کتاب تئوری انتخاب (درآمدی بر روانشناسی امید) به نویسندگی ویلیام گلاسر توسط انتشارات سایه سخن منتشر شده است.
تئوری انتخاب یک تئوری مبتنی بر روانشناسی کنترل درونی است که معتقد است گذشته بر زندگی کنونی ما اثر شگرفی داشته و دارد، ولی تعیین کننده رفتار کنونی ما نیست. تئوری انتخاب معتقد است هنگامی که افراد در ارضای نیازهای خود ناکام می شوند، دست به رفتار می زنند. یعنی رفتار و عمل خاصی را انتخاب می کنند تا شاید بدان وسیله نیازشان را برآورده کنند.
درباره مولف ویلیام گلسر، پزشک و روانشناس شناخته شده ای در جهان است که در سراسر جهان سخنرانی می کند. او نویسنده کتاب های زیادی از جمله تئوری انتخاب، واقعیت درمانی، مدرسه کیفیت و دور هم جمع شدن و دور هم ماندن و رئیس انستیتو William Glasser در لس آنجلس است.
مشخصات کتاب
وزن
۶۸۵.۰۰۰۰
انتشارات
سایه سخن
مولف
ویلیام گلاسر
مترجم
علی صاحبی
قطع کتاب
رقعی
نوع جلد
شومیز
نوع چاپ
تک رنگ
نوع کاغذ
معمولی
خلاصه ای از کتاب
گلاسر در کتاب تئوری انتخاب به اهمیتِ روابطِ خوب در زندگی پرداخته است. در این کتاب می خوانیم بجز بیماری، فقر و کهنسالی، سایر مشکلات مهم بشری مثل خشونت، بزهکاری، بدرفتاری با کودکان، بدرفتاری باهمسر، اعتیاد به الکل و مواد مخدر، روابط عاری از عشق و ناراحتی های هیجانی ریشه در روابط غیررضایت بخش دارند. کل این کتاب بیان این قضیه است و راه بهتر کنار آمدن با یکدیگر را نشان می دهد.
ویلیام گلاسر روی ۴ نوع رابطه که همگی باید بهبود یابند تمرکز می کند. این ۴ رابطه عبارتند از رابطه زن و شوهر، رابطه والد با فرزند، رابطه معلم با شاگرد و رابطه مدیر با کارمند.
به نظر نویسنده اگر روابط را بهبود نبخشیم، در کاهش مشکلات اشاره شده توفیق چندانی نخواهیم داشت. ابتدا، چنین ادعایی را ادعای گستاخانه می بینیم ولی پیش از آن که کتاب حاضر زیر چاپ برود ، آقای گلاسر به تحقیقات جدیدی دست یافت که نوجوانان برای پرهیز از رفتارهای خودمخرب، به روابط والد و فرزندی و معلم و شاگردی خوب احتیاج دارند.
از دیدگاه نظریه انتخاب اگر فردی در زندگی احساس نارضایتی و ناخشنودی می کند به این دلیل است که یک یا چند نیاز از نیازهای بنیادین (basic needs) او ارضا نشده است. اگر این نیازها را بشناسید می توانید تشخیص دهید که وقتی ناخشنود و ناراحت هستید کدام نیازهای شما ارضا نشده است و برعکس، وقتی که از زندگی راضی و خشنود هستید کدام نیازهای شما ارضا شده است.
۵ نیاز اساسی از نظر ویلیام گلاسر:
۱-نیاز به بقا
نیاز به بقا از نیازهای فیزیولوژکی بدن برای زنده ماندن است،هر کسی بر اساس خواسته های خود و میزان نیاز به بقا رفتار خواهد کرد و ظرف خود را پر می کند.نه تنها در همه ی انسان ها بلکه در هر موجود زنده ای مشترک است.
۲-نیاز به عشق همانگونه که ما نیازمند توجه به نیازهای دیگران هستیم و به عشق ورزیدن و مراقبت کردن از دیگران نیازاساسی داریم ،همان اندازه و حتی بیشتر برایمان مهم است که برای دیگران عزیز و دوست داشتنی باشیم و دیگران به نیازهای توجه داشته باشند
۳-نیاز به قدرت در تئوری انتخاب منظور از نیاز به قدرت «قابلیت و توانایی»داشتن است . در مفهوم بنیادی احساس قدرت به معنای احساس درونی خود شکوفایی و کنترل درونی داشتن است.دربردارنده ی احساس رشد ،پیشرفت ،اهمیت ،اعتماد و احترام به خود و تمام چیزهای مربوط به رشد است که به سنجش و نمره گذاری دیگران نیازمند نیست .
