بهبود مهارت تصمیم گیری: چگونه تصمیم های بهتری بگیریم؟

بهبود مهارت تصمیم گیری: چگونه تصمیم های بهتری بگیریم؟

تصمیم چیست؟

تصمیم گیری انتخاب آگاهانه یک گزینه بین چندین مورد است. تصمیم گیری با توجه به تحلیل ما از عواقب انتخاب خود صورت می پذیرد. این انتخاب ممکن است گاهاً تحت شرایط نامعلوم نیز باشد، که در این صورت انتخاب شما ریسک دار خواهد بود. البته سختی انتخاب فقط به دلیل نامعلومی شرایط رخ نمی دهد. بلکه ممکن است به دلیل وجود چندین هدف و حتی دیدگاه های متفاوت و نتایج متفاوت هم به وجود آید.

دیدگاه های متفاوتی درباره تصمیم گیری و مهارت تصمیم گیری وجود دارد و هرکدام ویژگی ها و شرایطی را برای آن توضیح داده است. یکی از این نظریه ها نظریه ای به نام نظریه انتخاب می باشد. این نظریه به چرایی و چگونگی رفتار یک فرد می پردازد و به نیت و نحوه بروز آن تمرکز دارد.

تئوری انتخاب

بر اساس این تئوری تمام فلسفه انتخاب، بر انگیزه درونی و انتخاب استوار است. یعنی هر رفتاری از انسان سر می زند، چه مثبت و چه منفی بر اساس انگیزه درونی نشأت می گیرد و نه عوامل بیرونی. در این نظریه بیان می شود که انسان ها خود مسئول رفتار خود هستند. حال سوالی پیش می آید که نقش دیگران چیست؟

درست است که دیگران هم در انتخاب و تصمیمات ما نقش دارند، اما این نقش تعیین کننده نیست. بلکه این انگیزه های درونی ما است که اثربخش است. البته باید دانست که تصمیمات انسان برای برآورده کرده میل خود انجام می گیرد. این نیاز می تواند شامل: نیاز به بقاء، عشق، احساس تعلق، قدرت و پیشرفت، آزادی و تفریح باشد.

مهارت های تصمیم گیری

زمانی که به گذشته و تصویر زندگی افراد بسیار موفق نگاه می کنید، به این نکته پی خواهید برد که این موفقیت حاصل تصمیم گیری درست و به موقع آنها بوده است. چه مهارت تصمیم گیری می تواند به افراد در انتخاب بهتر کمک کند؟ آیا انتخاب بهتر یک استعداد است یا مهارت تصمیم گیری چیزی است که می توان آموخت و بهبود داد؟

بهبود مهارت تصمیم گیری: چگونه تصمیم های بهتری بگیریم؟
ما هر روزه تصمیم های زیادی می گیریم و این تصمیمات قطعاً عواقبی دارند که منجر به نتایج مثبت یا منفی خواهد شد. پس لازم است که توانایی تصمیم گیری صحیح را بیاموزیم. مهارت هایی برای بهبود این توانایی می تواند اساسی برای یک زندگی مولد تلقی شود. یادگیری مهارت های تصمیم گیری فرصتی است که می تواند باعث افزایش نتایج مثبت و همچنین کاهش شکست ها و طبعات منفی شود.

چه مهارت هایی برای تصمیم گیری مهم است؟

باید توجه کرد که کسب مهارت تصمیم گیری باید از همان ابتدا در انسان نهادینه شود. البته چرا که با اندک بی توجهی در انتخاب خود چه در زندگی شخصی و چه در زندگی کاری ممکن است عواقب بدی برای باشد.

مهم ترین اصل در مهارت تصمیم گیری توانایی جمع آوری و گزینش صحیح اطلاعات است. این مهارت آنجا اهمیت پیدا می کند که گزینش اطلاعات در میان منایع نامحدود در دنیای مدرن و دیجیتال کار بسیار هنرمندانه ای است. البته شاید نتوان به تنهایی این کار انجام داد و برای همین مشورت با افراد واجد شرایط امری ضروری است.

