خشم یک هیجان است و خشونت یکی از رفتارهای نمود یافته از خشم است. این هیجان یکی از هیجان های طبیعی بدن است که نحوه ابراز آن می تواند آن را به یک حس مخرب بدل کند. در واقع وجود همه هیجان های منفی همچون خشم و ترس برای انسان مفید بوده است. به طور مثال اگر ترس در انسان وجود نداشت ممکن بود که خود را از کوه پرت کند و هلاک شود. یا در صورت مورد حمله واقع شدن، بروز خشم در فرد سبب دفاع از خود میشود و به بقای فرد کمک میکند. بنابراین همه هیجان ها ؛ چه مثبت و چه منفی برای بقای موجود زنده در بدن موجود وجود دارند. اما انسان متمدن نیاز دارد که در زندگی متمدنانه ، هیجان های خود را تحت کنترل داشته باشد تا به خود و دیگران آسیب وارد نکند.
آغاز یک رابطه ای که منجر به ازدواج می شود، می تواند بسیار رویایی و پر از هیجانات زیبا باشد. و در عین حال یک رابطه ی قوی و پایدار باشد. اما بعد از گذشتن زمان و با وصال بعد از ازدواج که در آن دیگر دوری ها از بین رفته و انتظار می رود که عمق رابطه و پایداری آن بیشتر شود؛ بسیاری از موارد شاهد آن هستیم که زندگی های بسیاری در اوایل شکل گیری شان از بین رفته اند. و اصلا مجال قوت گیری و حفظ رابطه پیدا نشده است.
باید دانست که رابطه عاشقانه همانند کودکی است که مدام به مراقبت و توجه نیاز دارد. باید به آن رسیدگی شود و برای حفظ طراوت و سر زندگی آن انرژی و وقت و خلاقیت صرف شود. قطعا یک رابطه خوب و پایدار، رنگ زندگی شما را تغییر می دهد. و حس دلچسبی از زندگی را در سراسر وجودتان ایجاد خواهد کرد.
همان طور که یک رابطه ی ناسالم و رو به زوال استرس زا است. مدام تنش به همراه دارد. و در پی آن تحلیل سیستم ایمنی بدن و وقوع سکته مغزی و قلبی، فشار خون بالا و … را به همراه خواهد داشت.
می دانیم که برای انجام هر کاری عقل و منطق ایجاب می کند که مهارت های لازم فرا گرفته و رعایت شوند. اغلب ما رفتارهای درست و استاندارد در زندگی مشترک را بلد نیستیم. مثلا نمی دانیم که چگونه در رابطه دو نفره مان عاشقی متعهد باشیم، مسئولیت عشق مان را بپذیریم. خود خواه نباشیم. درست ابراز مخالفت کنیم و یا انتقاد کنیم و …
تلاش برای حفظ رابطه
در نتیجه زوج هایی که نمی توانند چالش های رابطه شان با یکدیگر را پشت سر بگذارند و فاقد مهارت های لازم در این زمینه اند، سریعا به قطع رابطه می اندیشند. برخی افراد در همان آغاز متوجه اشتباه بودن رابطه شان می شوند و وقت شان را برای ادامه دادن و یا تغییر رابطه صرف نمی کنند.
اما برخی افراد هم وجود دارند که چالش های پیش آمده را امری طبیعی و قابل حل می بینند و علی رغم وجود آن ها، همچنان شاد و خرسند زندگی می کنند. این افراد هم با انواع مشکلات خاص رابطه خودشان درگیرند ولی آنقدر حفظ رابطه برایشان مهم است که با وجود اختلاف نظرها و برخی عدم تفاهمات، این توانایی را دارند که در هر شرایطی بهترین و کار ساز ترین راه حل را پیدا کنند.
