از من خواستن که در مورد دوستی دختر و پسر بنویسم و این خواسته کاملاً کلی بوده و با وجودی که پرسیدم که اگه منظور مورد خاصی هست بنویسم ولی جوابی دریافت نشد. به نظر میاد که منظور در همه موارد هست. قبلاً هم نظرات خودم رو در مورد دوستی دختر و پسر در مقالات مختلف نوشتم ولی مقاله خاصی رو به این مورد اختصاص ندادم ، می خوام یک سری مقاله در سطح معلومات خودم در این مورد بنویسم. از آنجایی که انسان حیوانی متفکر است و جمعی زندگی می کند، برای بهتر شدن زندگی خود، برای رفتارها و عملکردهای افراد جامعه خود قوانینی وضع کرده است. این قوانین در هر جامعه به اقتضای آن جامعه وضع شده اند و در برخی موارد با قوانین جوامع دیگر متفاوت هست. بطور مثال پاک کردن دماغ(فین کردن) در جمع در اروپا حتی سر میز غذا عیب محسوب نمی شود ولی در ایران زشت است. این قوانین به مرور گروه بندی شده و گروهی آداب معاشرت ، گروهی فرهنگ اجتماعی و گروهی قوانین خانواده یا تجارت یا اقتصاد و غیره نامیده شده اند. این قوانین در اکثر جوامع با پدیده ای به نام دین ایجاد شده اند و به صورت اعتقاد در وجود انسان ها کاشته شده اند تا همه به آنها پایبند باشند تا جامعه بتواند از پس حل بسیاری از مشکلات برآید. اما همواره مشکلات در حال تغییر هستند و اکثر مشکلات بعد از حل شدن یا مشکلات دیگری را در پی دارند یا جای خود را به مشکلات جدیدی می دهند که ارتباطی به مشکلات قبلی ندارند و ناشی از تکنولوژی و چیز های نو ظهور است. در هر صورت مشکل وجود دارد و انسان باید با روش های تازه تر برای رفع آن ها اقدام کند. یک نمونه از تغییر مشکل وجود بیماری های مختلف در سده های مختلف است. که به طور مثال طاعون در سده ای بسیاری از جان ها رو گرفت ولی راه حلی برای آن یافت شد. حال ایدز بیداد می کند و دانشمندان در صدد یافتن راه حلی برای آن هستند. نمونه دیگری از مشکلات، پی آمد راه حلی برای تعدد فرزندان در چین بود که در مقاله ای در همین وبلاگ آن را توضیح داده ام که در آرشیو موجود است. و اما دوستی دختر و پسر؛ انسان و همه حیوانات دیگر جفت آفریده شده اند ، اما در اثر مشکلاتی که انسان در جامعه خود مشاهده کرد راه حل هایی برای رفع این مشکل ارائه کرد. مشکلاتی همچون تملک زن از طرف یک مرد و نگاه مرد دیگر به آن زن که جنگ هایی را در پی می آورد. این موضوع الان بین حیوانات به چشم می خورد. که حتی نر، بچه های یک ماده را می کُشد تا بچه های خود را بِکارد. قوانینی برای رفتار های زن و قوانینی برای رفتارهای مرد وضع شد که با دین های مختلف این قوانین مستحکم تر شد و با اعتقادهای مختلف در خون و پوست افراد جامعه رسوخ کرد و شاید اصل مطلب (که این قوانین برای چه بوجود امده اند) فراموش شد. ادامه دارد…
این متن قسمتی از بخش “اندر معنای عشق” از کتاب پزشک و روح نوشته دکتر ویکتور فرانکل می باشد. عنوان مقاله از من است.
بخش “اندرمعنای عشق” بسیار پربار است و این تنها قسمتی از این کتاب است ، قسمت اصلی این بخش به معنای عشق راستین و روش های عشق ورزی و تحلیل آنها می پردازد. همانطور که اکثر دوستان می دانند کتاب معروف دکتر ویکتور فرانکل که به عموم توصیه می شود ” انسان در جستجوی معنا” می باشد. هر دو کتاب در سایت گروه نیک اندیشان در دسترس خواهد بود.
… تأکید بر ظاهر ، به بها دادن بیش از حد به ارزش “زیبایی” در زندگی شهوانی منتهی می شود. در عین حال شخص از این شمار بی ارزش شده است. در “زیبا” دانستن زن چیزی تحقیر کننده وجود دارد. آیا استفاده از این صفت در نهایت به این معنا نیست که ما تعمداُ از کاربرد صفت های دیگر دوری می کنیم و از داوری درباره کیفیات ذهنی زن می پرهیزیم؟ برآوردی گزاف در مقوله ای نسبتاُ کم ارزش این ظن را بر می انگیزد که ما عمدتاُ مایل به برآوردن مقولاتی با ارزش والاتر نیستیم.
به علاوه، تأکید بر ظواهر نه تنها مؤید بی ارزش شمردن شخصی است که مورد داوری قرار گرفته است، بلکه هم چنین نشانه بی ارزش شمردن داوری است. زیرا اگر من درباره زیبایی زنی سخن بگویم ، این امر نشانه آن است که نه تنها چیزی مناسب درباره شخصیت آن زن ندارم ، بلکه رغبت چندانی هم نسبت به شخصیت وی ندارم – زیرا به کیفیات شخصیت بها نمی دهم.
