pianist

پیانیست

پیانیست (به انگلیسی: The Pianist) فیلمی است ساخته رومن پولانسکی. فیلم بر مبنای داستان واقعی زندگی نوازندهٔ پیانوی یهودی، ولادیسلاو اشپیلمان در دوران جنگ جهانی دوم در لهستان و اشغال این کشور توسط آلمان به قلم خودش ساخته شده‌است. وی در آن دوران آثار موسیقی شوپن را در ایستگاه رادیویی ورشو می‌نواخت.

رومن پولانسکی کارگردان این فیلم، از آن به عنوان مهم‌ترین فیلم خود یاد کرده‌است. وی در کودکی بمباران‌های ورشو توسط نازیها را تجربه کرده و مادرش را در همین بمبارانها از دست داده‌است.

برودی با دریافت جایزه اسکار در سن ۲۹ سالگی، رکورد جوان‌ترین بازیگری که جایزهٔ نقش اول مرد را گرفته، شکست؛ او جایزه فوق را به اشپیلمان تقدیم کرد.

داستان این فیلم در واقع برگرفته از داستان زندگی آقای ولادیسلاو اشپیلمان یکی از بهترین نوازندگان اسبق پیانو در لهستان ( دارای لقب ویرتوز ) و در زمان واقعه تلخ هولوکاست در شهر ورشو میباشد . آقای اشپیلمان داستان زندگی خود را طی سالهای جنگ جهانی دوم به صورت یک کتاب مینویسد و چاپ میکند که این فیلم هم برگرفته از همین کتاب بوده و ریشه در حقیقت دارد . در سایت رسمی ای ام دی بی که یکی از معتبر ترین سایت ها در زمینه هنر سینما است گفته شده که این فیلم یک بازسازی بسیار نزدیک از داستان کتاب اشپیلمن است و تمامی اتفاقات در فیلم تقریباً با اندکی بزرگنمایی از این کتاب برگرفته شده است خلاصه ی داستان : خانواده اشپیلمن خانواده خوشبختی بودند و در آغاز جنگ در امنیت بودند. واکنش اولیه آنها این بود: ما هیچ جا نمی‌رویم. حلقه نازیها روز به روز تنگ‌تر می‌شد ولی با این حال خانواده او از گزارش‌های مربوط به اعلام جنگ انگلستان و فرانسه علیه آلمان دلگرم می‌شدند و امیدوار بودند نازیها به زودی عقب رانده می‌شوند و زندگی به حالت عادی بر می‌گردد. اما چنین اتفاقی نمی‌افتد. یهودیان شهر مجبور به تسلیم دارایی هایشان و نقل مکان به منطقه‌ای که با دیوارهای آجری از بقیه شهر جدا شده می‌گردند. یک نیروی پلیس یهود (که برای اجرای قوانین نازیها فعالیت می‌کردند) به اشپیلمن پستی در این نیرو پیشنهاد می‌کند، اما او امتناع می‌کند، اما همان افسر پلیس با خارج کردن اشپیلمن از صف قطار او را از مرگ نجات می‌دهد. سپس فیلم داستانی بلند و باورنکردنی از چگونگی نجات اشپیلمن از جنگ با پنهان شدن در ورشو و کمک نیروی مقاومت لهستان روایت می‌کند. در طول فیلم چندین بار می‌شنویم که اشپیلمن به دیگران اطمینان می‌دهد که همه چیز به حالت اول باز می‌گردد، این ایمان و عقیده او بر پایه اطلاعات یا خوش بینی او نیست، بلکه این اعتقاد از عشق او به موسیقی سرچشمه می‌گیرد و در تمام صحنه‌های فیلم مشهود است.

اشپیلمن برای مدتی امنیت دارد اما گرسنه، تنها، بیمار و وحشت زده‌است. پایان جنگ نزدیک است و شهر ویران شده، در یک صحنه اشپیلمن در میان ویرانه‌ها اتاقی پیدا می‌کند که یک پیانو به طور کنایه آمیزی در آن باقی‌مانده اما او دیگر شهامت نواختن ندارد. صحنه‌های پایانی فیلم شامل مواجه اشپیلمن با یک سروان آلمانی است که به طور اتفاقی محل اختفای او را پیدا کرده‌است. او به اشپیلمن کمک می‌کند نجات یابد اما بعد از جنگ خودش به کمک اشپیلمن نیاز پیدا می‌کند و اشپیلمن نمی‌تواند به موقع برسد.