مهارت های تصمیم گیری باید در دستیابی به دانش موثر باشند و باعث شوند که انتخاب های ما مؤثر واقع شود. مدل تصمیم گیری ما به ما کمک می کند تا اطلاعات و توانایی های مهم در انتخاب را شناسایی کنیم. این مهارت ها عبارتند از:

مهارت های مهم تصمیم گیری

  • شناسایی ارزش ها و نیازها و تجزیه و تحلیل شرایط ذینفعان و خود و انعکاس صریح نتایج به دست آمده
  • کشف و توسعه خلاقیت که می تواند به شناسایی یا تولید گزینه های تصمیم گیری کمک کند
  • تخیل و تجسم برای پیش بینی راه حل های جایگزین پیامدهای احتمالی آینده
  • اطلاعات، جمع آوری داده ها و روش های مشاهده که ارزیابی راه حل ها را ممکن می سازد.
  • انتخاب روش درست تصمیم گیری در مورد کمک به تجزیه و تحلیل و ارزیابی گزینه های تصمیم گیری.
  • تجزیه و تحلیل درست از اطلاعات به دست آمده و فهم صحیح از نتایج حاصل شده
  • ارزیابی ریسک، عدم اطمینان و کاربرد آنالیز احتمالی نتایج.
  • همکاری، ارتباطات، یادگیری مشارکتی، مذاکره و گوش دادن فعال مورد نیاز برای تصمیم گیری گروهی مؤثر
  • استراتژی های مقابله با استرس که ضمن افزایش عینیت در موقعیت های تصمیم گیری، به مدیریت احساسات و ادراک کمک می کنند.
  • انتزاع، طبقه بندی و سازماندهی اطلاعات که مفاهیم مرتبط را شناسایی و به هم متصل می کند.
  • خود تنظیمی، انضباط و کسب مهارت های رهبری که الهام بخش اقدام برای یک راه حل انتخابی است.
  • مدیریت زمان و ملزم بودن به رعایت آن برای اجرای موفقیت آمیز تصمیم لازم است.

بهبود مهارت تصمیم گیری: چگونه تصمیم های بهتری بگیریم؟

شاید بتوان تمامی راهکاهای ارائه شده را در مراحل زیر خلاصه نمود:

  • مهارت جمع آوری و گزینش اطلاعات
  • پیدا کردن گزینه و راه حل های امکان پذیر
  • توانایی تجزیه و تحلیل داده ها
  • انتخاب مناسب ترین گزینه یا راه حل
  • مهارت ارزیابی انتخاب

حل مسئله و تصمیم گیری با یکدیگر ارتباط نزدیکی دارند. تا آنجا که بسیاری از مهارت های حل مسئله برای فرایند تصمیم گیری مفید هستند. تفکر انتقادی و تفکر سیستمی نیز به شدت با توجه به شایستگی ها در تصمیم گیری همراه هستند .

چگونه می توان مهارت تصمیم گیری را بهبود بخشید؟

مهارت های تصمیم گیری در مورد ساختن انتخاب های روزا نه مان، فرصتی را برای ما فراهم آورده اند تا مهارت خود را در تصمیم گیری ها بهبود بخشیم. بسیاری از این گزینه ها به صورت عادت انجام می شوند؛ اما صرفا با آوردن این انتخاب ها به سطح آگاهانه می توانید ارزیابی، تجزیه و تحلیل و تأمل خود را فعال کنید که می تواند برای بهبود این و تصمیمات دیگر استفاده شود.
مطمئناً بهبود مهارت های تصمیم گیری از آموخته های حاصل از تجربه عواقب تصمیم گیری های ضعیف حاصل می شود. با این حال، برای تصمیم گیری های با ارزش بالا که عواقب قابل توجهی دارد، ما می خواهیم این مهارت ها را از قبل تهیه کرده باشیم تا از نتایج فاجعه آمیز، تا حد ممکن جلوگیری کنیم.

هدف این است که مهارت های تصمیم گیری را در محیطی بهبود بخشیم که خطر عواقب منفی قابل توجه ناشی از انتخاب نامناسب کاهش یابد یا از بین برود.
بازی های تصمیم گیری، چنین محیطی را فراهم می کند. فرصتی برای مهارت آموزی در زمینه کاوش و پیش بینی نتایج احتمالی بر اساس احتمالات و همچنین توسعه توانایی های استراتژیک.