تمام عشوه گری ها ، همه عاشق پیشگی ها ی معمولی گذشته و حال، به شخصیت درونی یار به طور ناخودآگاه توجه ندارند. یگانگی و تفرد دیگری عمداُ در این گونه برخوردها نادیده گرفته می شوند. مردمی که داوطلب این گونه عشق ورزی های سطحی اند ازتعهدات عشق واقعی می گریزند، از هر نوع حس داشتن پیوندهای واقعی با یار فراری اند – زیرا این پیوندها مسؤولیت به بار می آورد. این عده در مفهومی جمعی پناه می گیرند و یک “سنخ” را ترجیح می دهند؛ یارشان در هر موقعی کم و بیش نماینده اتفاقی آن سنخ است. ایشان بیش تر سنخ بر می گزینند تا شخصی بخصوص را . عشق ایشان معطوف “دیدهای” سنخی ولی غیرشخصی است. آن سنخ زنانه ای که بیش تر مورد پسند واقع می شود، دختری است که در گروه همسرایان کار می کند.
هنگامی که شخصیت این سنخ را تجزبه کنیم به آسانی می توان وی را درک کرد. دختر همسرا ، به اصطلاح سمبلی است از دختران “عمده فروش” . او نمونه ای جدایی ناپذیر از ساز و کاری معین است: تمام گروه. او عضو گروه رقص است و به این تربیت بخشی از یک گروه جمعی. با این حساب وی نمی تواند از چهارچوب آن گروه پا فراتر بگذارد، او نمی تواند در دسته ای که روی صحنه هستند از خط گروه خارج شود. مردم معمولی امروزی این نوع زن را به عنوان زن آرمانی برای عشق ورزی برمی گزیند، زیرا این زن ، با بی شخصیتی خود نمی تواند به مرد مسؤولیت تحمیل کند. این نوع زن همه جا هست.
همان گونه که در نمایش ، دختری را می توان جای دختر دیگر نشاند، این دسته از زنان در زندگی به آسانی جابه جا می شوند. دختر سمبلیک گروه رقص و آواز زنی است بی شخصیت که هر مردی بدون نیاز به رابطه شخصی و تعهد می تواند به وی نزدیک شود؛ زنی که این مرد می تواند داشته باشد و از این رو به عشق نیازی ندارد. این گونه زن مانند شیئی است بدون خصیصه های شخصی ، بدون ارزش شخصی. تنها شخص انسان می تواند معشوق را دوست داشته باشد، بی شخصیتی دختر رقصنده را نمی توان دوست داشت.
در این زنان مشکل، وفاداری وجود ندارد؛ بی وفایی تابع بی شخصیتی است. نه تنها بی وفایی در این گونه روابط شهوانی محتمل است؛ بلکه ضروری نیز هست. زیرا آن جا که سعادت در عشق موجود نباشد، این فقدان را باید با کمیت لذت جنسی جبران کرد. این نوع عشق ورزی ، نشانه ای از شکل معیوب عشق که اغلب این جمله را درباره شان به کار می برند؛ “من این زن را داشته ام” . این جمله بطور کامل ماهیت این گونه عشق ورزی را به معرض نمایش می گذارد. آن چه که “دارید” می توانید دور بیندازید؛ آنچه که مالک آنید، می توانید تغییرش دهید. هرگاه مردی ” مالک زنی باشد، به آسانی می تواند وی را مبادله کند، حتی می تواند برای خود زنی دیگر بخرد.” این رابطهء “داشتن” در نگرهء زن نیز رونوشتی دارد. زیرا اینگونه عشق ورزی سطحی که تنها به سطح یار ، ظاهر بیرونی وی توجه دارد، خود برای زن هم موضوعی سطحی است. آنچه که شخصی به اینگونه “هست” به حساب نمی آید، تنها چیزی که به حساب می آید مقدار نیازی است که شخص به عنوان یار احتمالی جنسی دارد.
آنچه که دارید ممکن است برهم بریزد، همینطور “سطح” زن نیز – با آرایش- قابل تغییراست. بنابراین نگرهء زن با نگره مرد تطبیق می کند. این زن آن چه در قدرت دارد، به کار می برد تا کیفیت های شخصی خود را پنهان سازد، تا مرد را با آنها آزار ندهد، و به مرد آن چیزی را بدهد که در جست و جویش است؛ یعنی چیزی که مرد ترجیح می دهد. این زن – یا بهتر است گفته باشیم “عروسک” شهری معاصر – به طور کامل در ظاهر خود غرقه است. او می خواهد که “مورد مصرف” واقع شود. ولی نمی خواهد که به شدت مورد مصرف واقع شود ، و نمی خواهد برای آن چه که به واقع هست به کار گرفته شود؛ یعنی شخص آدمی با همه وحدانیت و تفردش. او می خواهد به عنوان عضوی از یک جنس به کار گرفته شود، و از این رو تن اش را ، با تمام کیفیات غیر اختصاصی آن در معرض دید می گذارد .