۴-نیاز به آزادی نیاز به آزادی چهارمین نیاز روان شناختی از دیدگاه ویلیام گلاسر است .این نیاز به معنای استقلال و خود مختاری است .داشتن حریم شخصی ،توانایی انتخاب کردن ،احساس عدم محدودیت و اجبار در در محیط زندگی و اراده ی آزاد از عوامل مهم و لا ینفک مفهوم آزادی در نیاز به آزادی است .
۵-نیاز به تفریح تفریح، پاداش ژنتیکی یادگیری است. ما وارثان کسانی هستیم که بیشتر یا بهتر آموخته اند. این بهتر و بیش تر آموختن به آنان مزیت حفظ بقا و زنده ماندن داده است و به این ترتیب نیاز به تفریح در ژن های ما جای گرفته است.
این رویکرد مثبت نگر که توسط ویلیام گلاسر عرضه شده است، به عنوان درآمدی بر روانشناسی امید، توضیح می دهد که چرا مردم رفتار می کنند. در این دیدگاه منشأ تمام رفتارها، نیازهای درونی انسان است و ما همواره رفتارهای خود را در راستای ارضای این نیازها انتخاب می کنیم. بر این اساس، تئوری انتخاب را دراصطلاح ((روانشناسی کنترل درونی)) نیز می نامند که درواقع در برابر ((روانشناسی کنترل بیرونی)) که باور دارد ما و دیگران متقابلا می توانیم یکدیگر را تغییر داده و یا خیر و صلاح دیگری را تعیین کنیم، ایستادگی می کند. این دیدگاه منشأ احساس بدبختی در بشر را کنترل بیرونی دانسته و به دنبال آن است تا از طریق تئوری انتخاب انسان را به آزادی و شادکامی در سایه روابط کیفی و انتخابهای مسئولانه، واقع بینانه و اخلاقی بر پایه کنترل درونی رهنمون سازد.
ویلیام گلاسر تئوری انتخاب را در واقع روانشناسی کنترل درونی می نامد و به همین منظور روانشناسی کنترل بیرونی را با بنیانهای زیر توضیح می دهد : ۱ -منشا تمام رفتارهای ما محرک های بیرونی می باشد و ما می توانیم از طریق آن دیگران را تغییر داده و یا کنترل کنیم. ۲ -دیگران قادرند افکار، احساسات و اعمال ما را تعیین کرده و ما نیز می توانیم افکار، احساسات و اعمال آنها را تغییر دهیم. ۳ -ما وظیفه داریم دیگران را مجبور کنیم تا از قواعد ما پیروی کنند و حق داریم درصورت مقاومت از تنبیه و در صورت موافقت از تشویق و پاداش استفاده نماییم. از دیدگاه گلاسر انسانها اکثرا از تلاش برای کنترل بیرونی استفاده می کنند و خیلی از افراد به نوعی یا در معرض کنترل بیرونی قرار دارند و یا در حال تلاش برای رهایی از این کنترل و رساندن خود به جایگاهی که خودشان بتوانند دیگران را تحت کنترل درآورند می باشند و به همین دلیل شادکامی و احساس سعادت موضوعی دست نیافتنی برای انسان به شمار می رود. ارتباطات در تئوری انتخاب به عنوان شاهراه ارضای نیازها معرفی می گردد و در واقع بنیادی ترین و مهمترین مفهوم این تئوری است. ارتباطاتی که بر اساس کنترل بیرونی می باشند هیچگاه رضایت بخش نبوده و به عنوان پایه اصلی تمام مشکلات بشری ( به جز عقب ماندگی ذهنی، فقر و کهنسالی) می باشد. چهار تلاش بی ثمر بر اساس کنترل بیرونی به شرح زیر است : ۱ -شما سعی می کنید همواره به طور علنی یا ضمنی دیگری را مجبور به چیزی کنید که او نمی خواهد. ۲ -دیگری سعی می کند همواره شما را به طور علنی یا ضمنی مجبور به چیزی کند که شما نمی خواهید. ۳ -شما و دیگری همزمان در حال تلاش برای مجبور کردن طرف مقابل هستید. ۴ -شما همواره خودتان را مجبور به چیزی می کنید که نمی خواهید.