این مهارت ها و این توانمندی ها یاد گرفتنی است. هر کسی بتواند خطاهای رابطه شان را بفهمد و سپس موارد لازم را به کار ببند، قطعا به حفظ رابطه منجر خواهد شد. اگر می خواهید بفهمید، یاد بگیرید و استفاده کنید که زوج های موفق چگونه به حفظ رابطه و عشق خود می پردازند، پیشنهاد می کنیم مواردی را که در این نوشته به آن ها اشاره می کنیم با دقت ملاحظه و مطالعه کرده و برای به کار بستن آن ها در زندگی تان برنامه ای داشته باشید.
۷ اقدام ضرروی که برای حفظ رابطه تان باید انجام دهید
۱- هنر خوب گوش کردن
یکی از موارد بسیار خطرناک در یک رابطه، شروع یک سکوت است که احتمالا بر اثر برخوردهای غلط قبلی در بیان برخی صحبت ها شروع شده است. وقتی که یک نفر برای بیان حقیقت به جای دروغ، عواقب بدی را متحمل شده است. و یا به دلیل بیان آرزوها و یا حرف های دل و حتی حرف های غیر منطقی، سرزنش و یا تحقیر شده است؛ در چنین حالتی یک سردی در بیان احساسات و علاقه به هم کلامی و صحبت دو طرفه ایجاد می شود که خطر جدی ای برای حفظ رابطه خواهد شد.
زوج های موفق می دانند که برای هم صحبتی با یکدیگر باید علاقه و وقت کافی صرف کنند. حتما زمان ثابتی برای حرف زدن در مورد آن چه در هفته گذشته رخ داده قرار می دهند. و ضمن رعایت آداب صحبت کردن، سعی می کنند شنوندگان خوبی برای یکدیگر باشند.
شنونده ای که حرف طرف مقابل را قطع نمی کند، با او همدلی کرده و با بیان برخی کلمات و یا ادای برخی حرکات بدنی گوینده را متوجه ادراک خود می کند، برداشت های خود از کلام گوینده را که ابهام برانگیز بوده مورد سوال قرار می دهد تا به منظور صحیح او دست یابد. او را قضاوت نمی کند و در حین صحبت های او واقعا به حرف هایش توجه می کند. و مثلا به فکر آماده کردن جواب خود برای صحبت های او نیست.
۲- ادای نقش والدگری
زوج های موفق نوعی رابطه نمادین والد-فرزندی بین یکدیگر دارند. به این دلیل که مطمئنا بعد از مدتی زندگی کردن و شناخت یکدیگر، متوجه علاقه مندی ها، حساسیت ها، نگرانی ها و نیازهای یکدیگر می شوند. در نتیجه نوعی حس والدگری نسبت به طرف مقابل خود برای پاسخ به نیازهای او پیدا می کنند.
در موقعیت هایی مثل باز شدن یک زخم کهنه قدیمی که یادآور برخی غم ها یا مشکلات است، شریک زندگی خود را موظف می بیند که برای همدلی و رفع اندوه معشوق خود تمام تلاش خود را بکند. همانند والدی که برای کودک خود از هیچ چی دریغ نمی کند. و دلسوزانه و مهربانانه قصد آرام کردن او را دارند.
۳- احترام به استقلال یکدیگر
یکی از موانع حفظ رابطه، سعی در تسلط کامل داشتن بر دیگری و تحت نظر قرار دادن او است. گاهی زوج های بسیار صمیمی از شدت نزدیکی به یکدیگر از اینکه دچار کنترل غیرمنطقی شوند، شروع به دوری از یکدیگر می کنند.
در عین اینکه باید پذیرفت در زندگی مشترک، تحت کنترل بودن گاهی طبیعی و اجتناب ناپذیر و لازمه زندگی و توجه به یکدیگر است؛ که اتفاقا به حفظ رابطه نیز کمک می کند؛ ولی باید توأم با اعتماد به یکدیگر و نیز به رسمیت شناختن استقلال طرفین باشد. احترام و عزت نفس طرفین حفظ شده و حقی از کسی زایل نشود.