او می خواهد بی شخصیت باشد و نمایندهء آن دسته زنانی که طرفدار مد روزاند و نمایش دهندهء اتفاقاتی که در بازار بیهودگی های شهوانی روی می دهد. این زن هرچه برده وارتر خواهد کوشید این سنخ مردمی را تقلید کند، و در انجام این کار الزاماُ باید به خود و خویشتن خود وفادار نباشد. برای مثال ، این زن می تواند نمونهء خود را از میان هنرمندان سینما برگزیند. او بارها و بارها خود را با سنخ می سنجد. سنخی که نمایش دهندهء خود او یا نمونهء زن آرمانی مردی است که با او است. او ابداُ نیازی ندارد بر شخصیتی که در تمام موجودات انسان یگانه و مقایسه ناپذیر است تأکید کند. این زن حتی اشتیاقی هم ندارد که خود نوع جدیدی از زن دیگر بیافریند، و برای ارائه شیوه ای جدید هم اقدامی نمی کند. وی به جای آفریدن دسته ای جدید، به این راضی است که نمایندهء دستهء خود باشد. این زن با شادی، و در کمال آزادی، خود را به مردی از آن دسته که ترجیح می دهد، عرضه می کند. این زن هرگز خویشتن را در اختیار مرد قرار نمی دهد، هرگز عاشقانه خویشتن را تسلیم نمی کند. با پرداخت این چنین گمانه ها و طی کردن این گونه خط سیر، بیش تر و بیش تر از حقیقت دور می افتد و تجربهء شهوانی را کام می بخشد. زیرا مردی که از این قماش زنان بر می گزیند، ابداُ خواهان او نیست؛ این مرد در واقع قماش خود را برگزیده است.
این زن با تبعیت از امیال مرد، در واقع به آن چه مرد نیاز دارد و می خواهد ” دارا” باشد، پاسخ می گوید. و هر دو طرف معامله دست خالی هستند. به جای جستجوی یکدیگر و یافتن خویشتن هم دیگر ، یافتن وحدانیت و تفرد که به تنهایی برای عاشق یکدیگر بودن و زندگی ارزشمند داشتن کافی است، این زن و مرد خود را فریب داده اند. زیرا هر مرد در کار خلاق خود، آشکارساز وحدانیت و تفرد خویش است، ولی در عشق وحدانیت و تفرد یار خود را به خویش می گیرد.
در تسلیم دو جانبهء عشق ، در داد و دهش میان دو انسان ، شخصیت هر یک از طرفین به جای خود می آیدو تکانهء عشق تا آن لایه ای از وجود پیش می رود، که در آن هر وجود شخصی آدمی ، دیگر نمایندهء “دسته ای” خاص نیست، بلکه نشانهء خود او است، غیرقابل مقایسه ، جایگزین ناپذیر و دارای شوکت کامل وحدانیت خویش. این شوکت ، شوکت آن فرشتگانی است که به عقیدهء فلاسفه اسکولاستیک نشانهء نوع نیستند؛ بلکه از هر کدام شان تنها یک مورد وجود دارد. …
شاه خوبانی و منظور گدایان شده ای قدر این مرتبه نشناخته ای یعنی چه شاداب باشیم در هوشیاری و آگاهی
همه ما شایسته است که با عرفان شرقی آشنا شده و از این طریق با بدن خودمون بیشتر آشنا بشیم
به طور نمونه بعد از تحقیق بسیاری که در این زمینه ها داشتم متوجه شدم که چاکراها که چینی ها و هندی ها و ژاپنی ها بر روی آنها تمرکز می کردند و انرژی بدن را تحت کنترل داشتند ، بر روی غدد بدن ما قرار دارند.
در واقع در زمان قدیم غدد شناسایی نشده بودند اما عارفان پی برده بودند که هنگامی که بر روی این نقاط از بدن خود تمرکز می کنند اتفاقات خاصی در انرژی بدنشان اتفاق می افتد.
نکته ای که وجود دارد این است که تمرکز بر هر نقطه از بدن می تواند آن نقطه را التیام بخشد و این می تواند از طریق علم پزشکی نیز توجیه گردد که با گرم کردن یک نقطه از بدن با کیسه آب گرم یا با تمرکز بر آن نقطه ، خون بیشتری در آن نقطه جریان پیدا می کند و التیام (ترمیم ) را تسریع می کند.
حال شما لازم است مقولات بسیاری را در این زمینه بیاموزید
در ابتدا لازم است چاکراها را مطالعه کنید و اینکه هرکدام چه انرژی هایی دارند سپس طریقه تمرکز بر هرکدام را بیاموزید
تذکر مهم : با چاکرای ۶ که همان چشم سوم است و چاکرای ۱ که همان تجمع انرژی جنسی است به هیچ عنوان کاری نداشته باشید!
بعد از اینکه تمرکز و ریلکسیشن و مدیتیشن را آموختید می توانید انرژی را در بین این چاکراها به صورت یک خط مستقیم از پایین به بالا و سپس به طور برعکس جابه جا کنید که این تانترای مقدماتی خواهد بود.