(واقعیت درمانی) با رویکرد روان درمانی مبتنی بر تئوری انتخاب به دنبال این است تا همراه با آموزش تئوری انتخاب، افراد را به مسئولیت پذیری دعوت و به آنها کمک کند تا با پذیرش واقعیت و انتخابهای اخلاقی و مسئولانه، ارتباطات خود را براساس کنترل درونی کیفی سازد و زندگی خود را به سوی شادکامی و سعادت هدایت نمایند. بر اساس واقعیت درمانی،واژه بیماری و آسیب شناسی،مردود بوده است و اساسا پذیرش بیماری را شیوه ای جهت فرار از زیر بار مسئولیت انتخاب ها می دانیم. علائم و بیماریها در واقعیت درمانی ، راهکارهای خلاق افراد به منظور ارضای نیازهایشان می باشد و ادامه این شیوه ها هر چند آسیب و رنجهایی را در بر دارد اما قطعاً نشان دهنده تاثیر آنها در برآورده سازی نیازها خواهد بود.
ده اصل بنیادین «تئوری انتخاب»
اصل اول: تمام آنچه از تولد تا مرگ از ما سر میزند «رفتار» است. تمام رفتارهای ما یک «رفتار کلی» است که از چهار مؤلفهی به هم پیوسته: عمل، فکر، احساس و فیزیولوژی تشکیل شده است. این بدین معناست که اگر شخصی عصبانی میشود یعنی عصبانی شدن را انتخاب کرده است.کسی که افسرده است در واقع افسردگی را انتخاب کرده است. اصل دوم: تمام رفتارهای کلی، انتخابی هستند، اما ما فقط بر مؤلفههای عمل و فکر بهطور مستقیم و بر مؤلفههای احساس و فیزیولوژی بهطور غیرمستقیم کنترل داریم. اصل سوم: تمام رفتارهای کلی معمولاً با فعل، آنهم بهصورت مصدر یا اسم مصدر بیان و با مؤلفهای که در هنگام بروز رفتار بیشتر قابل تشخیص است نامگذاری میشوند. اصل چهارم: ما توسط پنج نیاز ژنتیکی سوق داده میشویم که عبارتند از: ۱ .نیاز به بقا و زنده ماندن؛ ۲ .نیاز به عشق و احساس تعلق؛ ۳ .نیاز به قدرت؛ ۴ .نیاز به آزادی؛ ۵ .نیاز به تفریح. البته شدت و ضعف این ویژگی ها در افراد مختلف متفاوت است.آقای گلسر اذعان می کند که نمی داند علت این موضوع چیست؟ اصل پنجم: ما میتوانیم این نیازها را فقط تصویر یا تصاویری که در دنیای مطلوب خود داریم ارضا کنیم. اصل ششم: تنهای فردی که میتوانیم رفتارش را کنترل کنیم، رفتار خودمان است. تعارض در رابطه انسانی ۱ :من میخواهم دیگری را مجبور به کاری کنم. ۲ :دیگری میخواهد مرا مجبور به کاری کند. ۳ :من و دیگری میخواهیم همدیگر را کنترل کنیم. (مجبور کنیم.) ۴ :من میخواهم خودم را مجبور به کاری کنم. باورهای کنترل بیرونی ۱ :من میتوانم دیگری را کنترل کنم. ۲ :چیزها و امور مهمتر از افراد هستند. ۳ :من وظیفه دارم که از افراد انسانهای بهتری بسازم. اصل هفتم: تمام آنچه میتوانیم از دیگران دریافت کنیم و به دیگران بدهیم «اطلاعات» است. اصل هشتم: تمام مشکلات روانشناختی طولانیمدت، مشکلات رابطهای هستند. هفت عادت مخرب روابط انسانی ۱ : .عیبجویی (انتقاد) ۲ .سرزنش ۳ .شکوه و گلایه ۴ .نق و غرغر ۵ .تهدید ۶ .تنبیه ۷ .دادن باج یا رشوه برای تحت کنترل گرفتن دیگری هفت عادت سازنده که باید جایگزین عادات مخرب سازیم ۱ .گوش سپردن ۲ .حمایت ۳ .تشویق ۴ .احترام ۵ .اعتماد ۶ .پذیرش ۷ .گفتگوی همیشگی برای حل اختلافات اصل نهم: همیشه آن رابطهی مشکلدار، بخشی از زندگی کنونی ماست. اصل دهم: وقایع دردناکی که در گذشته بر ما رفته است، اگرچه برآنچه امروز هستیم تأثیری شگرف داشته، اما بازنگری و مرور این گذشتهی دردناک، برآنچه امروز لازم است انجام دهیم، یعنی بهبود بخشیدن به رابطهی مهم کنونیمان، اثر ناچیزی داشته و هیچ کمکی به ما نمیکند.