 

پیانیست
ThePianistMovie.jpg
پوستر فیلم
کارگردانرومن پولانسکی
تهیه‌کنندهآلبرت س. رودی
نویسندهولادیسلاو اشپیلمن (کتاب)
رونالد هاروود (فیلمنامه)
بازیگرانآدرین برودی
توماس کرچمان
فرنک فینالی
مورین لیپمن
امیلیا فاکس
موسیقیووچیچ کیلار
فیلم‌برداریپاول ادلمن
تدوینHervé de Luze
تاریخ‌های انتشار
۴ دسامبر، ۲۰۰۲ (آمریکا)
مدت زمان
۱۵۰ دقیقه
کشورانگلستان، آلمان، فرانسه و لهستان
زبانانگلیسی، آلمانی، روسی
success

موفقیت ها و شکست ها

 

درود بر همراهان عزیز

 

امشب می خوام داستانی از زندگی خودم براتون بنویسم…

شما هم اگر مایل بودید از خودتون و نظراتتون بنویسید

این داستان رو ۱۵ سال پیش در وبلاگم نوشتم…

دوم راهنمایی که بودم معلم ادبیات مون مرد خوبی بود و معلم هنرمون هم بود و سعی داشت تو هر زمینه ای به ما یاد بده….

اسمش یادم نیست ولی تا حدودی چهره اش یادمه…

یکبار ایشون بعد از درس یک تکلیفی به ما داد

گفت یک جدول و لیستی درست کنید در ستون اول مصدر فعل و در ستون دوم بن ماضی و در ستون سوم بن مضارع بنویسید و بیارید

از اونجاییکه من اهل مطالعه و تحقیق در هر زمینه ای که فکرش رو بکنید بودم از همون روز شروع کردم جدولم رو تهیه کردن

به هر کی می رسیدم ازش یک فعل می پرسیدم و بن مضارع و ماضی…

تا اینکه برای هفته بعد ۲۰۰ فعل جمع کردم در دو برگ خط دار امتحانی که بزرگ تر از برگ A4 بود اگه یادتون باشه…

معلم که اومد تکلیف ها رو خواست…یکی ۱۶ تا نوشته بود یکی ۱۹ تا و یکی هم از روی جدول من و بقیه یه جدول درست کرد و ۸ تا نوشت و برد و ۲۰ گرفت…

منم که فکر می کردم ۲۰۰ تا نوشتم با سری افراشته رفتم و برگه ها گذاشتم رو میز آقای معلم..

ایشون خیلی دقیق بود و سریع یع نظری به برگه ها انداخت و یه دونه غلط پیدا کرد

بن ماضی فعل دیدن می شه دید

بن مضارع دیدن چی می شه…

اون موقع یادم نیست چی نوشته بودم ولی غلط بود و شدم ۱۹… اعتراض کردم که من ۲۰۰ تا جمع کردم ولی فایده ای نداشت

و با ناراحتی عاطفی اومدم نشستم…

سرافراشته رفته بودم و سرافکنده برگشتم…

اون معلم رو خیلی دوست دارم و یادم نمی ره که برامون زحمت می کشید و گچ می خورد….

ولی از این داستان چه نتیجه ای می گیرید….

وارد نتیجه گیری اجتماعیش نمی شم…

ولی برای نتیجه گیری روانی یه داستان دیکه براتون تعریف می کنم…

پای بچه فیل رو در باغ وحش به تنه یک ستون چوبی می بندند….

بچه فیل بینوا هرچه تلاش می کنه نمی تونی راه بره و بعد از مدتی طولانی ناامید می شه….