صحبت کردن در مورد نوع کنترل و تعیین حد و مرز آن بدون آسیب رسیدن به استقلال طرفین به نتیجه گیری خوبی منجر خواهد شد که مورد رضایت طرفین نیز باشد.
۴- شناخت نقاط ضعف خود
ایراد گرفتن از بقیه و انتقاد کردن از آن ها شاید راحت ترین کاری باشد که در رابطه اغلب از ما سر می زند و اغلب غلط نیز انجام می شود. اگر مدتی را به نگاهی از بیرون به خودتان اختصاص بدهید، رفته رفته متوجه می شوید که در شرایطی خاص، ناگهان عصبانی می شوید و یا در موقعیتی ویژه به شدت ناراحت و دلسرد می شوید. خشمگین شدن، قهر کردن، دلسرد شدن، خوشحال شدن و… را در مورد خودتان در می یابید. به الگویی از رفتارها و احساسات خودتان می رسید که برخی را خوشایند و برخی را بسیار بد می دانید. این کاوش شما درباره خودتان، شما را بهتر به خودتان و نقص هایتان آگاه می کند.
به طور کلی کسی که مدام به دنبال دیدن عیب ها خود و یافتن راهی برای رفع آن ها باشد کمتر مجالی برای خرده گیری از دیگران به دست خواهد آورد. حاصل چنین تلاشی شما را در پذیرفتن نقص داشتن همسرتان نیز یاری می کند. چون او را نیز مجموعه ای از خصوصیات متفاوت خوب و بدی چون خودتان خواهید دید. نهایتا برای حفظ رابطه مهمترین قدم از سوی خودتان را نیز برداشته اید.
۵- طراوت های اولیه رابطه را زنده نگهدارید
عمل همیشه نمی تواند جایگزین کاملی برای حرف زدن باشد. همان گونه که در ابتدای رابطه تان به راحتی و به وفور به یکدیگر ابراز علاقه کلامی می کردید، در ادامه و در زندگی تان هم این کار را انجام دهید.
از فرصت ها برای هدیه دادن به یکدیگر و یا غافلگیر کردن با یک چیز دلخواه و خوشایند استفاده کنید. برای داشتن لحظات با نشاط و خوب با توجه به علایق مشترک تان برنامه ریزی کنید. برای تداوم و حفظ رابطه عاشقانه شما درست کردن خاطراتی به شیرینی اوایل رابطه تان ضروری است.
۶- حل تعارض را یاد بگیرید
تعارض و تضاد در هر رابطه ای وجود دارد. و از آن گریزی نیست. چون هر دو طرف نیاز دارند که خود را ابراز کنند و شنیده شوند. هدف پیروزی یک نظر بر دیگری نیست. بلکه رسیدن به نقطه ای که تفاهم و عشق و توجه در آن باشد مهم است.
پس با در نظر داشتن خفظ رابطه، فکر نکنید درگیر یک جنگ هستید. احساساتتان را با جمله ای که در ابتدای آن از واژه «من» و نه «تو» است استفاده کنید. طرف تان را قضاوت نکنید. محترمانه خواسته تان و دلیل آن را برای او بیان کنید. به هیچ وجه بحث های کش دار قبلی را زنده نکنید و به گذشته برنگردید. تمرکزتان به روی موضوع فعلی و یافتن راه حل باشد.
۷- مثبت اندیش باشید
قطعا همسرتان نقاط مثبتی داشته که به او علاقه مند شده اید. آن ها را هر روز برای خودتان یادآوری کنید و هر از گاهی از بیان آن ها در حضور همسرتان غافل نشوید. نقاط قوت آن ها را تحسین کنید و به آن ها بگویید که به او افتخار می کنید. با این کار او را به زندگی و حفظ رابطه دلگرم می کنید. سعی کنید هر روز از او به خاطر خوشی ها و زیبایی ها و حس های خوبی که به زندگی تان آورده است قدر دانی کنید. هیچ وقت این کار را دست کم نگیرید.