شما می توانید با شرکت در کارگاه ” معماری رابطه” استاد یاوریان ، روابط خود را بهتر مدیریت کنید…
راهکارهای ارائه شده در این کتاب برخلاف اسمی که در ترجمه گرفته، فقط برای زوجین و فقط برای رابطه در ازدواج نیست بلکه روش های ارائه شده در آن که براساس تئوری انتخاب می باشد، برای همه روابط از جمله رابطه والدین و فرزندان، رابطه مدیر و کارمند، رابطه معلم و شاگردی و رابطه دوستان هم کاربرد دارد.
آقای گلسر رفتارهای صحیح، چگونگی واکنش به رفتار مقابل، عادت های بد و مخرب و … را در این کتاب به روشی ساده و در قالب داستانهایی واقعی که در تکتک زندگی هر کدوم از ما ممکنه اتفاق بیفته، توضیح داده. گلسر در این کتاب، تاکید ویژهای بر روی تئوری انتخاب داره و حرفش اینه که تمام رفتارهای ما در ذهن ما برنامهریزی شدهاند، میتونیم کنترل کنیم (کم و زیاد کنیم) اما در نهایت همون چیزی هستیم در اول بودیم. همین اول، میخواد یه نکته رو روشن کنه. شما فقط می تونید رفتار خودتون رو اصلاح کنید، نه رفتار دیگران رو… دل نبندید به تلاش برای تغییر دیگران اما با اصلاح رفتار خودتون، می تونید به صورت غیر مستقیم بر روی رفتار بقیه هم تاثیر بگذارید.
ترسیم نیمرخها بر اساس شدت نیازها: با شناخت پنج نیاز خود و همسرتون/دوستپسر/دوستدخترتون خیلی راحت میتونید بفهمید مشکل اساسی شما کجاست. یه کاغذ بردارید و این پنج نیاز رو برای خودتون و پارتنرتون مشخص کنید. امتیاز بندی کنید؛ از ۱ تا ۵. شمارۀ ۱ (بسیار کم)، ۲ (کم)، ۳ (متوسط)، ۴ (زیاد) و شمارۀ ۵ (بسیار زیاد). نیمرخ شما یه عدد پنج رقمی میشه. برای مثال، اگر شدت تمام نیازها متوسط باشد، نیمرخ شما ۳۳۳۳۳ است، اگر شدت نیازهایتان بسیار زیاد است، اون عدد ۵۵۵۵۵ خواهد شد. بعد ازینکه شدت نیاز خودتون و پارنترتون رو مشخص کردید، در هر کدوم از پنجتا نیاز بالا که اختلاف بیشتر از دوتا داشته باشید، مثلا در نیاز به آزادی شما ۵ هستید و پارتنرتون ۳، به مشکل میخورید چون نمیتونید همو درک کنید و این به علت، تفاوت در نیازهاتونه. و فکر نکنید اگه تفاوت دارید باهم، یعنی یه کدوم از شما مشکلی داره تو شخصیتش، اینطور نیست. فقط این نیاز کمتره. اصلا بحث من خوبم، تو بدی نیست. صحبت از نقش ژنهاست.