یک روش ساده که می تونم پیشنهاد کنم اینه که در قسمت زیر شکم هنگامی که تحریک اتفاق می افته، یک توده ابری از انرژی رو در نظر بگیرید و تصویرسازی کنید که این ابر از لایه های شکم رو به بالای بدن حرکت می کنه و از سینه رد می شه و از گلو و گردن گذر کرده و به سر می رسه. این روند رو چندین بار تکرار کنید تا انرژی به سر منتقل بشه و تحریک خاموش بشه. با این کار انرژی حفظ می شه و می تونه در خلاقیت و ورزش به کار گرفته بشه.
جمعه و سه شنبه ساعت ۹ شب به مدت ۲ ساعت آقای دکتر هولاکویی در شبکه اندیشه که روی ماهواره هات برد پخش می شود به هموطنان در سراسر جهان مشاوره رایگان ارائه می دهد. مطلب را با این اطلاع رسانی آغاز کردم که توجه دوستان عزیز رو به این موضوع مهم جلب کنم که سعی کنند این برنامه رو حتمن ببینند چون برای زندگی و رشد بسیار مفید است.
خانومی با دکتر هولاکویی تماس گرفته بود و دو سوال بسیار جالبی داشت که دکتر هولاکویی پاسخ های بسیار کاملی به ایشان و در واقع به همه ما داد ( این برنامه دوباره تکرار شد.) که من سعی می کنم اینجا تا جایی که حافظه یاری می دهد و قلم توان دارد درج کنم. سوال اول این بود که خانوم گفتند ” ما اول زندگی خود را با عشق آغاز کردیم ولی الان اون شور و عشق را نداریم. می خواستم بدونم که چکار می شه کرد که باز هم مثل اول زندگیمون باشیم؟” جواب دکتر هولاکویی چنین بود: ” این کاملن طبیعی است و همه رابطه ها به مرور عادی می شود و آن هیجان اولیه را ندارد.این به این معنا نیست که عشق از بین رفته است بلکه آن هیجان و شور و حال کمتر شده است. همواره لازم است که به هم یادآوری کنید که همدیگر را دوست دارید و عشق بورزیم. اما با عشق زندگی کردن شرایطی دارد که باید رعایت شود. اگر شما عاشق همسر خود هستید اولین شرط به جا آوردن عشق “صداقت” است. در هر شرایطی حقیقت را بگویید هرچند که می دانید او ناراحت خواهد شد.
به طور مثال اگر شما صدهزار تومان به خواهرزاده خود داده اید و می دانید که همسرتان مخالف این موضوع هست، اگر همسرتان از شما پول خواست شما حقیقت را بگویید و نگویید که ندارم و نمی دانم ، خرج شد. بدون بازی حقیقت را بگویید. هر چند که می دانید که او با بعضی از کارهای شما مخالف است اما شما به عقیده خود عمل می کنید ولی به او دروغ نمی گویید. صداقت اصل اول عشق و دوستی است. آنچه که مانع صداقت می شود ترس است. ترس از روبرو شدن، ترس از از دست دادن…
دومین اصل در عشق ورزی این است که درخواست خود را همواره مطرح کنیم. اینکه فکر کنیم او خود باید نیازهای و خواسته های ما را درک کند نداریم. به روشنی خواسته های خود را مطرح کنیم. اصل سوم این است که او نفر اول است. اگر فرزند شما می گوید برویم پارک و همسر شما گفت برویم سینما ، سینما انتخاب شما خواهد بود. همسر به فرزند ارجح است چه برسد به اینکه صحبت پدر و مادر را ارجح کنیم. اینکه بازی کنیم که پدر و مادر می میرند و چند روزی با ما هستند پس به حرف آنها عمل کنیم اشتباه است. همسر نفر اول در زندگی و تصمیم شماست.
دفاع از حساسیت های او اصل چهارم در ارتباط عاشقانه است. اگر او در مورد شغل خود حساس است، یا موهای سرش ریخته ، اگر در مهمانی صحبتی پیش آمد شما با زیرکی صحبت را عوض می کنید و از حساسیت های او مراقبت می کنید. قدردانی و قدرشناسی اصل پنجم رابطه دوستی است که همواره باید اجرا شود. از هر عمل شایسته همسر خود لازم است که قدرشناسی کنیم تا همواره هوشیار بودن خود را به او نشان دهیم و یادآوری کنیم که همواره اعمال او برایمان مهم است.
اصل ششم این است که در هنگامی که او می خواهد مشکلی را حل کند و با ما مطرح می کند سعی کنیم که برای حل مشکل به روشی که او می خواهد به او کمک کنیم نه به روشی که خود درست می دانیم. روش خود را به او تحمیل نکنیم و او را نصیحت نکنیم. بپرسیم که او چه کمکی از ما می خواهد و ما به چه روشی به او کمک کنیم او را در حل مشکل یاری خواهد کرد؟ و اصل هفتم در یک رابطه عاشقانه حفظ رابطه جنسی به بهترین نحو ممکن است.” سوال دوم خانوم این بود؛ ” آیا من باید به خاطر خواست های او از خواست خودم چشم پوشی کنم؟” جواب آقای هولاکویی به این سوال ؛ ” هیچگاه به خاطر خواست های طرف مقابل از خواست خود چشم پوشی نکنید. مگر اینکه از روی آگاهی باشد نه از روی ترس. اینکه ممکنه اگه من به خواستش اهمیت ندم از من قهر بکنه یا از دستش بدم یا هر بازی دیگه ای ، اینها از روی ترس است و شما و همه باید که ترس رو از خودمون دور کنیم. ولی اگر شما دوست دارید که به خواسته ایشون اهمیت بدید و ایشون هم می دونه که دارید این کار رو به خاطرش انجام میدین می تونین که اینکار رو به میل خود انجام بدین ولی اینطور نباشه که بعد از او انتظار جبران داشته باشین و بگین که من اون کار رو کردم شما هم در عوض این کار رو برای من انجام بده. خواسته خودتون بوده و عشق ورزیدید که خواسته او رو اولویت بدید.”