سخن پایانی
برای حفظ رابطه بیش از زمان به دست آوردن آن باید تلاش کرد. هیچ گاه فکر نکنید بعد از ازدواج با کسی که دوستش داشتید دیگر همه چیز تمام شده است! ازدواج تازه شروع کار است. شما حتی سال های سال پس از اردواج باید تنور رابطه تان را گرم گرم نگه دارید.
به طور کلی تئوری انتخاب بیانگر این است که تمام موجودات زنده چرا و چطور رفتار می کنند. اصل تئوری انتخاب این است که تمام انسان ها به دلیل وجود پنج نیاز ژنتیک ترغیب و تشویق می شوند که این پنج نیاز شامل زندگی کردن، قدرت، آزادی، تفریح، عشق و علاقه برانگیخته می شوند. تئوری انتخاب این را بیان می کند: اگر رفتارهای تاثیر گذار و مسئولانه ایی انتخاب کنیم یعنی به این نتیجه برسیم که از خود این را بخواهیم که هم نیاز های خود را به نحو احسن برآورده کنیم و هم از رسیدن دیگران به نیازهای خود جلوگیری نکنیم. با زندگی بر اساس این اصل، شاد و کامیاب خواهیم بود و همیشه زندگی را به صورت دلخواه خود پیش خواهیم برد. اینجا به زیبایی کاربرد تئوری انتخاب پی می بریم.
تئوری انتخاب می گوید: همه انسان ها خودشان رفتارهای خود را انتخاب می کنند و تمام فشارهای بیرونی سرانجام محکوم به شکست می باشند. این تئوری به این اصل معتقد است که تمامی رفتارها حتی افسردگی و خشم همه محصول انتخاب غیر مستقیم و مستقیم خود انسان می باشد. اگرچه بعد از اتفاق افتادن وقایع ناگوار بیرونی باشد.
در تئوری انتخاب فرد به جای اینکه اطرافیان را تحت سیطره خود در آورد تا بتواند بر رفتار های آنها تاثیر بگذارد، همواره از خود می پرسد که رفتاری که هم اکنون انجام می دهم آیا من را به این شخص نزدیک می کند یا دور؟
اگر نزدیک می کند این کار را انجام می دهم. ولی اگر من را از او دور می سازد هرگز نباید انجامش دهم.
یک اصل مهم دیگر در کاربرد تئوری انتخاب داریم و آن این است: من فقط می توانم خودم را کنترل کنم. من فقط کنترل رفتار خودم را دارم و نه رفتار دیگران.
من فقط می توانم به دیگران اطلاعات بدهم نه اینکه زندگی, احساس و رفتارشان را تحت کنترل بگیرم. تئوری انتخاب به این باور است کنترل کردن دیگران هم به شخص کنترل کننده آسیب می زند و هم به شخص کنترل شونده و این یک رنج دو طرفه می باشد که درسراسر تاریخ بشریت مستمر بوده و اکنون باید به آن پایان داد.
چه هنگام می توان خود را هم راستای تئوری انتخاب دید؟
در صورتی می توانی به تئوری انتخاب نزدیک شد که در روابط خود با اطرافیان دست از کنترل کردن و مجبور ساختن آنها بردارید. احساس مالکیت به آنها را کنار بگذارید و تلاش کنید که در روابط خود حمایت کننده، شنوا، مهربان، اطلاعات دهنده و مذاکره کننده شوید. می توان گفت تئوری انتخاب روح دموکراسی را زنده نگه می دارد.
باور تئوری انتخاب چیست؟
تئوری انتخاب بر این باور است که تمام رفتار هایمان و می توان گفت حتی احساساتمان مثل خشم، ناراحتی و افسردگی همه ی این ها را به صورت مستقیم و یا غیر مستقیم خودمان انتخاب می کنیم.