خلاقیت: خلاقیت نبض تپنده یک رابطهاست. سورپرایز کردن، رفتن به یک مکان جدید که تابحال نرفتید، شکستن تابوهایی که از بچگی تو مغز ما کردن از رابطه، خلاقیت در رابطه جنسی و … همهش میتونه جزئی از خلاقیت باشه. استفاده از خلاقیت، رابطه رو شاداب نگه میداره. اجازه میده هربار که پیام میده یا همو میبینید، فارغ از تمام مشکلاتی که در زندگی روزمره باهاش دستوپنجه نرم میکنید، لحظاتی که باهمید بقیه چیزها رو فراموش کنید، بیاختیار لبخند بزنید و درون خودتون از اینکه باهاش هستید احساس خوشبختی کنید. رابطهتون رو زنده نگه دارید، شاید فردا برای اینکارها دیر باشه.
رفتارهای مخرب عبارتند از: ۱. انتقاد کردن ۲. سرزنش کردن ۳. شکوه و شکایت کردن ۴. غرغر کردن ۵. تهدید کردن ۶. تنبیه کردن ۷. باج دهی برای کنترل کردن دیگری از این رو این عادات را مخرب میدانم که اگر برای مدت طولانی اعمال شوند، زندگیهای زناشویی بسیاری را از بین میبرد.
فرض اصلی کنترل بیرونی این است که: اگر احساس ناخشنودی میکنم، من مسئول این احساس نیستم، بلکه دیگران و رویدادها و عوامل خارج از کنترل من آن را در من ایجاد کردهاند و مقصرند یا دست خودم نیست، بلکه مغز من به لحاظ ساختاری یا شیمیایی به گونهای است که بدون آنکه بخواهم، این مشکل را ایجاد میکند.
شما میتوانید بیشتر از موفقیتهایتان درس بگیرید تا از ناکامیهایمان. تاسف بر شکستهای گذشته اتلاف وقت گرانبهایی است که باید صرف آفریدن حالِ رضایتبخش شود.
گفتگو کردن تنها راه حل مشکلات مربوط به نیاز به آزادی است. اگر طرفین نپذیرند که هریک به مقدار معینی آزادی نیاز دارند، زندگیشان رنگ رضایت و خشنودی نخواهد دید.
افرادی که به شدت عاشق یکدیگرند، با رضایت خاطر به یکدیگر آزادی میدهند و کاملاً در عشقشان احساس امنیت میکنند و به راحتی فضای آزاد مورد نیاز را در اختیار یکدیگر قرار میدهند. باید بدانم وابستگی عاطفی نیز یک رفتار کنترلگرانه است. با یادگیری تئوری انتخاب به ما کمک میکند چگونه فضای خالیِ نبودِ همسرمان را پر کنیم.
رفتارهای پیوند دهنده: ۱. گوش کردن ۲. حمایت کردن ۳. تشویق کردن ۴. احترام گذاردن ۵. اعتماد کردن ۶. پذیرفتن فرد همانگونه که هست ۷. گفتگوی همیشگی بر سر اختلافات
ایجاد و نگهداری رابطه برای خشنودی ما بسیار حیاتی است و به محض این که مشکلی ایجاد شد باید با گفتگو و مذاکره آن را حل کرد.
لازم است که نگاهمان را عوض کنیم، بدین معنا که همۀ ما چه زن و چه مرد از هوش و ذکاوتمان استفاده کنیم و در صورتی که روش کنونی در زندگی جواب نمیدهد، روشمان را تغییر دهیم.
طبق تئوری انتخاب پذیرفتهام که فقط میتوانم رفتار خودم را کنترل کنم.
عاشق بودن نیازمند توجه و دقت بسیار زیاد است.
ازدواج محدودکنندهترین شرایطی است که یک انسان میتواند برای خود تصور کند.
هنگامی که عشقم را کاملاً به او نثار میکنم، دیگر علاقهای به نگاه کردن به فرد دیگری ندارم، اما همچنان آزادم، زیرا به انتخاب خودم، منحصراً با او خواهم ماند.
اما آنچه به تداوم رابطۀ جنسی رضایتبخش منجر میشود، دوستی و صمیمیت میان زوجین است.
با همسرتان همانطور رفتار کنید که با بهترین دوستتان رفتار میکنید.