شبیه سازی ها می توانند تجارب تصمیم گیری احساسی را فراهم آورند که مقابله بهتر را بهبود می بخشند. آنها همچنین می توانند به یکی از چالش های مربوط به مشکلات پیچیده تصمیم گیری کمک کنند و آن پیش بینی نتایج طولانی مدت در انتخاب های ما است.
مانند همه مهارت ها، یادگیری و انتخاب بهتر با دیدن، گوش دادن و انجام دادن حاصل می شود. آنها با مطالعه، مشاوره، مربیگری و تمرین بهبود می یابند. اولویت بندی یادگیری یا انتخاب ارزش های اصلی می تواند با تهیه یک چارچوب ارزیابی زودهنگام و ماندگار برای تصمیم گیری های آینده به تصمیم گیرندگان کمک کند.

چگونه می توانید بگویید مهارت تصمیم گیری بهبود یافته است؟

ارزیابی مهارت های تصمیم گیری عملی است که به خوبی میزان پیشرفت ما در آموزش مهارت تصمیم گیری را به نمایش می گذارد. نتایج خوب یا بد لزوماً به معنای تصمیم گیری خوب یا بد نیست. به استثنای مواردی که می توان علیت شفاف و مستقیم را اثبات کرد، نتایج تصمیم گیری تحت تأثیر شرایط تصادفی، حوادث غیرقابل پیش بینی و دانش ناقص است.

با جدول زمانی تصمیم گیری که بیش از چند سال طول بکشد، آشکار می شود که حتی در انتظار تأثیر تصمیم گیری ممکن است ارزیابی بهبود مهارت ها با مشکل روبه رو شود.

نشانه های بهبود مهارت تصمیم گیری

برخی از نشانه هایی که می توانند پیشرفت مداوم مهارت تصمیم گیری را نشان دهند عبارتند از:

  • اندازه گیری پیشرفت به سمت اهداف بلند مدت
  • شواهدی از نتایج بهتر مداوم با وجود شکست های گاه به گاه
  • پیش بینی موفقیت آمیز از نتایج حاصل از آزمون مهارت های تصمیم گیری با انتخاب ریسک کمتر
  • افزایش عینیت و استفاده از اطلاعات و شواهد
  • استفاده از شکست به عنوان فرصتی برای یادگیری
  • افزایش اعتماد به نفس در تصمیم گیری
  • در نظر گرفتن و ایجاد گزینه های بیشتر
  • افزایش توانایی در ایجاد انگیزه در تعهد و اقدام لازم
  • مدیریت بهتر احساسات را در رسیدن به نتایج مطلوب
  • استفاده روتین و بهبود فرآیند تصمیم گیری
  • زمان بندی بهتر و اولویت بندی تصمیم گیری
  • افزایش توانایی در تصور و پیش بینی پیامدهای احتمالی
  • استفاده مؤثرتر از مشاوره و مربیگری
  • امکان استفاده از تکنیک های مختلف برای موقعیت های مختلف تصمیم گیری
  • افزایش نفوذ و همکاری
  • استفاده از چندین استراتژی تصمیم گیری

تصمیمات آینده ما را مشخص می کنند. آنها غالباً در یک سلسله تصمیمات متصل قرار می گیرند و ما را تشویق می کنند که در مورد آینده چگونه فکر کنیم. مهارت تصمیم گیری از همه رشته ها عبور می کند و به هر شغل یا حرفه ای قابل انتقال است. تمرکز روی این مهارتهای اساسی باید برای هر آموزش معنادار ضروری تلقی شود.

ما روزانه هزاران تصمیم می گیریم. انتخاب آسان است. اما انتخاب خوب دانش و مهارت را می طلبد.

با داشتن مربی و مشاور در امواج پرتلاطم زندگی، قایق بادبانی زندگی خود را به ساحل آرامش برسانید

 

چرا افراد ریسک پذیر موفق ترند؟

چرا افراد ریسک پذیر موفق ترند؟

برای درک بهتر و تعریف صحیح از افراد ریسک پذیر و علل موفقیت آنان بهتر است در ابتدا معنا و مفهوم ریسک پذیری را بدانیم. ریسک پذیری یعنی گرفتن تصمیم به انجام کاری که تاکنون آن را تجربه نکرده اید. این تعریف بیان می کند که:

ریسک پذیری منجر به ایجاد یک تصمیم جدید و در نهایت یک فعالیت جدید خواهد شد.