دلیل ناخشنودی ما انسان ها چیست؟
تئوری انتخاب سعی کرده است به این سوال مهم پاسخ دهد. ریشه تمام ناخشنودی و نا رضایتی های انسان در روابطی است که به مشکل خورده یا آسیب است.
حالا یک سوال پیش می آید چرا این همه اتفاق ناخوشایند برای ما انسان ها اتفاق می افتد به طور مثال زندگی که با عشق و علاقه شروع می شود. چرا سرد می شوند و در نهایت منجر به جدایی می شود؟
یا حتی چرا بین دو دوست جدایی می افتد؟
و چرا بین والدین و فرزندان مشکل ایجاد می شود؟
تئوری انتخاب سر منشأ تمام این اتفاقات ناگوار را این می داند که ما انسان ها می خواهیم هم دیگر را کنترل کنیم و تحت فرمان خود درآوردیم.
کاربرد تئوری انتخاب یکی از زیباترین اصول زندگی است که به همه انسان ها کمک می کند تا زیباتر زندگی کنیم و تئوری انتخاب پایه و اساس صلح را گسترش می دهد بسیاری از نزاع ها و حتی جنگ های بزرگ به خاطر عدم اعتقاد به کاربرد تئوری انتخاب بوده است.
بیاید زیباتر زندگی کنیم و در تلاش باشیم اطرافیانمان از زندگی با ما لذت ببرند.
تئوری انتخاب اعتقاد دارد ما هرچیزی که بروز می دهیم یک رفتار است.
عصبانی شدن یک رفتار است.
ناهار خوردن یک رفتار است.
ناراحت شدن یک رفتار است.
نگران شدن یک رفتار است.
و حتی هذیان های یک بیمار روانی هم یک رفتار است و همه ی این رفتار ها از درون ما بر می خیزد.
تئوری انتخاب یک تئوری جامع بر اساس روانشناسی کنترل درونی انسان است که اعتقاد دارد گذشته هر انسان تأثیر زیادی بر زندگی کنونی او دارد. تئوری انتخاب در یک تعریف عامیانه و ساده نشان می دهد که یک انسان برای رسیدن به آن چه می خواهد باید چطور رفتار کند.
تئوری انتخاب می گوید درمان بسیاری از نا ملایمتی ها و مشکلات انسان ها در اصلاح کردن رفتار و انتخاب انسان ها نهفته است و نه در استفاده کردن از دارو های شیمیایی. نظریه انتخاب در زمینه ی وجود انسان تا اندازه ای با مکتب اصالت وجود هم نظر می باشند، به طوری که انسان را مسئول تمام رفتار و کارهای خویش می داند و انسان را قربانی محیط نمی دانند.
تئوری انتخاب می گوید ما هویت و اصالتمان را به ارث می بریم
تقریبا تمام رفتار های مهم و اساسی ما از جنس انتخاب می باشد حتی غم و ناراحتی هم یک رفتار انتخابی می باشد. رفتار هایی که اگر چه نا آگاهانه می باشند اما بر اساس تحلیل منافع انتخاب می شوند. به همین علت ناراحتی کردن در مقایسه با اصطلاح ناراحت بودن دقیق تر می باشد.
کاربرد تئوری انتخاب در چیست؟
آموختن نظریه انتخاب به این دلیل ارزشمند است که به وسیله آن می توانیم به نوعی مهندسی رفتار برسیم. مشکلات با افراد پیرامونمان و فرزندانمان از وقتی شروع می شود که تلاش می کنیم آنها را تحت سیطره خود بگیریم و آنها را کنترل کنیم.
یک انسان آزاد و رها کسی است که نه اجازه می دهد کسی او را مجبور به انجام کاری کند و نه خود،کسی را مجبور به انجام کاری می کند. از همه مهم تر خود را مجبور به انجام روش و رفتاری نمی کند که از آن لذت نمی برد.
