در جستجوی خوشبختی (نقد فیلم + درس های فیلم)

در جستجوی خوشبختی (نقد فیلم + درس های فیلم)

در جستجوی خوشبختی (The Pursuit of Happyness) محصول سال ۲۰۰۶ آمریکا به کارگردانی گابریل موچینو است. در جستجوی خوشبختی فیلمی است که در ژانر درام اجتماعی و زندگی نامه ساخته شده است. بازیگر این فیلم یعنی ویل اسمیت، نامزد کسب جایزه اسکار برای بهترین بازیگر نقش اول مرد در سال ۲۰۰۷ شد.

داستان این فیلم، زندگی کریس گاردنر سیاه پوست، خرده فروش اسکنرهای پزشکی است که به سختی اوضاع زندگی را می گذراند. در مقطعی، اوضاع زندگی چنان برای خانواده او دشوار می شود، که همسرش او را ترک می کند و از این پس ماجراهای فیلم در جستجوی خوشبختی به نحوه ادامه زندگی مشقت بار او و پسرش اختصاص می یابد.

تلاش های کریس گاردنر برای نجات از وضعیتی که در آن گرفتار شده بسیار دیدنی است. این فیلم که برداشتی از یک داستان واقعی است، نمونه جذابی است از تلاش انسانی است برای رفع مشکلات در بدترین شرایط.

نقد فیلم در جستجوی خوشبختی

این فیلم هم مانند سایر فیلم های ژانر موفقیت، داستان گذشتن از سختی ها و رسیدن به آرامش و خوشبختی را به تصویر می کشد. اما روایتی که در این فیلم شاهد آن هستیم، وجه تمایز آن با سایر فیلم های این ژانر است. شخصیت اصلی در این روایت از شروع تا پایان همواره در حال دویدن است. او همیشه تلاش می کند و شکست و موفقیت را تجربه می کند. این یعنی همه اینها در زندگی او جریان دارد. مقطع و آغاز خاصی برای آن وجود ندارد.

از آنجایی که فیلم بر اساس داستان یک زندگی واقعی ساخته شده است، به شدت با بیننده ارتباط نزدیک برقرار می کند. همین امر نیز خواسته کارگردان را که می خواهد تک تک بینندگان خود را به جای شخصیت اصلی داستان تصور کنند به خوبی تأمین می کند. همچنین وقایع و فراز و فرودهای فیلم در جستجوی خوشبختی را برای مخاطبان قابل پذیرش تر می کند.

در جستجوی خوشبختی (نقد فیلم + درس های فیلم)

اعتراض به وضعیت دشوار اقتصادی آمریکا نیز یکی از پیام هایی است که مدام در طول فیلم در جستجوی خوشبختی به صورت زیر پوستی بیان می شود. سیاست های سرمایه دارانه دولت آمریکا وقتی به تصویر کشیده می شود که کریس به دلیل عدم پرداخت قبض های جریمه اتومبیلش توسط پلیس بازداشت می شود و یا در میانه راه شروع بدبختی هایش که همسرش او را ترک کرده و دوستش بدهی خود را به او پرداخت نمی کند که ناگهان با نامه مالیاتی حاکی از برداشت بدون اجازه بدهی مالیاتی اش توسط دولت مواجه می شود. در نتیجه از آن به بعد او مجبور می شود با پسرش در دستشویی مترو شب را بگذراند.

تمام موفقیت های این فیلم به خاطر هنرمندی ویل اسمیت و پسر واقعی او در این فیلم اتفاق افتاده است. وگرنه شاید فیلم در جستجوی خوشبختی به صورت بسیار معمولی و کلیشه ای ساخته شده و پیش می رفت. هنرمندی بی نظیر ویل اسمیت هم او را لایق نامزدی دریافت جایزه اسکار کرد، هم فیلم در جستجوی خوشبختی را لایق دیدن می کند.

از نکات دیگر در مورد نقد فیلم در جستجوی خوشبختی، آغاز و پایان مناسب در انتخاب برش مناسبی از زندگی کریس گاردنر است. داستان از روزهای خوش آغاز نمی شود تا سپس به روزهای سخت رسیده و مجددا بازگشت روزهای خوشی را به تصویر بکشد. بلکه شروع گره ها و مشکلات زندگی کریس آغازگر داستان فیلم در جستجوی خوشبختی است. یعنی چیزی که به طور معمول نیز مواردی از آن در زندگی همه می تواند اتفاق بیفتد. ولی برای کریس ریتمی تند می یابد و او را به تنگنا می برد.

