
حال اگر فکرمون که یکی از چرخ های جلو هست از غم به شادی جهت بدیم احساسمون هم از غم به شادی تغییر می کنه…یا اگر خودمون بخواهیم که به موسیقی غمگین گوش بدیم و فکرمون رو غم انگیز کنیم احساس غم در پی خواهد اومد
حال که می دونیم چطوری از طریق جهت دادن به عمل و فکرمون احساسمون رو تغییر بدیم اگر احساس ها رو بشناسیم و بدونیم که چه چیزهایی می تونند اونها رو فراخوانی کنند هرگاه که لازم شد می تونیم احساساتمون رو تحت کنترل داشته باشیم
هیجان ها یا احساس های اصلی ما ترس، غم، شادی، خشم و شرم هستند
درک و شناسایی هیجان های خودمان و دیگران برایمان سه ارمغان اصلی به همراه دارند
۱ هیجانها در مورد قضاوتهایمان به ما اطلاعات می دهند
۲ به ما می گویند چگونه رفتاری در پیش بگیریم
۳ سودهای جانبی بسیاری دارند از جمله جنبه های غیرقابل رویت (احساسات) افراد دیگر را برای تعامل بهتر به ما می نمایانند
توضیح در مورد شماره ۱ اینه که هیجانی که در ما رخ داده مثل ترس این اطلاعت رو به ما می ده که ما به طور مثال ریسمان سیاه و سفید رو به مار تشبیه کردیم و ترسیدیم…
توضیح در مورد شماره ۲ اینکه حال که متوجه شدیم ترسیدیم چه رفتاری باید در پیش بگیریم درسته، آیا باید هنگام ترسیدن فرار کرد؟ این ممکنه به طور اتوماتیک انجام بشه یا با فکر کردن
توضیح در مورد شماره ۳ این هست که ما می تونیم از طریق حالات چهره ، صدا ، حالت بدن و حرکات فیزیکی دیگه ی یک نفر تا حدودی به هیجان فرد مقابل پی ببریم و با اون همدلی و همراهی کنیم یا واکنش دیگه ای از خودمون بروز بدیم..
هوش هیجانی می تونم بگم یک مهارت بسیار مهم یا شاید بشه گفت مهم ترین مهارت در زندگی می تونه تلقی بشه…
امروزه هوش هیجانی در جامعه شناخته شده و کارگاه های بسیاری در این مورد تشکیل می شه
عنوان کارگاه من در این زمینه “مدیریت هیجان” خواهد بود که به زودی تاریخ برگزاری دوره جدید رو اعلام می کنم
چگونه مغزمان ما را فریب می دهد؟ یا بهتر است بگوییم چگونه دیگران مغز ما را فریب می دهند؟ تبلیغات تلویزیونی را نگاه می کنید. تبلیغ مایع دستشویی، ماکارونی، تن ماهی و یا یک اپلیکیشن موبایل است. خانواده ای را نشان می دهد یک پسر و یک دختر به همراه پدر و مادر. حالا به مختصات دقت کنید: تمام اعضای خانواده پنج ویژگی دارند: زیبا، خوش اندام، خوش پوش، خندان و با انرژی. خانه ای که در تبلیغ نشان می دهند روشن، زیبا، با طراحی مدرن و بزرگ. این ها هیچ ربطی به کیفیت و ارزندگی محصول ندارد. اما ذهن ما فریب می خورد. یک ارتباط بی مورد بین خوشحالی، خوش تیپی و خوش پوشی اعضای خانواده خیالی با کیفیت تن ماهی یا اپلیکیشن موبایل به ذهن ما تزریق می شود. همزمانی و هم مکانی این مولفه ها (خانه بزرگ و شیک و خانواده زیبا و آرمانی) با نشان دادن مایع دستشویی یا ماکارونی باعث می شود که یک «ارتباط توهمی» شکل بگیرد.