اگر دو طرف به این اصول آگاه باشند هرچند که هرچند وقت همدیگر را خواهند آزرد اما به این واقف هستند که دو انسان مستقل هستند که همدیگر را دوست دارند و در حین اینکه به خواسته های خود اهمیت قائلند عاشق هم هستند و سعی دارند که به هم در عمل نیز عشق بورزند و این عشق ورزی جبران اختلاف ها خواهد بود و آزردگی ها را خواهد شست. برعکس اگر یکی از طرفین یا هر دو ، این اصول را رعایت نکنند نشان از این است که عشقی وجود ندارد یا معنای عشق برایشان روشن نیست یا روش های عشق ورزی آموخته نشده است. چون جبران برای آزردگی ها وجود نخواهد داشت دلخوری به مرور افزوده خواهد شد و در نهایت به جدایی خواهد انجامید.
نوشته شده به تاریخ شنبه ۲۹ خرداد ماه ۱۳۸۹ ساعت ۰۳:۵۴ در وبلاگ قدیمی
در هر جامعه ای نگرش ها و تعاریف مختلفی از مسائل وجود دارد اما برخی مسائل، روشن و واضح است که در جوامع مختلف با کمی اختلاف در تعریف، اسامی مختلفی دارند و برخوردهای متفاوتی با آن مسائل صورت می گیرد. از تعریف تن فروشی شروع می کنم. زنی که از هر جایی رانده شده و از لحاظ مالی در مضیقه شدید قرار دارد و به هر دری می زند بسته می یابد دوستانی پیدا می شوند که به او پیشنهاد می دهند با در اختیار گذاشتن جسم خود پول دریافت کند و زندگی خود و چه بسا فرزند خود را حفظ کند. شاید که برای بیشتر زنان این کار بسیار سخت باشد و شروع آن برای برخی غیر ممکن و برای برخی مشکل و برای برخی بی اهمیت است. این تن فروشی است. تن فروشی یعنی در اختیار قرار دادن تن خود برای لذت در قبال دریافت وجه.
تن فروشی در جوامع مختلف ، متفاوت است و نگرش های متفاوتی نیز بر آن وجود دارد. در ویتنام و تایلند یکی از روش های بسیار معمول جذب توریست است. در این جوامع نگرش به تن فروشی بد نیست و همه می دانند که این کار از روی نیاز انجام می شود و عرضه برای تقاضاست. آن برای تامین نیاز دو طرف است. یک طرف به پول برای زندگی نیاز دارد و طرف دیگر به ارضای غریزه خود نیاز دارد که در این عمل {تن فروشی} هر دو طرف به خواسته خود می رسند. این نگرش آن کشورهاست به این عمل.
اما تن فروشی در جوامع تعریف و حد خاصی دارد. دختران و زنان در این کشورها در هنگام تن فروشی به طرف مقابل اجازه نمی دهند که لب آنها را ببوسد. لب را نشانه ای برای ابراز عشق می دانند و می گویند آن برای دوست پسرم است. البته اگر بعد از مدتی بین آن زن و مرد رابطه ای ایجاد شود برحسب احساسی که در زن به مرد ایجاد شده است عمل تن فروشی به معاشقه بدل می شود و لب گرفتن نیز مجاز می گردد که این از روی احساس است و به تن فروشی مربوط نمی شود.
پس تعریف عمل جنسی صرف با تعریف معاشقه متفاوت است. معاشقه بغیر از عمل جنسی جسمی صرف، احساس درونی طرفین نسبت به هم را نیز در بردارد. در اینجا شاید یادآوری این نکته بدیهی نیاز باشد که تاکید کنم که داشتن شهوت نسبت به طرف مقابل با داشتن احساس نسبت به طرف مقابل متفاوت است و تعریف مشخصی دارد . با وجود این از نظر بسیاری ، این دو از هم قابل تفکیک نیست. اما باید تاکید کنم که از نظر من قابل شناخت و تفکیک است. همین تن فروشی در ایران بسیار قبیح است و به زنانی که به این کار تن می دهند بدکاره می گویند. در حین اینکه عرضه و تقاضا وجود دارد و زنان بسیاری از روی نیاز به این عمل تن داده اند، اما فرهنگ غالب ایرانی آن را بد می داند و در حالی که در ظاهر اکثر افراد خود را از آن مبرا می دانند بسیاری از همین افراد نیز در خفا به دنبال آن هستند. این نگرش جامعه ایران است.