در ادامه در جستجوی خوشبختی شاهد تلاش های کریس برای تغییر وضعیت و نجات زندگی اش هستیم. وقتی تلاش های او منجر به یک نقطه ی روشن در زندگی او می شود، فیلم به پایان می رسد و فقط چند خطی در مورد وضعیت بعدی زندگی او روی صفحه نمایش ظاهر می شود. چون هدف اصلی فیلم، خود کریس که در کل زندگی اش می خواهد به خوشبختی برسد. ثروتهدف کریس نبوده، بلکه رواط انسانی و عاطفی و خوشبختی انسانی بوده است.

در جستجوی خوشبختی (نقد فیلم + درس های فیلم)

یکی از بارزترین پیام های فیلم در جستجوی خوشبختی تقابل شدید غنی و فقیر است. خصوصا در صحنه ای که خودرویی نشان داده می شود که خانواده ای در آن قرار دارند که به شدت خوشحال و شادند. در حالی که در همین زمان در نبش خیابان عده ای در یک صف طولانی از بی خانمان ها قرار گرفته و منتظر نوبت هستند. منظره ای از اختلاف طبقاتی شدید در یک کشور مدعی تمدن و دموکراسی. که می تواند پیامی را به موج مهاجرانی بدهد که به دنبال رسیدن به آرزوهایشان در آن سرزمین اند.

به طور کلی، نحوه بیان قصه خوب است و ریتم فیلم در جستجوی خوشبختی تند و جذاب است و زمانی در آن هدر نمی رود. در جستجوی خوشبختی به خوبی مشهود است که کارگردان برای بازیگران فضا و آزادی عمل ایجاد کرده است. و حتی طنزهای فیلم در جستجوی خوشبختی هم به موقع استفاده شده است.

از بخش های زیبای فیلم شبی است که در ایستگاه مترو گذرانده می شود و اسکنری که به همراه آنها  است تبدیل به اسبابی برای رویا پردازی و عدم توجه به وضعیتی که در آن هستند می شود. این باعث می شود برای مخاطب لحظه ای سوال ایجاد کند این دو که حتی جای خواب هم ندارند، چطور مجال رویاپردازی پیدا کرده اند؟

درس ها و عبرت های آموزنده فیلم در جستجوی خوشبختی

دغدغه خوشبختی

خوشبختی یکی از دغدغه های همیشگی انسان ها بوده و هست. نام فیلم در جستجوی خوشبختی و مسیری که شخصیت آن طی می کند نشان می دهد خوشبختی تا حد زیادی به نگرش هر فردی نسبت به زندگی اش بستگی دارد. کسی برای رسیدن به آن مانند کریس تلاش می کند و می جنگد و شخصی مانند همسرش، رفتن و حذف کردن و پیدا کردن جایگزینی دیگر را به جای ماندن و درست کردن بر می گزیند. تلاش و امید کریس در این فیلم می تواند الهام بخش بسیاری از ما برای ساختن خوشبختی در زندگی مان به دست خودمان باشد.

در جستجوی خوشبختی (نقد فیلم + درس های فیلم)

تلاش برای حل مشکلات

کریس در زندگی خود نشان داد که با تکیه بر اراده و تلاش مستمر خود و عدم تسلیم شدن در برابر شرایط، به موقعیت خود چیره شد و آن را تغییر داد. در اولین همزاد پنداری با شخصیت فیلم شاید این کار ساده بنظر برسد. اما در واقعیت اغلب ما یا مشکلاتمان را به گردن دیگران می اندازیم و سهمی را برای خودمان متصور نمی شویم. یا تسلیم می شویم و رنج تلاش مضاعف را از خود دور می کنیم. در حالی که شخصیت کریس از ابتدای فیلم تلاش همیشگی خود را به نمایش می گذارد و نشان می دهد که اوج مشکلات خللی در این رویکرد او ایجاد نمی کند.

قدرت انتخاب

مسأله دیگر در فیلم در جستجوی خوشبختی، نمایش دادن قدرت انتخاب در زندگی افراد است. اینکه افسار زندگی هر کسی در دستان خود اوست و می تواند به آن جهت بدهد. که به خوبی در این فیلم در صحنه هایی که مثلا با سر و وضعی نامناسب به مصاحبه کاری می رود، مشهود است.