چرا؟ مغز ما ماشین ارتباط دهنده است. دوست دارد اشیا، موضوعات و … را به هم ربط دهد و از آن داستان و روایت بسازد. بگذارید مثال دیگری بزنم: به یک سایت خرید لباس مراجعه می کنید. لباسی را می بینید که یک مدل یا مانکن پوشیده است. لبخند، زیبایی، اندام برازنده مدل، باعث می شود که شما خرید کنید. اما آیا می دانید چه چیزی را دارید می خرید؟ مطمئنا شما لباس را نمی خرید بلکه دارید یک حس خوب خوش پوشی و برازندگی را می خرید. لباس را با پیک تحویل می گیرد. آن را می پوشید روبروی آیینه می روید و آن جاست که می فهمید. لباس آن قدرها که فکر می کردید زیبا نبود. به همین خاطر است که لباس هایی که بر تن یک مدل پوشانده می شود فروش بیشتری دارند تا لباس هایی که صرفا به تنهایی نشان داده می شوند. جالب اینجاست که ما بارها و بارها فریب می خوریم.
تجویز راهبردی: اگر این توهم ارتباطی فقط در حد خرید لباس باشد، اشکالی ندارد. اما مشکل آنجا پیدا می شود که یک خانواده تمام پول خود را در یک موسسه مالی سپرده گذاری می کند به خاطر ارتباط توهمی شیک بودن شعب یا برخورد مناسب رییس شعبه یا شیک بودن کاتالوگ ها یا عظمت ساختمان موسسه! یا یک شرکت نیمی از منابع خود را بر روی یک پروژه سرمایه گذاری می کند به خاطر آبی بودن چشم پیشنهاددهندگان (کنایه از خارجی بودن) و به خاطر حرفه ای بودن اسلایدهای پاورپوینت و گزارشهای مربوطه. بارها در جلسات دیده ام که تعامل و ارایه حرفه ای، گزارش هایی که به صورت رنگی با کیفیت چاپ شده اند جایگزین کیفیت خود تصمیم (مثلا سرمایه گذاری در یک پروژه) شده اند. این توهم ارتباطی بسیار خطرناک است. سرنوشت یک خانواده، یک سازمان و یا یک کشور ممکن است به خاطر همین مساله به خطر بیفتد. چه می توان کرد؟ تنها راه چاره اش ورزش تفکیک ذهنی است. به عضلات برجسته ورزشکاران نگاه کنید. آن ها روز اول که اینگونه نبودند. با ورزش عضلات تقویت می شوند. ذهن نیز ورزش هایی دارد. تکرار و تمرین یک موضوع برای یک مدت خاص می تواند یک عضله ذهنی را در شما تقویت کند. برای مقابله با توهم ارتباطی باید با تفکیک ذهنی، ذهن خود ورزش داد و ورزیده کرد. چگونه؟
تا مدتی وقتی می خواهیم در مورد پدیده ها/پیشنهادها/گزینه ها تصمیم گیری کنیم یک سوال کوتاه را از خود بپرسیم: خود آن پدیده/پیشنهاد/گزینه ها فارغ از چیزهایی که به آن چسبیده اند چقدر می ارزد؟ اگر همین پیشنهاد را فرد دیگری به شیوه ای دیگری معرفی می کرد من انتخابش می کردم. بگذارید چند مثال بزنم: ۱-اگر همین پیشنهاد سرمایه گذاری یا سپرده گذاری را یک جوان ۲۰ ساله با شلوار خانگی معرفی می کرد بازهم آن را می پذیرفتم. ۲-اگر همین ماکارونی را یک فرد زشت و غمگین معرفی می کرد، باز هم می خریدم؟ ۳-دست تان را روی صورت و سر مانکن بگذارید تا لبخندش را نبینید، باز هم آن لباس زیباست؟ نکته طلایی اینجاست در تفکیک ذهنی سعی می کنیم، اموری را که جزو اصلی پدیده/پیشنهاد/گزینه نیست را حذف کنیم تا آنچه باقی می ماند را به درستی ارزیابی کنیم. با تفکیک ذهنی، ارتباط توهمی را می شکنیم و هوشمندتر می شویم.