شما می توانید با شرکت در کارگاه ” معماری رابطه” استاد یاوریان ، روابط خود را بهتر مدیریت کنید…
شاگرد اول بودم، پدرم یادم داده بود، که من همیشه درس بخوانم، وقتی مهمان می آید زود بیایم سلام کنم و بروم! آرام آرام مهمانهای ما خیلی کم شدند چون مادرم غیر مستقیم گفته بود حواس مرا پرت می کنند! عیدها همه اش خانه بودیم و من نمی دانستم سیزده بدر یعنی چه ؟ وقتی مدرسه می رفتم، پدرم خودش مرا می رساند آخه مادرم گفت بود نکنه توی سرویس مدرسه حرف بد یاد بگیرم.
پدرم مرا خیلی دوست داشت! وحتی می گفت زنگ تفریح به حیاط نروم !چون ممکن است بچه ها دعوایم کنند ! ومن نه تنها زنگ تفریح مدرسه که تمام زنگهای تفریح عمرم را در اتاقی درس خواندم ! مایه افتخار پدر بودم ! شاگرد اول ! وقتی پدر مرا به مدرسه می رساند شیشه ی اتومبیل را بالا می زد که مبادا حرفی بشنوم ومن تا مسیر مدرسه ریاضی کار می کردم! وقتی سر سفره می آمدم باید به فیزیک فکر می کردم چون پدرم می گفت نباید لحظه ها را از دست بدهم !
چقدر دلم می خواست یکبار برف بازی کنم، اما مادر پنجره را بسته بود ومی گفت پنجره باز شود من مریض می شوم من حتی باریدن برف را هم ندیده ام ! من همیشه کفشهایم نو بود چون با آنها فقط از درب مدرسه تا کلاس می رفتم !!من حتی یک جفت کفش در زندگی ام پاره نکردم و مایه افتخار پدرم بودم!
من شاگرد اول تیزهوشان بودم ! تمام فرمول های ریاضی وفیزیک را بلد بودم ولی نمی توانستم یک لطیفه تعریف کنم !
و حالا یک پزشکم ! چه فرقی دارد تو بگو یک مهندس ! پزشکی که تا الان نخندیده است، مهندسی که شوخی بلد نیست! من نمی دانم چطور باید نان بخرم! من نمی دانم چطور باید کوهنوردی بروم! با اینکه بزرگ شده ام اما می ترسم باکسی حرف بزنم ! چون ممکن است حرف بد یاد بگیرم !
من شاگرد اول کلاس بودم ! اما الان نمیدانم اگر مثلا مراسم عروسی دعوت شوم چگونه بنشینم، اگر مراسم عزاداری بروم چه بگویم ! همسایه مان برای ما آش نذری آورده بود نمی دانستم چه اصطلاحی بکار ببرم
یک روز باید بنشینم برای خودم جوک تعریف کنم ! یک روز باید یک پفک نمکی را تا آخر بخورم ! یکروز می خواهم زیر برف بروم ! یک روز می خواهم داد بکشم ، جیغ بزنم !من شاگرد اول کلاسم اما از قورباغه می ترسم ، از گوسفند می ترسم ، مایه افتخار پدر حتی از خودش هم می ترسد !
راستی پدرها ومادرهای خوب و مهربان به فکر شاگرد اول های کلاس باشید و اگر مادرم را دیدید بگویید پسرش شاگرد اول کلاس درس و شاگرد آخر کلاس زندگی است!!!
آزیتا در مورد این داستان نوشته :
شما واقعا فکر میکنید هستند کسانی اینچنینی این یک داستان تخیلیه هیچ بچه ای تا این حد مطیع نیست.
