تقریبا با همان اندازه که عوامل جسمانی بر سلامت اثر دارند، خوشبینی و بدبینی نیز موثراند. اغلب مردم تصور میکنند که سلامت جسمانی یک موضوع کاملا فیزیکی است و به وسیلۀ ساختار بدنی، عادات به سلامت و این که چه اندازه از میکروب دوری میکنید، تامین میشود. آنها معتقدند که تا حد زیادی ساختار فیزیکی نتیجۀ ژنها است؛ گرچه میتوان آن را با تغذیۀ مناسب، ورزش، دوری جستن از کلسترول، چکآپهای منظم و با استفاده از کمربندهای ایمنی، تقویت کرد. میشود با استفاده واکسیناسیون، بهداشت شدید، روابط جنسی سالم، اجتناب از تماس با افرادی که سرماخوردهاند، سهبار مسواکزدن روزانه و … از بیماری دوری جست. وقتی سلامتی شخص مختل میشود، دلیلش میتواند این باشد که او ساختار جسمانی ضعیف یا بهداشت نامناسب داشته یا شدیدا مورد هجوم میکروبها، قرار گرفته باشد؛ این دیدگاه قراردادی، عوامل اساسی سلامت و شناخت متعارف را حذف میکند. سلامت جسمانی، چیزی است که ما احتمالا میتوانیم برآن، بیش از آن چه تصور میشود، کنترل داشته باشیم. برای نمونه: طرز تفکر ما بر روی سلامتمان اثر میگذارد. افراد خوشبین کمتر از افراد بدبین به امراض عفونی متبلا میشوند. افراد خوشبین از افراد بدبین سالمترند. در افراد خوشبین، سیستم ایمنی قویتر است. شواهد و مدارک نشان میدهد که افراد خوشبین از افراد بدبین بیشتر عمر میکنند.
با یادگرفتن مجموعهای از مهارتهای جدید ” خوشبینی آموخته شده “، شما میتوانید در طول روز، هر وقت که احتیاج داشتید، از آنها استفاده کنید. در حال حاضر، شواهد نشان میدهند که با این موارد، سلامتتان بهبود خواهد یافت؛ بهعلاوه، شما خواهید توانست از این مهارتها مشترکا با افرادی که آنها را دوست دارید، بهره بگیرید. همچنین از علوم جدیدی برخوردارمیشوید که میتوانند در کنترل شخصی شما، مفید واقع گردند. دکتر سلیگمن میگوید: خوشبینی آموخته شده، یک کشف مجدد “قدرت مثبت اندیشی” نیست؛ به عبارت دیگر، خوشبینی آموخته شده که باعث می شود انسان با دید مثبت به مسائل نگاه کند، چیزی نیست که بخواهیم مجددا آن را کشف کنیم. مهارتهایی که در ایجاد خوشبینی مفیدند، صرفا بازی با کلمات نیستند و اینطور هم نیست که به خود، چیزهای مثبتی را تلقین کنیم. ما در طول زندگی، آموختهایم، مثبتاندیشیهایی که به خود القا میکنیم، یا اصلا اثر ندارند یا تاثیر بسیار کمی میگذارند. مهم این است زمانی که شکست میخوریم، فکر میکنیم و در این تفکر، از نیرویی کمک میگیریم که منفی نیست. چیزهای مخربی که هنگام برخورد با مشکلات به خود میگوییم، تغییر میدهیم و این مهارت، کانون خوشبینی است؛ به عبارت دیگر، ما یاد میگیریم وقتی که با مشکلی مواجه شدیم، فکر کنیم البته نه یک فکر منفی، بلکه با مهارتهایی که به دست آوردهایم، سعی میکنیم از راه کارهای سازنده و نه مخرب، بهره بگیریم؛ مثلا اگر اتفاق ناگواری رخ داد، به جای این که به خود بگوییم: ” من آدم بدبختی هستم، همیشه اتفاقات بد برای من پیش میآید…” سعی میکنیم با جستجوی راه حل مناسب، خود را نبازیم و به خود بگوییم: ” مهم نیست، شاید صلاح من در آن باشد، زندگی همین است و من میتوانم از پس آن برآیم.”