کتاب مامان و معنی زندگی دستاورد تجربهی شخصی و حرفهای نویسندهای توانا و رواندرمانگری چیرهدست است.
دکتر اروین یالوم استاد روانپزشکی دانشگاه استنفورد، نویسندهی رمان وقتی نیچه گریست و درسنامهی معتبر رواندرمانی اگزیستانسیال، این بار نیز شخصیتهایی بهیادماندنی را به ما معرفی میکند. در نقبی که به رؤیاها و افکارش زده، به پائولا میرسیم که معرف یالوم به مرگ است و به استراقسمع میرنا که معنایی جدید به رازداری میبخشد؛ به ماگنولیا برمیخوریم که یالوم در تکاپوست تا از غم برهاندش و همزمان آرزو دارد غصههای دل خود را بر دامان فراخش بریزد و به مامان بدقلقی که از یک سو با مهر مادری و از سوی دیگر با مخالفت و عدم تأیید، پسرش را بیچاره و نفسبُر کرده است.
این کتاب شگفتیهای موجود در قلب رابطهی درمانی را میکاود و رویارویی نویسنده و بیمارانش را با ژرفترین چالشهای زندگی آشکار میسازد.
در داستان مامان و معنی زندگی، وابستگی فرزندی را به مادر متوفی او نشان می دهد. مادر ی که در زمان حیاتش نه تنها پسرش به او افتخار نمی کرد بلکه باعث خجالت او می شد و به قول پسر، سال ها در خصومتی مداوم با او زندگی می کرد و عجیب این که، حالا بعد از مرگ مادر، در رویایی که ۱۰ سال بعد از مرگ او میبیند تأیید و نظر مادرش را در مورد خود می خواهد…بعد از رویا از خود می پرسد آیا ممکن است من تمام عمرم در پی تأیید مادرم بوده باشم؟
یالوم به این نتیجه می رسد که کودکانی که در خانواده های ناکارآمد رشد می کنند، اغلب به سختی از آنها جدا می شوند، در حالی که کودکان والدین خوب و مهربان، با تعارض کمتری از آنها فاصله می گیرند. اصلاً مگر یکی از وظایف والدین قادر ساختن کودک به ترک خانه نیست؟
یالوم در این داستان کوتاه به خوبی نشان می دهد که همه در پشت داستان به ظاهر خشک و خشنشان واقعیتهایی به وسعت یک عمر دارند که اگر بدون قضاوت بررسی شوند مشکلات اطرافیان هم با آنها حل می شود.
پسر داستان که حالا مرد بالغی است بعد از مرور بدون قضاوت زندگی خود و مادرش، تازه مادر و علت رفتارهای او را درک می کند. به او می گوید:” مامان ما باید از هم جدا بشیم، ما نباید همدیگر رو به زنجیر بکشیم…در اصل هر آدمی تو دنیا تنهاست و باید با این مسئله روبه رو بشه چون به صلاح خودشه و انسان شدن این جوریه…استقلال یافتنه! ”
پیشگویی آسمانی در برگیرنده اسراری است که هم اکنون در حال دگرگون ساختن جهان است. با توسل به تعالیم خردمندانه یک دست نوشته پرویی این کتاب به شما می آموزد که از هم اکنون بین وقایع زندگی خود ارتباط برقرار کنید… و به شما این امکان را می دهد تا وقایعی را که در آینده برای شما رخ خواهد داد ببینید!
کتابی که نخستین بار در کتابفروشی های کوچک آمریکا عرضه شد و سپس دست به دست گشت. داستان این کتاب، یک ماجرا و کشف تکان دهنده است. اما در عین حال، راهنمایی قدرتمند است که به ادراک روشن شما از علت موقعیت کنونی تان در زندگی می انجامد. و با انرژی و امیدی نو شما را در مسیر حرکتتان به سوی فردا هدایت می کند. کتابی که فقط یکبار در زندگی به آن بر می خورید اما زندگیتان را برای همیشه دگرگون می سازد.