من نوشتم:
درود بر شما همراهان عزیز
آزیتای عزیز از متن ارسالی مهسا تعجب کرده… اما شواهدی در مورد این متن در جامعه ما وجود داره…
ماه گذشته موضوع برچیده شدن مدارس تیزهوشان مطرح بود و من موافق این طرح هستم…
در روانشناسی امروز تاکید شده که کودکان و نوجوانان رو از هم تفکیک نکنند
کودکان استثنایی از طیف استثنایی به صورت سندرم داون تا استثنایی به صورت تیزهوش نباید از هم جدا باشند…
کودکان چه دختر و چه پسر باید با هم بزرگ بشند
به چند دلیل…
کودکان معمولی ، کودکانی رو که مشکلاتی همچون سندروم داون دارند رو ببینند و رفتار با اونها رو یاد بگیرند و کمک کردن بهشون رو هم تمرین کنند که یادگیری همدلی رو هم در پی خواهد داشت…
کودکان تیزهوش با کودکان معمولی در تعامل باشند و رفتارهای معمولی رو یاد بگیرند چرا که در جامعه قرار هست با افراد عادی زندگی کنند نه با افراد تیزهوش…
فرد تیزهوشی می گفت هیچکدوم از دوستاش ازدواج موفق نداشتند چون ارتباطات مناسب رو با افراد معمولی یاد نگرفتند…
از طرف دیگه افراد تیزهوش با حضورشون می تونند به افراد معمولی در کلاس ها کمک کنند
داشتن مدرسه ای که همه این طیف ها رو بتونه داشته باشه آسون نیست.. امکانات پیشرفته ای می خواد
کلاس های فوق برنامه برای مشکل دارها و کلاس های فوق العاده برای تیزهوشان هم لازم داره…
البته که اگر می خواهیم جامعه خوبی داشته باشیم باید بر روی آموزش و پرورش درست سرمایه گذاری کنیم…
برگردم به متن ارسالی مهسای عزیز
ایم موضوع فقط در مورد افراد استثنایی نیست در مورد همه افراد می تونه صدق کنه کم یا بیش
در آموزش و پرورش ما ، آموزش رفتار درست نداریم..آداب معاشرت آموزش داده نمی شه
فقط علم…ریاضی فیزیک… ادبیات…حتا آموزش داده نمی شه که ادبیات چطور باید به حافظه سپرده بشه…
اگر مدارس پیشرفته که معلم های خوب دارند رو در نظر نگیریم در بقیه مدارس ، دانش آموزا باید خودشون یاد گرفتن رو یاد بگیرند… کسی بهشون نمی گه چکار کنید … درس رو می دن و می گن برید این تمرین ها رو انجام بدید باید والدین دخالت کنند یا دانش آموز کمترین نمره رو می گیره…
پس یادگیری هم خودش یادگیری لازم داره که ما نداریم…
پس این متن در مورد اکثر افراد جامعه ما صادق هست و بیشتر افراد جامعه ما رفتار درست رو یاد نمی گیرند و ما در بزرگسالی اونها ، شاهد مشکلات فراوانشون هستیم و خیلی ها فکر می کنند که مشکل دارند ولی نمی دونند که تقصیر اونها نیست ، تقصیر آموزش و پرورش و جامعه هست که اونها در زندگیشون به مشکل خوردند…
این موضوع رو از ۲۰ سال پیش بارها و به زبان های مختلف نوشتم و گفتم
در جامعه ما ، همه آسیب دیده هستند
تا ۲۰ سالگی ، مسوول پرورش ما خانواده و جامعه بوده اما از اون به بعد مسوول پرورش ما ، خودمون هستیم…
وقتی که کمی عاقل شدیم و ۲۰ سالگی رو رد کردیم لازم هست که به دنبال ارتقا خودمون بریم و از طریق مطالعه کتاب و احوال و شرکت در کارگاه ها خودمون رو هرچه سریعتر رشد بدیم تا بتونیم ارتباطلت سالمی ایجاد کنیم و در زندگی موفق بشیم…
هوش منطقی (ضریب هوشی بالا)موفقیت ما رو تضمین نمی کنه بلکه هوش هیجانی، عاطفی، احساسی ، که منجر به ارتباطات خوب می شه موفقیت ما رو تضمین خواهد کرد….
اگر سوالی یا مطلبی هست در خدمتم….
سپاس از همراهی شما
شاداب و سلامت باشید
سینا یاوریان – سخنران، مدرس و مشاور روانشناسی
فاطیما نوشته:
توضیحات و یاداوری ها مفید بود ممنون?
اگر بیشتر از دکتر و وکیل و مهندس به معلم ها و روند کار اموزشی توجه بشه دیگه این مشکلات بوجود نمیاد.