اما نوع تن فروشی در ایران متفاوت از جوامعی است که در بالا ذکر شد. عمل تن فروشی در ایران بسیار شبیه معاشقه است و شما دو نفر عاشق را با دو نفر در حال عمل جنسی صرف نمی توانید متمایز کنید. عمل صرف جنسی در ایران حد و تعریف خاصی ندارد ( مثل محدودیت لب گرفتن) مگر آنکه بنا به مبلغ و چانه زنی، حد آن تعریف گردد. ( هر عملی مبلغ خود را داشته باشد.) به ندرت برخی هم هستند که به هر کاری تن نمی دهند و حد دارند.
هنگامی که مسئله ای تعریف شده باشد، آموزش وجود خواهد داشت و حقوق مشخصی تعریف خواهد شد و در پی آن دفاعیه هایی نیز از طریق اتحادیه های صنفی صورت خواهد گرفت. آموزش در زمینه های مختلف از جمله بهداشت و تعریف حدود و تعیین مبلغ می تواند که حقوق انسانی یک زن(عرضه کننده) را تامین کند و از بسیاری مسائل نیز برای مرد (متقاضی) تامین کننده باشد. ( از جمله بهداشت)
تا اینجا تعریف تن فروشی بود. خود فروشی چیست؟{ این تعاریف نقطه نظرات من است و ممکن است که مورد قبول یا رد قرار گیرد.} ابتدا نیازهای انسان را از نظرآقای دکتر مازلو ذکر می کنم؛ ۱- نیازهای فیزیولوژیکی ( گرسنگی و تشنگی و جنسی) ۲- نیازهای ایمنی ( احساس امنیت و دور از خطر بودن) ۳- نیازهای احساس تعلق و عشق ( پیوند با دیگران ، پذیرفته شدن ) ۴- نیازهای اعتباری ( عزت نفس ، پیشرفت ، کارایی و کسب پذیرش ) ۵- نیازهای شناختی ( دانستن ، فهمیدن ) ۶- نیازهای زیباشناختی ( تقارن ، زیبایی ) ۷- خودشکوفایی انسانی که از نظر نیازهای اولیه فیزیکی شامل غذا، مسکن، بهداشت تامین است اما با وجود این به اعمالی دست می یازد که ارزش انسانی را زیر سوال می برد به خودفروشی افتاده است. این اعمال ممکن است عمل جنسی صرف ، دریافت رشوه ، دادن رشوه ، دریافت هدیه در قبال مزدوری و یا عمل جنسی بدون داشتن احساس صرفا برای دریافت تایید از طرف مقابل باشد.
اعمال بسیاری وجود دارد که خودفروشی است و بسیاری از ما به آن توجه نداریم. چرا من این اعمال را خودفروشی می نامم. تعریف خودفروشی در مقایسه با تن فروشی بیشتر آشکار می شود. انسانی که برای تامین نیازهای اولیه خود ، تن خود را در اختیار می گذارد بسیار ارزشمندتر از کسی است که برای تامین نیازهای ثانویه خود،{ که می تواند برایشان بیشتر تلاش کند یا خود را تغییر دهد} جان ( روان و روح) خود را درگیر می کند و در اختیار می گذارد و به فروش می رساند.
پس همانطور که از نامگذاری آن ها مشخص است خود فروشی به فروش خود و جان و روان شخص مربوط است و تن فروشی به تن و جسم شخص. در تن فروشی در قبال نیاز فیزیولوژیکی ، فیزیک بدن در اختیار قرار داده می شود اما در خودفروشی برای به دست آوردن نیازهای ثانوی ( سوار شدن به ماشین آنچنانی) ،علاوه بر تن ، جان و روان نیز تقدیم می گردد.
خودفروشی درجاتی دارد. پایین ترین سطح آن تن فروشی است. هرچه فرد نیازهای بیشتری را از طریق اعمال ناشایست تامین کند و هرچه برای تامین نیازهای درجات بالاتر( نیازهای عنوان شده آقای مازلو) تن به خودفروشی دهد درجه خودفروشی بیشتر است. به طور مثال ممکن است فردی برای تامین نیاز اولیه(فیزیولوژیکی) خود شخصی را لو بدهد. این خودفروشی در مرتبه تن فروشی است ولی تا حدودی مزموم تر از تن فروشی. اما هنگامی که شخصی با وجود تامین مادی برای دریافت بیشتر مزایا با مدیران و حکمرانان همراهی کرده و مزدوری کند برای نشاندن ناحق به جای حق، خودفروشی درجه بالاتری است.
تامین نیاز شهوت چه از طرف مرد و چه از طرف زن اگر آسیبی در پی نداشته باشد جزو تامین نیازهای سطح پایین محسوب می شود و همچون تن فروشی ، خود فروشی سطح پایین است. و یا ممکن است شخصی برای پذیرش در محفلی یا کسب اعتبار یا تایید زیبایی یا هر نیاز سطح بالای دیگری تن به کارهای ناشایست(تعریف شده است) بزند که به نسبت بالا بودن سطح نیاز ، درجات خودفروشی نیز بالاتر خواهد بود. اکثر ما کم و بیش در حال خودفروشی هستیم و از آن اطلاع نداریم. اما در جوامع و فرهنگ های مختلف درجات خودفروشی متفاوت است و در هر فرهنگی این اعمال تا حد مشخصی خودفروشی محسوب نمی شود و غیر از آن یا بالاتر از آن خودفروشی محسوب می شود. این درجه بندی به درجه عزت نفس و شرف و جلال آن فرهنگ و یا شخص بستگی دارد.