به تازگی کتیبه ای چند هزار ساله که مسیر آینده بشریت را ترسیم می کند در کشور پرو پیدا شده است.این کتیبه ۱۰ بصیرت یا نوع نگرش را وصف کرده است که اگر بشر یه این بصیرت ها دست پیدا کندبه مانند عرفا با جهان هستی یکی شده و به کمال و سعادت حقیقی دست پیدا می کند.
اما این بصیرت ها چیست و روش دست یافتن به آنها چگونه است؟
در فیزیک کوانتم مشخص شده است که کوانتما دارای دو ذات هستند موج و ذره.
مشخص شده است که کوانتم هنگام آزمایش توسط دانشمندان خاصیت ذره دارد و در بقیه مواقع موج(انرژی) هستند.
نکته جالب توجه این است که کوانتم طبق نظر و رای آزمایش گر آزمایش می شود.
البته این یه نطریه است.
کتاب پیشگویی آسمانی هم درصدد برآمده جهان و هستی را انرژی (موج)در نظر بگیرد و سعادت بشر را پیوستن به این منبع بی کران انرژی در نظر بگیرد.تمام نزاع بشریت با یکدیگر را کسب یا دزدیدن انرژی از همدیگر عنوان کرده است.
این انرژی است که هدف بشریت است و به هر صورت باید کسب شود تا انسان توسط این انرژی کنترل رویداد ها و انفاقات پیش روی خود را به دست گیرد.کتاب غیر از اتفاقات تابع علت و معلول و رخداد های تصادفی یکسری رویدادها را تعریف می کند که قابل کنترل توسط انسان است.برای کنترل این رویداد ها انرژی لازم است.انرژی است که احساس لذت و سعادت را برای انسان به ارمغان می آورد.
سیر تکامل کسب و استفاده از انرژی می تواند انسان را به نقطه ای برساند که با منبع لایتناهی انرژی یکی شود.
اکثر عرفا در مذاهب گوناگون از این یکی شدن با هستی سخن به میان آورده اند.
این کتاب راجع به یک کتاب خطی صحبت می کند که از حدود ۳۰۰۰ سال پیش وجود داشته و تازه پیدا شده و مطالب خاص و نوعی را عنوان می کند و کلیسا در مقابلش شدیدا مقاومت می کند چون کشیش ها فکر می کنند که ایمان مردم را ضعیف میکند یا به عبارتی کار شان را کساد می سازد.
این کتاب از کشف و شهودهائی حرف میزند که ممکنه واقعأ زندگی مردم را متحول کند:
۱- به مرور تو کشف میکنی که زندگی تقریبأ گذراندن امتحانی معنوی است. کشف و شهود اول حکایت از همین امتحان معنوی داره وقتی همزمانی رویدادها رو جدی میگیریم. این همزمانی رویدادها باعث می شه که فکرک نیم چیزی در فراسو وجود داره. امری معنوی در ورای هر کاری که میکنیم دست اندر کار است. (مرحله قرون وسطی)
۲-کشف و شهود دوم آگاهی ما را به عنوان امری واقعی تلقی می کنه. میتوانیم به چشم خود ببینیم که گرفتار و دل مشغول بقای مادی بودهایم، و دراین راه تمام حواسمان را برای حفظ امنیت و آسایش خود در جهان متمرکز کردهایم. میدانیم که آزادی ما حالا نشانگر نوعی آگاهی به چیزی است که واقعاً رخ میدهد. (دوره رنسانس)
۳- کشف و شهود سوم چشم انداز و نگاه نوعی به جهان دارد. جهان مادی را به صورت یک انرژی ناب میبیند، انرژی که تا حدی با نحوه تفکر ما هماهنگی دارد.