بسیاری از افراد با شنیدن کلمه ریسک به گونه ای از آن وحشت کرده و اینگونه به خود القا می کنند که اگر پای ریسک در میان باشد، نمی توان آن کار را انجام داد. حتی بر این باور هستند افرادی که ریسک پذیرند و ریسک انجام برخی از کارها را بر عهده می گیرند، افراد شجاع و بی باکی هستند. هر دو دیدگاه اشتباه هستند. شک نکنید که ترس در وجود همه انسان ها وجود دارد. مسئله آنجا است که چه واکنش در قبال آن صورت گیرد تا به نتیجه ای مطلوب ختم شود؟

اینجا است که فرق میان افراد ریسک پذیر و سایرین مشخص می شود. افراد ریسک پذیر در این شرایط تمام جوانب کار را می سنجند و اقدامات درست را انجام می دهد. او نه تنها خود را تسلیم ترس نمی کند، بلکه این را فرصتی مغتنم می شمارد.

مفهوم ریسک پذیر

ریسک پذیری مفهومی است که همه انسان ها از ابتدای زندگی با آن درگیر هستند، و در هر برهه ای از زندگی به نحوی در زندگی آنان بروز می کند. در ابتدای زندگی و در دوران کودکی انسان از انجام کارها و تجربیات جدید هراس چندانی ندارد و سعی در امتحان کردن آنها را دارد.

البته با گذشت زمان و با تذکرهای دیگران و والدین ترس هایی به کودک القاء خواهد شد که در نتیجه زمینه ترسیدن در وجود انسان را فراهم می کند و کم کم از تجربه کردن چیزهای جدید گریزان خواهد شد. اما چه بسیار والدینی که این با مراقبت و آموزش صحیح، کودکان را نه تنها نمی ترسانند، بلکه با روش هایی درست به آنان می آموزند که چگونه با برخی ترس ها کنار بیایند، اینها کسانی هستند که در بزرگسالی هم به درستی با ترس ها برخورد می کنند و از آن در پیشبرد اهداف خود استفاده می کنند.

چرا افراد ریسک پذیر موفق ترند؟

باید بدانید که ریسک پذیری ترس دارد، ولی ترسی که فقط در ذهن انسان و تفکر انسان شکل می گیرد. همان طور که گفتیم می تواند منشا آن در کودکی و تجربیات تلخ گذشته باشد. ریسک پذیری حرکت از شرایط ساکن و امن به سوی یک تجربه جدید است و از همین رو است که افراد نمی خواهند این حالت امن را از دست بدهند.

این تجربه جدید به علت اینکه ناشناخته است و فرد چیزی از آن نمی داند می تواند موجب ترس شود .در چنین شرایطی باید انسان ریشه یابی کند و بداند که چرا حاضر نیست به سوی شرایط جدید حرکت کند؟ قطعا با یافتن پاسخ و حل این مشکلات می تواند آینده ای به مراتب روشن تر ایجاد نماید.

در بسیاری از موارد ریسک پذیری را با بی عقلی و غفلت هم سنگ می شمارند. در حالی که این تعبیر اشتباه است.

اشخاصی را در نظر بگیرید که می خواهند کاری را انجام دهند یا تصمیمی بگیرند. آن ها هیچ گونه تحقیق در قبال آن کار انجام نمی دهند و ناشیانه دل را به دریا می زنند. این افراد در اکثر موارد هم با شکست مواجهه می شوند. حال آنکه افراد ریسک پذیر چشمان خود را باز می کنند. به درستی شرایط را بررسی می نمایند. برای آگاهی نسبت به کار خود زمان صرف می کنند و مواردی را که منجر به شکست آنها می شود را به حداقل ممکن می رسانند. در نتیجه به موفقیت دست پیدا می کنند.

ویژگی گروه اول که با حماقت کار انجام می دهند، یک اعتماد به نفس کاذب است. به طوری که مدام می خواهند اینگونه جلوه کنند که افراد موفقی هستند و بدشانسی است که گره در کار آنان انداخته است. این در حالی است که افراد ریسک پذیر دارای اعتماد به نفس قابل قبولی اند که نه تنها آنها را مغرور نمی کند، بلکه به ابزاری برای رسیدن به اهدافشان تبدیل خواهد شد.

آیا ریسک پذیری باعث ایجاد تغییر در زندگی می شود؟

سوالی که در ذهن ایجاد می شود، این است که آیا انسان با پذیرفتن ریسک می توان در زندگی تغییر ایجاد کرد یا خیر؟ یا به عبارتی دیگر افراد ریسک پذیر نسبت به افراد ریسک گریز موفق ترند یا خیر؟ پاسخ این سوال را می توان با مشاهده و شناخت ویژگی افراد ریسک پذیر به دست آورد.