روحیه پر از انرژی

از ویژگی های مثبت دیگر شخصیت فیلم در جستجوی خوشبختی، وقت تلف نکردن و استفاده مناسب از آن، برخورد محترمانه با دیگران، و روحیه مثبت نگر اوست که باعث می شود همیشه امید و انرژی برای کار و تلاش داشته باشد. کریس علی رغم فقر بسیاری که در زندگی دچار آن می شود، انسانی نیست که مدام غصه ی نداشته هایش را بخورد. برعکس همسرش که دائم در حال جدل و تحقیر و سرزنش و یا حسرت خوردن به زندگی دیگران است.

در جستجوی خوشبختی (نقد فیلم + درس های فیلم)

اهمیت تربیت فرزندان

اهمیت دادن همیشگی کریس به تربیت فرزندش از نکات برجسته فیلم در جستجوی خوشبختی است که مثلا در توجه خاص او در ادبیات سخن گفتن فرزندش نمایان است. چون می داند که ادبیات حرف زدن کودکش تا آخر عمر همراه او خواهد بود و اثر تعیین کننده ای در سرنوشت او خواهد داشت.

کریس علی رغم غرق بودن در سیل مشکلاتش با فرزند خود به زمین بسکتبال می رود و با او بازی می کند تا او را از گرند آسیب های مشکلات خودش در امان نگه دارد. و نیازهای فرزندش را به قدر توانش پاسخ بگوید.

همه اینها نشان می دهد تربیت فرزند ربطی به جایگاه و شرایط و موقعیت روحی افراد ندارد و خانواده باید برای آن برنامه و وقت مبسوطی داشته باشد. مشکلات گذرا هستند ولی آسیب های به جا مانده از آنها بر تربیت کودکان گاهی تا آخر عمر با آنها باقی می ماند. پس سرمایه های اصلی زندگی را که کودکان هستند هرگز نباید از دست داد چون از دست دادن آنها راه بازگشت آسانی ندارد.

کلام آخر

فیلم هایی مانند در جستجوی خوشبختی که بر پایه یک داستان واقعی ساخته می شوند، از جمله تولیدات سینمای هالیوود به شمار می روند که در آنها خبری از آرمان های تخیلی و ابر قهرمان های اغراق آمیز نیست و به همین دلیل فقط پیام های واقع گرایانه سیاسی و اجتماعی را مخابره می کنند.

به همین دلیل این فیلم هر چند دارای محتوای ضد آمریکایی نیست و در زمانی تولید شده که جنبش ضد وال استریت هنوز به آن صورت به راه نیفتاده بود. ولی به خوبی زمینه هایی از نقد به نظام سرمایه داری آمریکا را در دل خود دارد و تصویری که فعالان عرصه اجتماعی و فرهنگی آمریکا از آن به عنوان یک بهشت دارای امکانات رفاهی بالا معرفی می کنند را به چالش می کشد. همین امر باعث می شود که دیدن فیلم در جستجوی خوشبختی خالی از لطف نباشد.

داگویل: نابودی جامعه توسط جامعه (نقد و بررسی فیلم داگویل)

داگویل: نابودی جامعه توسط جامعه (نقد و بررسی فیلم داگویل)

داگویل محصول سال ۲۰۰۳ است که توسط لارس فون تریر ساخته شده است. محتوای فیلم داگویل استعاره ای از شرایط کلی انسان و نقد آن است. فیلمبردار دانمارکی لارس فون تریر از فیلم Dogma به سراغ فیلم Dogville رفته است. این اثر کارگردان، یک تمثیل سیاسی سه ساعته است که باعث بحث و جدال در سطح جهان شده است.

صحنه های فیلم عبارتند از یک سناریو از برتولت برشت، درج موسیقی متن فیلم که تنها چند لحظه روایت را برجسته می کند، یک کارکرد نمایشی از چراغ ها و خطوط، تقریباً یک انتزاع زمانی و جغرافیایی و امضای منحصر به فرد کارگردان، است.

داگویل بخشی از یک سه گانه (ایالات متحده، سرزمین فرصت ها) به همراه مندرلی و وینگستون است که هدف آن نقد جامعه بورژوازی کوچک و سرمایه داری آمریکا است که (به لطف انتزاع منظره آن) به محکومیت کل جهان اتفاقی تبدیل می شود. از این منظر، نیکول کیدمن با چهره ای مانند فرشته، موهای بلوند و چشمان نافذ و روشن به صورت نمادین بره قربانی سرمایه داری می شود. کیدمن نقش گریس را بازی می کند. زنی که پناهگاه بعضی از افراد گانگستر در داگویل، دهکده کوچک واقع در کوه های راکی را ​​پیدا می کند.