۴- کشف و شهود چهارم پرده از این راز برمی دارد که آدمی با مهار کردن انسانها و در اختیار گرفتن ذهن و فکر آنها دلش میخواهد انرژی آنها را بدزدد، جنایتی که زمانی دستمان را به آن آلوده میکنیم که اغلب احساس میکنیم انرژیمان ته کشیده و در تنگنا قرار گرفتهایم.
۵-این نقصان و کمبود انرژی را البته میتوان وقتی جبران کرد که با منبع متعالی تر ارتباط برقرار کنیم. جهان میتواند هر چه را نیاز داریم در اختیارمان بگذارد به شرط آنکه ما با او رها و بی پرده باشیم. این جلوه و نمائی از کشف وشهود پنجم است.
۶-کشف و شهود ششم روشن میکند که ما میتوانیم حسابمان را با نمایشهای مکرر قدیمی تصفیه کنیم و خویشتن واقعی خود را پیدا کنیم.
۷- کشف وشهود هفتم میگوید تکامل، این خویشتنهای واقعی را به حرکت در آورده بود و از طریق پرسش، الهام و شهود به اینکه چکار کنیم و پاسخ به آن، قرار گرفتن در این جریان سحر آمیز و جادوئی در واقع رمز و راز سعادت و نیکبختی است.
۸- کشف و شهود هشتم، دانستن این مسئله بود که چگونه به شیو ه ای نو با دیگران رابطه برقرار کنیم و بهترین وجوه آنان را جلوه گر سازیم و این کلیدی بود که مدام رمز و راز را به عمل وا میداشت و پاسخ سئوالها را به ارمغان میآورد. و تمام این کشف و شهود ها در آگاهی ای ادغام شده بود که همچون اوج هوشیاری و امید و انتظار مینمود. ” کشف و شهود سوم را فراموش نکن. (جهان سرشار از انرژی است، انرژی که به آرزوها و انتظارات ما واکنش نشان میدهد. آدمها هم پاره ای از آن انرژی جهان هستند. بنابراین وقتی پرسشی داریم، سرو کله آدمهایی که پاسخ را در چنته دارند پیدا میشوند.) در کشف و شهود نهم ما شیوه تکامل و تحول را میآموزیم و مسیر خاص خود را از حقیقتی به حقیقت دیگر، دنبال میکنیم و فرهنگ کلی به شیوه ای بسیار قابل پیش بینی دگرگون خواهد شد.وقتی به آستانه تحول برسیم و کشف وشهودها کم کم در سطح جهانی ظاهر شوند، نژاد بشر دوره ای از درون نگری را تجربه خواهد کرد. درک خواهیم کرد دنیای طبیعی چقدر زیبا و سرشار از معنویت است.به درختها و کوهها و رودها به منزله معبدهایی از قدرت عظیم نگاه خواهیم کرد که باید همراه با احترام و ابهت حفظ شوند.”اگر تاریخ به جلو و به بالا ادامه یابد، آنوقت ما همچنان به کسب سطوح بالاتر و بالاتر انرژی و ارتعاش ادامه خواهیم داد.”
حقیقت ترکیبی از دیدگاههای علمی و دینی جهان است.حقیقت این است که تکامل شیوه و طریقی است که خدا خلق کرد و هنوز هم خلق میکند.نهایتأ مفاهیم بسیاری از ادیان روشن میشود و باعث میشود که وعدهها عملی گردد.حرف تمام ادیان در باره این است که بشر سرچشمه والایی بیابد و با آن ارتباط برقرار کند و اینکه تمام ادیان از نوعی درک و دریافت که انسانها در باطن خود از خداوند دارند سخن میگویند،احساسی که ما را سرشار میسازد و فراتر از آنکه بودیم میبرد.تمام ادیان زمانی فاسد و تباه میشوند که رهبرانشان به جای آنکه به آنها نشان دهند چگونه اراده الهی را در درون خویش بیابند،خود را مفسر این اراده میدانند. کتاب خطی میگوید که گهگهاه در تاریخ یک فرد راه دقیق ارتباط برقرارکردن با سرچشمه لایزال الهی و سمت و سوی آن را درک خواهد کرد و بدینسان همچون سرمشقی پایدار نشان خواهد کرد که مقدرات تمام نژاد بشر آن مسیر را دنبال کنند.