که متاسفانه تغییر ذهنیت جامعه سخته
من نوشتم:
مهمه که ۱۰ برابر بودجه امروزی به آموزش و پرورش اختصاص داده بشه
دوستان یک ویدیو ارسال کرده بودند که در آن یک پسر دو ساله دختر ۵ ساله رو با دو دست خود می گیره و اون رو دعوت می کنه که بایسته و مپشتک زدنش رو تماشا کنه…
در زیر این ویدئو نوشته شده بود که پسر مشکل داره…
مشکلی دیده نمی شه
دو جنس از ابتدا به هم گرایش خاصی پیدا می کنند به این خاطر که تشخیص می دن که تفاوت هایی در رفتار وجود داره
برخی از این تفاوت رفتاری به دلیل ذهنی و جسمی هست و برخی هم به دلیل تربیت کلیشه ای این دو که در این مورد نوشتم ولی به خاطر اینکه اعضای جدید داریم باز هم در شبی دیگر خواهم نوشت
به طور خیلی خلاصه بگم که رفتار کلیشه ای پدر و مادر که بین این دو تفاوت قایل می شن سبب می شه که رفتار این دو هم متفاوت باشه
بنابراین پسر یاد می گیره که برای جلب توجه والدین بپر بپر بکنه و معلق بزنه و دختر یاد می گیره که برای جلب توجه والدین ناز و کرشمه بیاد
این دو جنس همین روش جلب توجه رو در جاهای دیگه هم پیش می گیرند
از طرفی با دخترها و پسرهای همسن که بازی می کنند تفاوت رفتاری غیرهمجنس ها رو متوجه می شند و به سمتشون کشش پیدا می کنند و مایلند که توجه اونها رو بیشتر به خودشون جلب کنند
بسیاری پسرهای مهدکودک اذعان می کنند که دخترها ناز و لطیف هستند و این پسرها مایل هستند که با دخترها در ارتباط باشند
پسرها همون شیوه جلب توجه کردنی که برای والدین خود یاد گرفتن در مورد دخترها هم به کار می برند و در این ویدیو می بینیم که پسر اول داره برای والدین حرکت ژیمناستیک انجام میده
پسر دوم هم که ناظر این موضوع هست میبینه که دختر چقدر با اشتیاق داره حرکت پسر اول رو نگاه می کنه و مشتاق می شه که هنرش رو نشون بده
هدف پسر اول ، دختر نبود اما نگاه دختر به حرکت پسر باعث می شه که پسر دوم خواهان نگاه دختر به او هم باشه…
همه این موارد براساس شرطی شدگی اتفاق می افته البته بعد از مسایلی که مطرح کردم( رفتار کلیشه ای والدین نسبت به دو جنس، تفاوت رفتاری دو جنس براساس فکر و جسم خود)
این دو جنس از ابتدایی که خودشون رو می شناسند به جنس مقابل گرایش دارند و به روش های مختلف می خوان نظر اونها رو جلب کنند
دخترها هم با نگاه کردن به پسرها اونها رو به سمت خودشون جلب می کنند این روش از کودکی انجام می شه…
اما موضوع همونطور که اشاره کردم کشش به خاطر رفتار متفاوت و ایجاد دوستی با کسانی هست که به نظر جالب میان و هیچگونه ذهنیت جنسی در کودکان وجود نداره…
این موضوع که دو جنس بدون ذهنیت جنسی تا بزرگسالی دوستیابی می کنند در جوامع متمدن دیده می شه و تا زمانی که کشش جنسی خاصی در بین نباشه با هم دوست اجتماعی هست و دوستان زیادی هم از جنس مخالف دارند
اما از اونجاییکه در جامعه ایران ارتباط این دو جنس از ابتدا به اونها گوشزد می شه که جنسی هست و باید دوری بشه بنابراین در ذهن این دو جنس خیلی زود تفکرات جنسی نسبت به جنس مقابل شکل می گیره و مانع بزرگ شدن طبیعی و دوستی های طبیعی می شه..
در نهایت اینکه در این ویدیو هیچگونه مشکلی مشاهده نمی شه و بچه ها همیشه برای جلب نظر دوستان جنس موافق یا مخالف تلاش می کنند….
اگر سوالی هست در خدمتم…
دوستی های پرباری داشته باشید… با سپاس از دوستانی که نظرشون رو در این زمینه نوشته بودند…