جمعیت داگویل فقط شامل ۱۵ بزرگسال، چهار فرزند و یک سگ است، تام نویسنده جوانی است که با گریس وارد رابطه خواهد شد.

این یک جهان بسته است، جایی که هرکسی وظیفه دقیقی برای ادامه دادن جامعه دارد. فون تریر تصمیم دارد شهر را به طور مصنوعی بازسازی کند و آن را به عنوان صحنه ای از یک تئاتر نشان می دهد که یک استعاره واقعی از کل جامعه است.

داگویل در یک صحنه با خطوط گچی بر روی زمین که نمایانگر شهر است و تنها مبلمان ابتدایی دارد نشان داده می شود. این فیلم بر روی تحریک استقلال، حریم خصوصی، کم نظری و سوء ظن ساکنان یک شهر متمرکز شده است. و اینکه چگونه آنها ابتدا توسط زنان جوان متفکر و زیبا، اما نیازمند که خود را صرف کمک از طریق بچه داری و باغبانی می کنند، جذب می شوند.

شهروندان این شهر ادعای توانایی پذیرش، شادی و احترام به دیگران را نشان می دهند. اما هنگامی که اطلاعات بیشتری در مورد رابطه گریس با دنیای خارج کسب می کنند و به او نیاز پیدا می کنند به وحشی گری و آسیب زدن روی می آورند. در این فیلم زن جوانی است که وقتی به او بدی می شود، می بخشد و می گذرد چرا که بخشش برای او با ارزش است.

حرکات دوربین در داگویل کم است. چرا که کارگردان می خواهد که ما از دید یک دانای کل نظاره گر ماجرا باشیم. انتظار می رود در این سناریو بسیار واضح و روشن از فیلمبرداری با چند حرکت دوربین قدردانی کنیم. فیلم برداری به صورت دستی موجب می شود ما احساس کنیم که در صحنه حضور داریم و شاهد واقعیت ماجرا هستیم.

توصیف آنچه رخ خواهد داد

با این وجود، همان طور که گفتیم این فیلم کاملا از نمایشنامه برشت تاثیر گرفته است. او نه تنها در سناریو حضور دارد، بلکه بیشتر در تقسیم فیلم در نه فصل و یک پیش نویس است که همگی با توصیف آنچه در این قسمت رخ خواهد داد معرفی شده است. به این ترتیب کارگردان اجازه نمی دهد تماشاگر با احساسات خود درگیر شود و با این احساس عاشقانه به تماشای فیلم بنشیند.

توصیف آنچه به زودی اتفاق خواهد افتاد، موجب می شود عقل و اندیشه احساسات را به دست گیرند و تماشاگر بتواند درباره آنچه می بیند به صورت انتقادی تفکر کند.

هر فصل داستان خاص خود را دارد و با فرض یک ارزش فکری جهانی، روایت خطی بر اساس رابطه علت و معلولی پیش می رود. در طول سه ساعت مدت زمان داگویل، لارس فون تریر واقعاً تماشاگر را به چالش می کشد.: او اثر غافلگیرانه ای ارائه نمی دهد. در نتیجه شناسایی ساده شخصیت های اصلی را برای مخاطب امکان پذیر نمی کند.

داگویل: نابودی جامعه توسط جامعه (نقد و بررسی فیلم داگویل)

کیدمن با استعداد، با خونسردی واکنش نشان می دهد. او در مقابل ظلم کاری نمی کند. چرا که باور دارد حقیقت جامعه این است. افراد جامعه قدرت تغییر ندارند و از گرفتاری داگویل رنج می برند. در ابتدا، جامعه تمایلی به قبول یک عنصر خارجی ندارد، اما آن ها در نهایت شرایط پیشنهادی توسط تام را می پذیرند.

در هفته بعد گریس به ساکنان شهر کمک می کند. در پایان آن شهروندان رأی می دهند و تصمیم می گیرند که آیا به او اجازه ماندن بدهند یا خیر. گریس با اشتیاق به همه کمک می کند.