بچه فیل با این بند به پا بزرگ می شه و همچنان ناامید از فرار هست

وقتی که بزرگ می شه و حتا می تونه یک ساختمون رو ویران کنه… پاش رو به یک چوب نازک که می بندند دیکه تکون نمی خوره

فکر می کنه نمی تونه اون رو تکونش بده…

دکتر سلیگمن اسم این موضوع رو گذاشته ” درماندگی آموخته شده”

جالبه که دکتر سلیگمن این موضوع رو مطرح کرده و بعد در مقابل اون یک کتاب داره با عنوان خوش بینی آموخته شده که با همکاری یکی از دوستان در حال ترجمه اون هستیم….

چندبار از این دست اتفاق ها براتون افتاده و مانع شده که دفعات بعد تلاش کنید‌‌…

من کسی نبودم که کوتاه بیام و از تلاش هام دست برنداشتم…

ولی خیلی ها از تلاش دست می کشند …

می گن هرچی هم تلاش بکنی دیده نمی شه .. داستان من هم یه نمونه اون… ولی…

اگه یادتون باشه نوشتم خشنودی یک مساله درونی هست

 

با وجود اینکه از نمره ۱۹ خیلی ناراحت شده بودم ولی همچنان از خودم خشنود بودم و حال می کردم که ۲۰۰ فعل جمع کردم

من خودم در موارد زیادی دچار درماندگی آموخته شده شدم اما از تلاش برای رفع اونها دست بر نداشتم….

به نظر من بی معنی بود که یکی بتونه و من نتونم و بی خیالش بشم…

شما هم از داستان هاتون از خوشی ها و ناخوشی هاتون برامون بنویسید…. از تلاش ها از موفقیت ها از شکست ها و دوباره برخاستن ها….

شاداب و سلامت باشیم

 

شبتون خوش در آرامش

 

سینا یاوریان

سخنران، مدرس و مشاور روانشناسی:

gratitude enjoy

لذت و خشنودی – ۲

درود بر همراهان عزیز

 

امیدوارم که حالتون خوب باشه و خوش بین باشید

در ادامه صحبت شب های قبل راجع به خوش بینی و لذت و خشنودی از کارگاه “شادمانی و شادکامی” بنویسم…

چند شب پیش داستان ماهیگیر و مرد انگیزشی رو براتون نوشتم

تا شما اون داستان رو یه مروری می کنید… یه داستان دیگه براتون می نویسم….

آقای دکتر جولیان جینز یک مارمولک دست آموز رو در آزمایشگاهش نگهداری می کرد

چند هفته اول که این مارمولک رو داشت هر غذایی بهش می داد نمی خورد

کاهو

انبه

گوشت خوک

حتا مگس ها رو با مگس کش می کشت و بهش میداد ولی مارمولک هیچ انگیزه ای برای خوردن نداشت

دکتر جولیان خیلی نگران بود و مارمولک جلوی اون داشت از گرسنکی تلف می شد

براش حشرات زنده و غذای چینی هم امتحان کرد ولی مارمولک نمی خورد

یک روز یک ساندویچ ژامبون رو جلوی مارمولک گذاشت ولی مارمولک علاقه ای نشون نداد

دکتر جینز نشسته بود و مجله می خوند و زیر چشمی هم مارمولک رو نگاه می کرد

دکتر خسته شد و مجله رو پرت کرد که افتاد روی ساندویچ ژامبون

مارمولک یه تکونی خورد و پرید روی مجله و اون رو تکه تکه کرد و شروع کرد به خوردن ژامبون…

مارمولک ها کمین می کنند، حمله می کنند، شکار می کنند ، شکار رو می درند و بعد می خورند…

اینها مراحل خوردن برای یک مارمولکه و غیر از این نمی خورن

بیشتر ما دیگه مراحل تکامل رو قبول کردیم و مارمولک ها اولین موجودات خشکی از اجداد ما هستند….