کشف و شهود نهم سرنوشت نهایی ما را آشکار میسازد و آن را مثل بلور صاف و روشن میکند.چندین بار تکرار میکند که ما در مقام انسان اوج و غایت تمامی تکامل هستیم.از ماده ای صحبت میکند که به شکلی ضعیف آغاز میشود و عنصر به عنصر، سپس نوع به نوع، مدام پیچیده تر میشود و همواره به صورت ارتعاشی بالاتر تحول مییابد.سرنوشت ما این است که سطح انرژی خود را افزایش بدهیم و سطح انرژی ما افزایش مییابد،سطح ارتعاش ما در اتمهای بدنهای ما اضافه میشود. یعنی اینکه ما به حالت معنوی بالاتر و ناب تری دست پیدا میکنیم.کشف و شهود نهم میگوید که ما انسانها در همان حال که به افزایش ارتعاش خود ادامه میدهیم، چیز حیرت انگیزی اتفاق میافتد.تمام گروههای مردم، همینکه به سطح معینی رسیدند، ناگهان برای آنهایی که هنوز در سطح پایین تر ارتعاش دارند نامرئی میشوند. در این سطح پایین تر به نظر مردم چنین خواهد نمود که دیگران کاملأ ناپدید شدهاند، اما خود این گروه احساس خواهند کرد که هنوز درست همانجا حضور دارند و فقط میبینند که سبک بارتر شدهاند.
وقتی انسانها شروع میکنند به بالاتر بردن ارتعاشهای خود به سطحی که دیگران نمیتوانند ببینندشان،این نشانگر آن خواهد بود که داریم از مرز میان این زندگی و دنیای دیگری که از آنجا آمدهایم و پس از مرگ به آنجا خواهیم رفت، گذر میکنیم.این گذر آگاهانه راهی است که پیامبران آن را نشان دادهاند، مسیح به انرژی دست یافت که توانست سبکبال روی آب راه برود.و در روی زمین از مرگ فراتر رفت و از آن گذر کرد و جهان مادی را به جهان معنوی بسط داد و اگر ما هم با همان سرچشمه ارتباط پیدا کنیم میتوانیم گام به گام در همان مسیر پیش رویم.آنگاه مرحله ای فرامی رسد که هر کس از آنچنان نوسان و ارتعاش بالایی برخوردار میشود که با همان شکل و شمایل خود وارد بهشت میشود و بیشتر افراد در خلال هزاره سوم به این سطح از ارتعاش انرژی خواهد رسید.ما با اعتماد به نفس و برخورداری از بینش و بصیرت باید بدانیم که کجا داریم میرویم.کشف و شهود ها تصویری از دنیا بوجود میآورند که تصویری باور نکردنی از زیبائی و انرژی است، هرچه بیشتر بتوانیم این زیبائی ها را ببینیم، بیشتر میتوانیم رشد و تکامل پیدا کنیم و سطح ارتعاش و انرژی ما بیشتر میشود و سرانجام،درک و تصور و ارتعاش افزایش یافته ما، بهشتی را که اینک در برابر ماست به رویمان باز خواهد کرد.چیزی که هست و هنوز نمیتوانیم آن را ببینیم.رسیدن به بهشت در روی زمین دلیل بودن ما در اینجاست و اکنون میدانیم که چگونه میتوان آن را عملی کرد و چگونه عملی خواهد شد. باشد تا همه ما با کشف وشهودهایمان در بهشت سکنی گزینیم