همه به آرامی، با کار های او متقاعد می شوند، حتی چاک (که در گذشته از یک شهر بزرگ به داگویل منتقل شده بود، و فردی که خود را در گریس می دید). بنابراین، با معرفی مطلوبی از زن در جامعه این شهر به گریس رأی می دهد و در طی این صحنه ها اعلام عشق بین گریس و تام احساس می شود. با این وجود، آرامش بی نظیر جامعه از طریق اعلامیه های پلیس مختل می شود که اعلام می کند گریس ناپدید شده است، و او را دزدیده اند.

استفاده ابزاری از غریبه

در اینجا، در دیدگاه انتقادی فون تریر، غریبه به منبع خوبی تبدیل می شود تا زمانی که از آن سوء استفاده نشود. احساسات و ترس تنها بهانه های ریاکاری در تلاش برای توجیه سودگرایی بورژوازی هستند. دفاع از قلمرو، لهجه ای که به ریشه های افراد تعلق دارد، ترغیب افراد یک ملت به داشتن چیزی مشترک، تنها ابزاری برای تحقق منافع شخصی خود هستند.

با این وجود، غریبه ای که به ملت تعلق ندارد، فایده اجتماعی خود را تنها به واسطه اینکه یک وسیله است دارد.

در سرمایه داری، افراد حضور دیگران در اطراف خود را نمی بینند. بلکه فقط کالاهایی را که می توانند (باید) مورد استفاده قرار گیرند را حس می کنند.

داگویل: نابودی جامعه توسط جامعه (نقد و بررسی فیلم داگویل)

سوء استفاده جنسی از نقش زن

اما گریس نه تنها غریبه است، بلکه زن نیز هست و این عنصری است که نمی توان از آن چشم پوشی کرد. کیدمن به دلیل زیبایی خود مورد احترام است. او مورد سو استفاده قرار می گیرد. دورادور دوستش دارند، اما مورد سوء استفاده قرار می گیرد. به این معنا که یک صحنه نمایانگر تجاوز به گریس توسط چاک است.

این صحنه در خانه اتفاق می افتد و به همین دلیل پشت درهای بسته اما از آنجا که دیوارهای خانه ها در صحنه تصور شده توسط کارگردان فقط از خطوط ترسیم شده روی زمین تشکیل شده است، تماشاگر واقعیت ناامید کننده تجاوز را مشاهده می کند که در جلوی چشم همه ساکنان داگویل اتفاق می افتد، اما آنها چیزی نمی بینند و هشدار نمی دهند.

این قطعاً یک استعاره قوی و قدرتمند از نگرش جامعه در مقابل خشونت های صورت گرفته بر نقش زن است. این مشکل واضح و آشکار است و توسط همه افراد شهر دیده می شود، اما هیچ کس برای تغییر این وضعیت اقدامی نمی کند و چیزی نمی گوید.

گریس سپس به عنوان یک شی، یک برده واقعی جامعه داگویل، تا پایان فیلم یا تا زمان ورود گانگسترها (همان چیزی که شخص قهرمان در فصل اول فیلم از آن فرار کرده است) باقی می ماند.

فرصت هایی برای تغییر

در اینجا ما پیچیدگی پلاتو قدرتمندی را داریم: رئیس گانگسترها در واقع پدر گریس است. در صحنه ای که در اتومبیل با او صحبت می کند، رئیس گانگستر ها دختر خود را به خاطر استکبار خود سرزنش می کند.

توجیه اعمال شیطانی دیگران در هر لحظه، فقط خودرایی است، زیرا او فکر می کند که سایر انسانها قادر به رعایت موازین عالی اخلاقی که به خود تحمیل می کنند نیستند.

گریس در ابتدا نمی خواهد به زندگی گذشته خود بازگردد، اما بعد به داگویل (استعاره جامعه) نگاه می کند و متوجه خود خواهی خودش می شود. او متوجه می شود که جامعه به هیچ وجه قابل توجیه نیست. او متوجه می شود که جامعه همیشه فرصت هایی برای پس گرفتن خودش داشته و خواهد داشت. فرصت هایی که به هرحال به طور غم انگیزی هدر می روند.

و پس از آن، صحنه ی نمایش کوچک و نمادین در آتش است. جهان در آتش است و خرده بورژوازی با آن از بین می رود. این سقوط کامل سرمایه داری است.

در پایان کار فون تریر به قتل عام ناراحت کننده و تمثیلی ساکنین داگویل ختم می شود.

قدرت جامعه را قتل عام می کند، اما در حقیقت این خود جامعه بود که باعث قتل عام خود شد.