به طور نمونه فرهنگ سامورایی مرگ را به کوچکترین خفت ترجیح می دهد. که در فرهنگ ایرانی هم بوده که سارای برای دوری از لکه دار شدن دامن ، خود را به رودخانه انداخت و از بین برد. البته حفظ زندگی ، اولویت اول انسان است و لازم است که زنده ماند و برای حفظ یا بدست آوردن شرف مبارزه کرد.
پائلو کوئلو می گوید اگر ببر به سراغت آمد غذای خود را به او بده بخورد بعد تو با تفنگ برخواهی گشت. شایسته است که نیازها بخصوص نیازهای سطح بالا همچون پذیرش ، پیشرفت و … از طریق صحیح تامین گردند نه از راه ارائه تن یا جان. لازم به یادآوری نیست که راه صحیح شامل تلاش و مطالعه و پشتکار و تعامل و ایجاد روابط سالم و بیان احساسات زیبا و سالم می تواند باشد.
افراد خودشکوفا جزو کسانی هستند که خودفروشی نمی کنند.
این هم شعر از خیام؛
آن مایه زدنیا که خوری یا پوشی معذوری اگر در طلبش می کوشی باقی همه رایگان نیرزد هشدار تا عمر گرانبها بدان نفروشی
ارتباط دو نفر هنگامی می تواند به خوبی پیش برود که طرفین نکاتی را همواره در نظر داشته باشند. اولین نکته؛ تصمیم برای داشتن ارتباط خوب است. اگر تصمیمی در این زمینه وجود ندارد لزومی به مطالعه ادامه این مطلب نیست. دومین نکته مهم؛ مثبت نگری است. و سومین نکته؛ رفتار مثبت هست.
اگر تصمیم داریم که رابطه ای که ایجاد کرده ایم به خوبی پیش برود و به خوبی حفظ شده و بهتر نیز شود لازم است که همواره هوشیار باشیم که در مقاطع مختلف و موقعیتهای مشکل دار نیز مثبت نگاه کرده و مثبت عمل کنیم. حتا اگر متوجه شدیم که نگرش مثبت ، بی مورد است و مسلم شد که قضیه، منفی است نیز مثبت عمل کنیم. ( البته مسلم است که این هنگامی امکان پذیر است که حساب رابطه آسیب ندیده باشد و رنجشی برایمان نباشد که توضیح داده خواهد شد.)
در رابطه دو طرفه اگر یک طرف ضعیف عمل کرد لازم است که طرف مقابل هوشیار باشد و خوب عمل کند تا خلا را جبران کند تا در موقعیت بهتر در صورت لزوم در آن مورد صحبت شود. توضیح اینکه اگر یکی از طرفین رنجشی دارد یا خسته است یا به هر دلیلی خوب رفتار نمی کند و یا لحن خوبی ندارد ، طرف مقابل، به رابطه هوشیار باشد و سعی کند که رفتار خوبی از خود نشان دهد تا رابطه در سطح مناسب یا آستانه خوب حفظ شود.
در زمان معاصر به رابطه نیز به عنوان یک عنصر مستقل نگاه می شود. به این صورت که طرفین یک رابطه، عناصر مستقلی هستند و رابطه بین این دو نیز یک عنصر مستقل است که لازم است مورد توجه قرار گیرد و تغذیه شود. به این صورت که عنصر رابطه ، مثل یک حساب بانکی است که می تواند پر از محبت باشد یا خالی. حساب های بانکی کنونی آستانه ای دارند که شما نمی توانید کمتر از آن مبلغ در حساب خود داشته باشید. به طور مثال ۵۰۰۰ تومان کمترین مبلغی است که شما باید در حساب خود نگه دارید و نمی توانید آن را برداشت کنید. این آستانه پایین حساب شماست. عنصر رابطه نیز آستانه پایینی دارد که طرفین باید به آن توجه داشته باشند که از آن آستانه پایین تر تجاوز نکنند. اگر طرفین هوشیار نباشند و حساب رابطه آنها از آن حد پایین تر رفت ، آن رابطه آسیب دیده است.
چرا رابطه را به عنوان یک عنصر مستقل در نظر می گیریم. این موضوع باعث می شود که ما در آن لحظات که به رفتار خود فکر می کنیم ، یا می خواهیم به رفتاری پاسخ بدهیم فقط به عنصر خود یا عنصر طرف مقابل نیاندیشیم بلکه عنصر دیگری به نام عنصر رابطه را نیز در نظر بگیریم. اگر خسته هستیم، اگر از طرف مقابل رنجیده هستیم، دو عنصر منفی داریم که می تواند رفتار ما را منفی کند، اما اگر به حساب رابطه توجه کنیم شاید که هوشیار باشیم که این حساب خالی نشود و در نتیجه مثبت عمل کنیم.