 

قسمتی از مغز در بین حیوانات یکسان هست و اون رفتارهایی رو که اتوماتیک هست رو در بر می گیره… در این مورد در چند ویدیو در مورد غده آمیگدالا صحبت کردم که در کانال موجود هست

حالا برگردم به داستان ماهیگیر

بسیاری از دوستان شاکی شدند که با این داستان تمام انگیزه ما رو برای رشد و پیشرفت از بین بردی:joy::wink::grimacing:

اما نتیجه گیری از این داستان رو نگهداشته بودم…

اون ماهیگیری که هیچ کاری در زمینه رشد و پیشرفت نداشته با اون ماهیگیری که کلی کار برای رشد و پیشرفت داشته کلی فرق داره…

مطالبی که در مورد خشنودی نوشتم خاطرتون هست؟

اگه اون مطالب رو با داستان مارمولک ترکیب کنیم ، نتیجه گیری برای داستان ماهیگیر چطور می شه؟

اونی که کاری نکرده و نشسته ماهیگیری می کنه ذهنش خالیه و گاهی هم افکار منفی میان سراغش که اگه به این افکار منفی پر و بال بده کارش به افسردگی می کشه و اگه با افکار مثبت رویاپردازی کنه باز به نفعشه…

اونی که کلی در زمینه رشد و پیشرفت تلاش کرده و اومده نشسته ماهیگیری از چنان نیروی رضایت و خشنودی پره که هیچ فکر منفی اون رو نمی تونه از پا دربیاره

اون شب که راجع به خشنودی نوشتم به این نکته اشاره کردم که چرا با وجود این همه امکانات مردم ما خشنود نیستند؟

ماهیگیر اول هم از ماهیگیری لذت می بره، ماهیگیر آخر هم از ماهیگیری لذت می بره ولی فرق اون ها در خشنودی هست…

کسی که باباش براش بی ام و خریده هم از بی ام و لذت می بره و کسی که خودش بی ام و خریده هم از بی و لذت می بره ولی خشنودیشون فرق می کنه…

پس خشنودی بدون تلاش به دست نمیاد…اگه مطالب اون شب رو مرور کنید نوشتیم که مواردی که مهارت لازم ندارند مثل بستنی خوردن، هیجان ما برانگیخته می کنند و لذت بسیاری دارند اما خشنودی در پی ندارند…

 

اما مواردی که انجامشون نیاز به آموختن مهارت دارند مثل آموختن رانندگی، آموختن مطالب جدید از کتاب … در نهایت یک خشنودی پایدار رو در ما ایجاد می کنند…

پس هرچه تلاشمون رو بیشتر کنیم خشنودیمون هم بیشتر خواهد شد… خشنودی با لم دادن به دست نمیاد، این قانون طبیعت هست

پس برای دوری از افسردگی باید هدف، انگیزه، برنامه و تلاش و پیگیری داشت

در این مسیر سلامتی روانی و جسمی با هم حفظ می شند اگه هوشیار باشیم اما اگه هوشیار نباشیم و حرص به دست آوردن هدف و پول رو داشته باشیم به خودمون آسیب می زنیم……

شاداب و سلامت باشیم در هوشیاری….

شبتون خوش در آرامش

 

سینا یاوریان

سخنران، مدرس و مشاور روانشناسی:

logotherapy

انسان در جستجوی معنا

انسان در جستجوی معنا (انگلیسی: Man’s Search for Meaning) اثر ویکتور فرانکل، روان‌پزشک، عصب‌شناس و پدیدآورندهٔ لوگوتراپی است که در سال ۱۹۴۶ منتشر شد. این کتاب در بر دارندهٔ خاطرات فرانکل از وضعیت خود و سایر قربانیان اردوگاه‌های کار اجباریآلمان در خلال جنگ دوم جهانی است. فرانکل در این کتاب به عنوان یک (روان‌شناسی اگزیستانسیالیتی) روان‌شناس اگزیستانسیالیت به اهمیت جستجوی معنا برای زندگی، در سخت‌ترین شرایط زندگی می‌پردازد و ضمن روایت خاطراتش از اردوگاه‌های کار اجباری، تلاش می‌کند که نگرش جدیدش را در روان‌شناسی (لوگوتراپی) تبیین کند.