بر کسی پوشیده نیست زمانی که فرد از چیزی می ترسد، نه تنها با آن مواجه نمی شود، بلکه از آن نیز گریزان خواهد شد. در چنین شرایط فرد باید با استفاده از هوش خود این ترس واهی را از ذهن دور انداخته و با شناخت درست از مسائل به حل این ترس بپردازد.

چرا افراد ریسک پذیر موفق ترند؟

ویژگی های افراد ریسک پذیر

۱- استفاده از هوش برای غلبه بر ترس

یکی از ویژگی های افراد ریسک پذیر که موجب می شود موفق تر از سایرین عمل کنند، این است که در مرحله ترس از انجام کار، هوش خود را به کار می گیرید. آن ها روش های برطرف کردن موانع را به خوبی تحلیل و راه حل مناسبی را ارائه می دهند. انسان می تواند یا درک صحیح از واقعیت های محیط اطراف و شرایطی که در آن جریان دارد تصمیمی درست و به موقع برای انجام برخی کارها بگیرد.

۲- فکر کردن به واقعیت ها

یکی دیگر از ویژگی های افراد ریسک پذیر فکر کردن به واقعیت ها است. این امر به آنها کمک می کند که شرایط را با تحلیلی درست بسنجند. ودر قبال آن بهترین تصمیم را بگیرند. بدیهی است که تصمیم گیری در چنین شرایطی موفقیت انسان را تضمین خواهد کرد.

۳- مثبت اندیشی

مثبت اندیشی ویژگی دیگری است که در افراد ریسک پذیر که معمولا افراد موفقی هستند به صورت واضح قابل مشاهده است. تحقیقات علمی نشان داده است که انسان افکار و اندیشه خود را به عرصه عمل می رساند.

افراد ریسک پذیر در ذهن خود ناتوانی را راه نمی دهند. نمی شود در اهداف آنان جایی ندارد.

هر زمان که می خواهند تصمیمی بگیرند و یا کاری را انجام دهند توانایی خود را غالب می بینند و به همین دلیل در انجام کارهای خود نسبت با سایرین موفق تر عمل می کنند.

۴- افزایش روحیه خلاقیت

یکی از دست آوردهای ریسک پذیری در زندگی فردی، افزایش روحیه خلاقیت است. افراد ریسک پذیر دائماً دنیاهای جدید را کشف می کنند. آن ها برای شناخت درست از این دنیاها با مسئل و مشکلات نیز مواجه می شوند. در این زمان ذهن خود را به درستی پرورش می دهند. برای عبور از مشکلات دست به اختراعات جدید می زنند و هر روز خلاقیتی جدید از خود بروز می دهند. قطعاً افراد ریسک پذیر و شجاع هستند که می توانند به راحتی ایده ها و نظریات خود را مطرح و از آن بهره برداری کنند.

چرا افراد ریسک پذیر موفق ترند؟

انسان تا زمانی که نخواهد خود را با چالش ها روبه رو کند و شرایط جدید و دشوار را تحمل کند، هرگز نمی تواند از عادت های هر روزه خود دست بردارد و در زندگی به پیشرفت برسد.

حال آنکه با پشت سر گذاشتن این عادت ها و پذیرفت ریسک انجام کار های جدید نقاط ضعف و قوت خود را خواهد شناخت. با توسعه ذهن و شخصیت خود چالش ها را یکی پس از دیگری طی می کند و تجارب زیادی را کسب خواهد کرد. ذهن وی با حل کردن این چالش ها هر روز پیشرفت می کند و کامل تر می شود.

افراد ریسک پذیر توانسته اند با توسعه فردی خود گوی سبقت در موفقیت را ازدیگران بربایند.

۵- مقاومت بعد از شکست

این جمله را همه شنیده ایم که موفقیت ها بعد از شکست ها به دست می آیند. البته این امر زمانی محقق می شود که ما بعد از شکست و زمین خوردن مقاومت کنیم و از آن شکست درس عبرت بگیریم. یکی از ویژگی های بارز افراد ریسک پذیر مقاومت بعد از شکست ها است. این افراد عقب نشینی را نمی شناسند و با اعتماد به نفس بالا و با شجاعت به راه خود ادامه می دهند . آنان می دانند که موفقیت به راحتی به دست نمی آید و باید برای آن سخت تلاش کرد.