در مورد زمانی صحبت شد که یکی از طرفین در آستانه خوبی نیست و خوب عمل نمی کند، حال توجه کنیم به زمانی که رفتار یکی از طرفین عالی است ، ممکن است طرف مقابل هوشیار نباشد یا به عمد در پاسخ به رفتار عالی ، رفتار خوبی از خود بروز ندهد، که این نیز در عنصر رابطه اثر منفی خواهد داشت و از حساب رابطه برداشت خواهد کرد.
در هنگامی که یکی از طرفین خوب عمل می کند ، هوشیار باشیم که خوب عمل کنیم که این دو عملکرد با هم رابطه مستقیم خواهند داشت و به حساب رابطه خواهد افزود. این رابطه مستقیم عملکرد دو طرف در نمودار الف با نقطه صورتی با حلقه ای سبز نشان داده شده است. هنگامی که یکی از طرفین ضعیف عمل می کند ، اگر طرف مقابل هوشیار باشد و خوب عمل کند، عملکرد دو طرف، رابطه معکوس(نمودار ب نقطه صورتی با حلقه سبز) باهم دارند ولی باز به حساب رابطه خواهد افزود.
پس در هنگام خوب بودن رفتار طرف مقابل از رابطه مستقیم و هنگام ضعیف بودن رفتار طرف مقابل از رابطه معکوس استفاده کنیم. این روش که بدیهی به نظر می رسد حساب رابطه را پر خواهد کرد و نه تنها در مواقع مشکل ساز تا حد آستانه پایینی پیش نخواهد رفت که آسیب ببیند، بلکه روز به روز رابطه ای پر گل و پر از شادی و عشق خواهد شد. اما… اما با وجود اینکه این موضوع بدیهی به نظر می رسد چرا عمل به آن کمتر به چشم می خورد. هنگامی که یکی از طرفین ضعیف عمل می کند ، طرف مقابل نیز مقابله به مثل می کند( رابطه مستقیم نقطه بنفش) و هنگامی که یکی از طرفین به صورت عالی عمل می کند ، به طور مثال می گوید دوستت دارم، طرف مقابل در درون خود لذت می برد و به قول معروف حال می کند ولی به قول معروف کلاس می گذارد یا اگر رنجشی دارد لجبازی می کند و جواب طرف مقابلش را نمی دهد! ( رابطه معکوس نقطه بنفش). اینگونه رفتار ها از حساب رابطه می کاهد و روز به روز حساب را به آستانه پایینی یعنی آستانه آسیب رابطه نزدیک تر می کنداگر یکی از طرفین این رابطه رنجش پیدا کند، شایسته است که طرف دیگر از رابطه معکوس (نقطه صورتی) استفاده کند تا زمانی که رابطه به رابطه مستقیم ( نقطه صورتی ) برسد رفتار معکوس در تاریخ ایران و داستان های عاشقانه ایرانی بسیار به چشم می خورد.
در داستان لیلی و مجنون ، یک شب، مجنون به در خانه لیلی می آید و عاشقانه ها سر می دهد اما لیلی در جواب از ناتوانی و ناکامی و اینکه نمی توانیم به هم برسیم سخن می گوید. بعد که مجنون ناامید و مایوس و گریان راه خود در پیش می گیرد ، لیلی به خود آمده و به رنجشی که در مجنون ایجاد کرده واقف می شود و به دنبال او می رود، این بار لیلی سخن از عشق و دلدادگی می گوید و مجنون در پاسخ از رنجش و ناکامی . لیلی ناامید و گریان برمی گردد و دوباره مجنون به خود آمده و به دنبال لیلی می رود.
در آن شب این اتفاق هفت بار تکرار می شود و شاعر هر هفت بار را به تفصیل سروده است. اما همانطور که همه می دانیم در نهایت ناکامی بود که برای لیلی و مجنون حاصل شدپس برای حفظ و بهبود رابطه لازم است که در هنگام رفتار خوب طرف مقابل از رابطه مستقیم و در زمان رفتار ضعیف طرف مقابل از رابطه معکوس استفاده شده و همواره رفتار مناسب و خوبی با هوشیاری ارائه گرددلازم است که طرفین همواره در نظر بگیرند که هیچ کس کامل نیست و مثبت نگاه کنند که ممکن است طرف مقابل در زمان مورد انتظار، هوشیاری کافی و لازم را نداشته و لجبازی را کنار بگذارند و حتا اگر در مقابل رفتار عالی خود ، رفتار ضعیف دریافت کردند( نقطه بنفش رابطه معکوس)، اگر تصمیم دارند که رابطه را بهبود بخشند، همچنان به رفتار عالی خود ادامه دهند(نقطه صورتی رابطه معکوس) تا زمانی که رابطه مطلوب به دست آید( نقطه صورتی رابطه مستقیم).
البته مسلم است که این روش برای رابطه ای بیان می شود که طرفین این رابطه همدیگر را می شناسند و به هم اعتقاد دارند که تصمیم به بهبود رابطه گرفته اند. در نهایت اینکه اگر حساب رابطه آسیب ببیند بازسازی آن مشکل خواهد بود . در این مرحله هست که سرخوردگی برای یکی از طرفین یا هردو را به دنبال خواهد داشت و روش های مشاوره ای مورد نیاز خواهند بود.