بیش از ۹ میلیون نسخه از این کتاب تأثیرگذار تا زمان مرگ ویکتور فرانکل در سال ۱۹۹۷ در آمریکا فروخته شد، به ۲۴ زبان زندهٔ دنیا ترجمه شد و ۷۳ بار تجدید چاپ شد.

این کتاب با ترجمه مشترک دکتر نهضت صالحیان و مهین میلانی توسط انتشارات درسا چاپ شده است.

این کتاب را می توانید از سایت نیک اندیشان دانلود کنید.

دیدگاه‌ها
فرانکل اگزیستانسیالیست (پیروان اصالت وجود، هستی‌گرا) بود. او واژه «هستی نژندی» را در مورد اختلال عاطفی ابداع کرد و اختلال عاطفی را حاصل عدم توانایی فرد در یافتن معنا برای زندگی می‌دانست. به نظر فرانکل آزادی به معنای رهایی از سه چیز است: ۱ـ غریزه‌ها ۲ـ خوی‌ها و عادت‌ها ۳ـ محیط . در زمینهٔ نظریه شخصیت، فرانکل معتقد است، در آدمی انگیزه‌ای بنیادی وجود دارد و آن «ارادهٔ معطوف به معنا» است.
مکتب روان‌شناسی لوگوتراپی یا معنا درمانی که ویکتور فرانکل بنا نهاد امروز یکی از مکاتب مطرح روان‌شناسی در جهان است.

highly-effective-people

هفت عادت مردمان موثر

 

کتاب هفت عادت مردمان موثر که اولین بار با نام انگلیسی The Seven Habits of Highly Effective People در سال ۱۹۸۹ توسط استفن آر کاوی نوشته شده، کتابی است بسیار مشهور در مورد مهارت‌های زندگی. این کتاب تا به حال به ۳۸ زبان ترجمه شده و ۱۵ میلیون نسخه از آن در تمام دنیا به فروش رفته است. کاوی در این کتاب با معرفی هفت عادت و آموزش قدم به قدم آن‌ها، چیزی که زندگی در شمال نام می‌برد را معرفی کرده و اخلاق منجر به موفقیت را آموزش می‌دهد.

این کتاب توسط گیتی خوشدل به فارسی ترجمه شده است.
Stephen R. Covey در کتاب “۷ عادت مردمان موثر” رویکردی جامع، یکپارچه و مبتنی بر اصول برای حل مشکلات شخصی و حرفه‌ای، ارائه می‌دهد.
Covey با ارائه بینش‌ها و حکایات ارزشمند، یک مسیر گام به گام برای زندگی با انصاف، صداقت، خدمت و کرامت انسانی را آشکار می‌سازد.
اصولی که به ما امنیتی برای تطابق با تغییر و دانش و قدرتی برای بهره‌بردن از فرصت‌هایی که تغییر ایجاد می‌کند، می‌بخشد.

این کتاب به روشنی نشان میدهد که موثر بودن خواه در زندگی شخصی خودمان و خواه در زندگی دیگران محصول ”منش“ (“character” ) ماست,نه ثمره قواعد و فنونی برای اداره یا کنترل کردن دیگران. از طریق این “هفت عادت “ می توانیم عناصر اساسی موثر بودن را در دراز مدت بیاموزیم و درونی سازیم. این “هفت عادت” برنامه ایی برای ایجاد تغییری بنیادی و پایدار و مادام العمر است‘ مشروط بر اینکه آنها را بدقت بیاموزیم و نیز به دیگران تعلیم دهیم و از همه مهمتر اینکه متعهد شویم آنها را هرروز در زندگی روز مره بکار ببریم. بعبارت دیگر با آنها زندگی کنیم و بخشی از وجود مان شوند.

هفت عادت مردمان موثر، برگرفته از کتاب استفان کاوی، به قرار زیرند:

۱.       عامل بودن؛

۲.       شروع از پایان درذهن؛

۳.       نخست به اولین ها پرداختن؛

۴.       برنده – برنده اندیشیدن؛

۵.       اول فهمیدن و سپس فهماندن؛

۶.       هم افزایی (سینرژی)؛

۷.       اره تیزکردن (پیشرفت مستمر و فرایندهای پیشرفت).

postman

پستچی

پستچی (انگلیسی: The Postman) فیلمی در سبک علمی–تخیلی، اکشن، درام، و رمانتیک به کارگردانی کوین کاستنر است که در سال ۱۹۹۷ منتشر شد.