تاثیر کاربرد تئوری انتخاب بر تربیت فرزندان
تئوری انتخاب اعتقادش بر این است فرزندان ما برای رسیدن به موفقیت در درس و زندگی نیاز به انضباط دارند و نه مجازات. متاسفانه در بسیاری از مدارس و خانواده ها هنوز مجازات به جای انضباط فرزندانمان را هدایت می کند. انضباط یعنی اجازه انتخاب کردن را به فرزندانمان بدهیم و در انتخاب درست کمکش کنیم. و به او بیاموزیم تا انتهای راه به انتخاب اگاهانه خود متعهد باشد. نوجوان با آگاهی از عشق و علاقه والدین به او به آرامش کامل می رسد نه از انتقاد, تهدید و سرزنش.
اگر همه انسان ها تئوری انتخاب را قبول داشته باشند
اگر همه انسان کاربرد تئوری انتخاب را قبول داشته باشند مسلما جامعه ای بهتر و به طبع پرعشق تر را شاهد خواهیم بود. وقتی تحمیل کردن عقاید به اطرافیان خود نباشد یا حداقل کم باشد، روابط دوستانه بیشتر می شود. چه رابطه دو دوست، چه روابط زناشویی و چه روابط والدین با فرزندان.
با داشتن مربی و مشاور در امواج پرتلاطم زندگی، قایق بادبانی زندگی خود را به ساحل آرامش برسانید.
ایجاد روابط موثر یعنی بالا بردن کیفیت رابطه، امری مهم در زندگی شخصی و اجتماعی محسوب می شود.
از طریق ادب و نزاکت و تواضع، مهربانی و توجه، صداقت، احساس تعهد و خوش قول بودن می توانیم پشتوانه عاطفی معتبری برای روابط خود ایجاد کنیم . از شش راه می توان کیفیت هر رابطه ای را اعتبار و تعالی بخشید.
این شش طریق عبارتند از :
۱- مهربانیهای ساده کوچک: تشکر و قدردانی و احوالپرسی و تحسین و نزاکت و ادب.
۲- صداقت: به همین سادگی، کافی است انسان صادقی باشید.
۳- تصریح و تشریح توقعات: یا مدیریت انتظارات.
۴- وفاداری: فرض کنید همکار هستیم و داریم درباره سرپرست خود حرف می زنیم و من پشت سر او بد گویی می کنم. آیا این فکر برایتان پیش نخواهد آمد که در غیاب شما نیز همین کار را خواهم کرد؟ کسانی که نسبت به غایبان وفادارند، به حاضران نیز وفادار خواهند بود.
۵- تمامیت وجود: یعنی حس تعهد نسبت به اصول، انطباق اندیشه و گفتار، با قصد و عمل و توجه مدام به استحکام منش خویش و در نظر گرفتن همه جنبه های روابط خود.
۶- صمیمانه پوزش بطلبید: هرگاه یکی از پنج مورد بالا را رعایت نکردید، بیاموزید به اشتباه خود اقرار و عذرخواهی کنید.
مورد عجیب بنجامین باتن یا سرگذشت غریب بنجامین باتن(به انگلیسی: The Curious Case of Benjamin Button) نام یک فیلم آمریکایی محصول سال ۲۰۰۸ به کارگردانی دیوید فینچر است. شخصیت اصلی این فیلم الهام گرفته از یک داستان کوتاه اثر اف. اسکات فیتزجرالد است. فیلمنامه این فیلم را اریک روث نوشته است و برد پیت وکیت بلانشت بازیگران اصلی آن هستند. این فیلم با بازخورد مثبت منتقدین نیز روبرو شد.
بنجامین در اواخر قرن نوزدهم و در سن ۸۰ سالگی به دنیا آمده و با گذشت زمان، در حالی که دیگران پیرتر میشوند، او جوانتر میشود. او در کهنسالی عاشق دختری میشود که در سنین کودکی بهسر میبرد. اما در طی سالها در حالی که دخترک بزرگتر میشود، او در روندی وارونه به سوی خردسالی پیش میرود.