بازیگران

  • ویل پاتون
  • اولیویا ویلیامز
  • جیمز روسو
  • تام پتی
  • کوین کاستنر
  • دانیل ون بورگن
  • جووانی ریبیسی
  • پگی لیپتون
  • مری استوارت مسترسون
  • تونی ویلسون
  • جو سانتوس
  • رکس لین
  • رایان هرست

 

کارگردانکوین کاستنر
تهیه‌کنندهوارنر برادرز
Steve Tisch
جیم ویلسون
فیلم‌نامه‌نویساریک روث
برایان هالگلند
David Brin
بر پایهThe Postman اثر
David Brin
بازیگرانویل پاتون
Larenz Tate
اولیویا ویلیامز
جیمز روسو
تام پتی
کوین کاستنر
دانیل ون بورگن
اسکات بایرستو
جووانی ریبیسی
پگی لیپتون
مری استوارت مسترسون
تونی ویلسون
Chip Esten
جو سانتوس
رکس لین
رایان هرست
Shawn Hatosy
موسیقیجیمز نیوتن هاوارد
فیلم‌برداریStephen Windon
تدوینPeter Boyle
شرکت

تولید

Tig Productions
توزیع‌کنندهوارنر برادرز
تاریخ (های) انتشار
  • ۲۵ دسامبر ۱۹۹۷
مدت
۱۷۷ دقیقه[۱]
کشورآمریکا
بودجه۸۰ میلیون دلار[۲]
گیشه۱۷٫۶ میلیون دلار[۲]
chocolat

شکلات

 

شکلات
کارگردانلاسه هالستروم
تهیه‌کنندههاروی وینشتاین
نویسندهجوان هریس – رابت نلسون جیکاب
بازیگرانژولیت بینوش
آلفرد مولینا
جانی دپ
جودی دنچ
کری آن موس
توزیع‌کنندهمیراماکس
تاریخ‌های انتشار۱۵ دسامبر ۲۰۰۰
مدت زمان۲ ساعت و ۱ دقیقه
زبانانگلیسی
بودجه۲۶ میلیون دلار

شکلات نام یک فیلم ساخته شده توسط میراماکس در سال ۲۰۰۰ (میلادی) است که بر اساس یک رمان از جوان هریس تولید شد. این فیلم داستان خیالی یک مادر (با بازی ژولیت بینوش) را نقل می‌کند که به همراه دختر شش ساله‌اش به یک شهر فرضی در فرانسه مهاجرت می‌کند. در این شهر کوچک که اهالی آن کم و بیش متعصب دینی می‌باشند و کشیشی سخت گیر در آن زندگی می‌کند پس از آنکه متوجه می‌شوند این مادر به دین آنها اعتقادی ندارد و به کلیسا نمی‌رود سعی در دشمنی با او می‌کنند و از طرفی مادر همراه با دخترش  ولید شکلات مشغول می‌شود و شکلات‌های او زندگی مردم این شهر کوچک را به سرعت دستخوش تغییراتی جالب و خنده دار می‌کند.

جوایز

این فیلم موفق به کسب چند جایزه از جمله موارد زیر شده‌است:[۱]

  • چهار جایزه از جوایز طرح تولید برتر (Excellence in Production Design Award) سال ۲۰۰۱
  • جایزه بوگی (Bogey Award) سال ۲۰۰۱
  • جایزه اروپایی فیلم (European Film Awards) در زمینه بهترین بازیگر زن (برای بازی ژولیت بینوش)

هم‌چنین این فیلم در جوایز اسکار سال ۲۰۰۱ در چهار زمینهٔ بهترین بازیگر نقش اول زن، بهترین بازیگر نقش مکمل زن، بهترین تصویربرداری و بهترین فیلم‌نامه نامزد شد که در هیچ‌کدام موفق به کسب جایزه نشد.

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد

beautiful-mind

ذهن زیبا

 

ذهن زیبا
A Beautiful Mind poster.jpg
پوستر فیلم
کارگردانران هوارد
تهیه‌کنندهبرایان گریزر
ران هوارد
نویسندهسیلویا ناسار
آکیوا گلدزمن
بازیگرانراسل کرو
جنیفر کانلی
موسیقیجیمز هورنر
فیلم‌برداریراجر دیکینس
تدویندانیل هانلی
مایک هیل
توزیع‌کنندهیونیور سال پیکچرز
دریم ورکز
تاریخ‌های انتشار۲۱ دسامبر، ۲۰۰۱
مدت زمان۱۳۵ دقیقه
زبانانگلیسی
بودجه۶۰ میلیون دلار
فروش۳۳۵ میلیون دلار

ذهن زیبا (به انگلیسیA Beautiful Mind) نام فیلمی آمریکایی است که دربارهٔ زندگی جان نَش ریاضیدان برندهٔ جایزهٔ نوبل اقتصاد و مسائلی که به دلیل بیماری روان‌گسیختگی با آنها مواجه می‌شود، ساخته شده است.

این فیلم در سال ۲۰۰۱ بر اساس کتابی به همین نام و نوشتهٔ سیلویا ناسار و به کارگردانی ران هوارد ساخته شده است. بازیگران اصلی آن راسل کرو در نقش جان نش و جنیفر کانلی در نقش همسر وی هستند.

جوایز

نامزد جایزهٔ اسکار:

  • بهترین بازیگر نقش اصلی مرد
  • بهترین تدوین
  • بهترین چهره‌آرایی
  • بهترین موسیقی فیلم
  • بهترین بازیگر مرد

  تفاوت با رویدادهای واقعی

روایت فیلم به صورت قابل توجهی با رویدادهای واقعی زندگی نش تفاوت دارد. این فیلم نیز به این خاطر مورد نقد قرار گرفته است، اما سازندگان آن می‌گویند که نمی‌خواستند فیلم را به صورت یک ارائه ادبی بسازند.
اولین تفاوت در توصیف استرس و بیماری ذهنی است. فیلم، بیماری او را دیداری و شنیداری توصیف می‌کند، درحالی که در واقع آن‌ها تنها شنیداری بوده‌اند.
درخصوص فداکاری بسیار آلیشیا – همسر جان نش – نیز در این فیلم اغراق شده است؛ چرا که آلیشیا در سال ۱۹۶۳ از جان نش جدا شد و هفت سال بعد در ۱۹۷۰ تنها به جان اجازه داد تا در خانه وی زندگی کند. بعد از دریافت جایزه نوبل توسط جان آن‌ها رابطه‌ جدیدی شروع کردند. در سال ۲۰۰۱ ، جان نش برای بار دوم با آلیشیا ازدواج کرد.
مراسم خودکار در پرینستون – که در فیلم می‌بینیم – ساختگی است.
در فیلم، جان نش در سال ۱۹۹۴ قبل از برگزاری مراسم نوبل، می‌گوید که از داروهای جدیدی استفاده می‌کند، اما در واقع نش از سال ۱۹۷۰ هیچ دارویی استفاده نکرده‌ است. کارگردان فیلم در این باره این‌چنین توضیح می‌دهد که به این دلیل، جمله مورد اشاره به سخنان جان اضافه شده ‌است که در غیر این صورت، از فیلم این‌طور برداشت می‌شد که همه‌ انواع بیماران روان‌گسیختگی بدون دارو می‌توانند از پس بیماری خود برآیند.
هم‌چنین نش هیچ‌گاه سخنرانی قابل قبولی برای جایزه نوبل خود ارائه نداد، چرا که برگزارکنندگان آنطور که در فیلم گفته شده است این کار را انجام ندادند. لازم به ذکر است با اینکه برگزارکنندگان جایزه نوبل عموما سخنرانی در دانشگاه سوئدی دارند، این نیز در مورد جان نش اتفاق نیفتاد؛ برگزار کنندگان درباره‌ی علت این کار به عدم ثبات ذهنی او اشاره داشتند.

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد

game

معرفی فیلم؛ بازی

بازی
TheGame poster323.jpg
پوستر فیلم
کارگرداندیوید فینچر
تهیه‌کنندهاستیو گولین
نویسندهجان برانکاتو
بازیگرانشان پن، مایکل داگلاس، جیمز ربهورت، پیتر دنات، دبورا کارا آنگر
موسیقیهاوارد شر
فیلم‌برداریهریس سویدیس
تدوینجیمز هی گود
توزیع‌کنندهپولیگرام فیلمد
تاریخ‌های انتشار۱۲ سپتامبر ۱۹۹۷

بازی ؛ فیلمی تریلر روانشناختی از دیوید فینچر ومحصول ۱۹۹۷ کمپانی پولیگرام فیلمد انترتینمنت است و داستان یک بانکدار را می‌گوید که در چهل و هشتمین سالگرد تولدش هدیه‌ای شگفت انگیز دریافت می‌کند که بازی عجیبی است که با زندگی واقعی‌اش عجین می‌شود و هر چه تشخیص رخدادهای واقعی با زندگی واقعی مشکلتر می‌شود بیشتر رنگ یک توطئه را به خود می‌گیرد.

داستان فیلم بازی

“نیکلاس ون اورتون”(با بازی مایکل داگلاس)، بانکدار پولدار و تنهایی است. او اکنون در آستانه ۴۸ سالگی قرار دارد، سنی که پدرش در آن به یک باره و بدون هیچ دلیلی خودکشی کرده است. خاطره خودکشی پدر اکنون که او به این سن رسیده است، آزارش می دهد. “کنراد” برادر نیکلاس (با بازی شان پن) برای رهایی او از این زندگی افسرده و بیمارگونه به او هدیه تولد غیرمعمولی می دهد: این بازی توسط شرکتی به نام CRS تولید و برای هر کس به صورت اختصاصی و با توجه به ویژگی های جسمی و روحی آن فرد طراحی می شود و در انتها وی را متحول می کند.

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد

scent-woman

بوی خوش زن

 

 
بوی خوش زن
Scent of a Woman.jpg
پوستر فیلم
کارگردانمارتن برست
تهیه‌کنندهمارتن برست
بازیگرانآل پاچینو
کریس اودانل
جیمزربهورن
گابریله انور
فیلیپ سیمور هافمن
موسیقیتوماس نیومن
تدوینهاروی روزن استوک
توزیع‌کنندهیونیورسال استودیوز
تاریخ‌های انتشاردسامبر ۱۹۹۲
مدت زمان۱۵۷ دقیقه
کشور ایالات متحده آمریکا
زبانانگلیسی
هزینهٔ فیلم۳۱ میلیون دلار[۱]
فروش گیشه۱۳۴ میلیون دلار

بوی خوش زن (Scent of a Woman) فیلمی درام به کارگردانی مارتن برست و محصول سال ۱۹۹۲ و شرکت یونیورسال استودیوز است. این فیلم بازسازی یک فیلم ایتالیایی با همین نام به کارگردانی دینو ریسی است. بازی ماندگار و به یادماندنی آل پاچینو در نقش سرهنگ کلنل در این فیلم تمامی جوایز مهم سینمایی از جمله اسکار و گلدن گلوب را برای او در همان سال به ارمغان آورد.نقشی که از آن به عنوان یکی از ماندگارترین نقش آفرینی های تاریخ سینما یاد میشود. سکانس رقص تانگو آل پاچینو در این فیلم بسیار تمجید شده و معروف است.

در این فیلم آل پاچینو، کریس اودانل و فیلیپ سیمور هافمن به ایفای نقش پرداختند. فیلم در مورد یک دانشجوی کالج می باشد که برای جبران هزینه تحصیل خود به دنبال کار می گردد و سرانجام شغل پرستاری آخر هفته از یک افسر نابینای ارتش آمریکا به نام سرهنگ فرانک اسلید با بازی آل پاچینو را به دست می آورد.