۶- تصمیم گیری درست

همانگونه که گفته شد یکی از ویژگی های افراد ریسک پذیر این است که بی مهابا تصمیم نمی گیرند. این افراد ابتدا نسبت به تصمیمات خود تفسیر هایی را ارائه می دهند. آنان خطرات کار خود را محاسبه می کنند و به موانع بر سر راه خود را به درستی شناسایی می کنند. از این رو است که افراد ریسک پذیر بر خلاف سایرین خطرات را به درستی محاسبه می کنند و این امر در موفقیت آنان تأثیر به سزایی خواهد داشت.

این را باید دانست در راه رسیدن به موفقیت همیشه خطراتی وجود دارند. ولی به این نکته نیز باید توجه کرد که بدون خطر و مانع هیچ پاداشی در انتظار شما نخواهد بود.

پس رسیدن به موفقیت ارزش خطر کردن را دارد و افراد ریسک پذیر این خطر را به جان خریده اند.

با داشتن مربی و مشاور در امواج پرتلاطم زندگی، قایق بادبانی زندگی خود را به ساحل آرامش برسانید

کنترل خشم (۸ گام برای از بین بردن عصبانیت)

با افزایش مشغله های زندگی، میزان برخوردهای انسان در طول روز با دیگران افزایش می یابد. اینکه چگونه این روابط را مدیریت کرد، هنری است که شاید عده ای از آن غافل باشند. در طول این روابط احساسات ما نقش تعیین کننده ای بر روی روابط و کیفیت زندگی مان دارد دارد. احساساتی چون شاد بودن، غمگین شدن، عصبانیت و … . شاید بسیاری از حالات ما صدمه چندانی به روابط ما وارد نکند، اما وقتی که ما عصبی می شویم و خشم خود را بروز می دهیم آنگاه این روابط دیگر معمولی نخواهند بود. به راستی خشم چیست و راه های کنترل خشم کدام اند؟ چه زمانی ما خشمگین می شویم؟ عوامل خشم چیست؟ برای رسیدن به پاسخ این سوالات با ادامه این مقاله همراه باشید.

تعریف خشم

بسیاری از روان شناسان خشم را بدین گونه معنا کرده اند:

خشم احساسی غریزی و طبیعی در انسان است که در هر فرد به علتی بروز می کند.

هر واقعه یا وضعیتی که انسان نتواند در آن موفقیت کسب نماید و در آن ناکام بماند موجب بروز خشم در فرد خواهد شد. ولی به این نکته باید توجه کرد که میزان بروز خشم در هر فرد متفاوت است. برخی از عواملی که موجب بروز خشم می شود را می توان عامل جسمی دانست.

به عنوان مثال دونده ای که برای رسیدن به قهرمانی در مسیر مسابقه دچار خستگی مفرط می شود و به هدف خود نمی رسد، خشمگین خواهد شد. یا در مثالی دیگر بسیاری از افراد بعد از سوانح دچار نقص عضو و یا قطع عضو می شوند که این امر علاوه بر ناراحتی موجب عصبانیت آنها می شود. در برخی موارد عوامل دیگری موجب بروز خشم می شوند. نوع رفتار های دیگران با فرد که برخی از این نوع رفتارها شامل تحقیر کردن، مسخره کردن و … می شود. حتی فریب خوردن توسط دیگری می تواند موجب بروز خشم در فرد شود.

اینکه ما چرا خشمگین می شویم یا به عبارت دیگر چه عواملی موجب خشم ما می شود، به ما بسیار کمک خواهد کرد تا از آن عوامل دوری کنیم و در صورت موجهه با آنها راه حل مناسبی اتخاذ نماییم. خشم یک ابزار برای دفاع از خود در مقابله با موانع می باشد. خشم علاوه بر عوامل ذکر شده در بالا ممکن است فقط بر اثر ذهنیت یا افکار ما بروز کند. بدین معنی که در دنیای واقعی اتفاقی نیفتاده ولی فرد در ذهن خود شروع به تحلیل و تفسیر می کند و باعث بروز خشم در خود می شود.

برای اینکه خشم خود را بدرستی بشناسیم باید بدانیم در طول زندگی روزانه علاوه بر عوامل ذکر شده، چه کسانی موجب خشم ما می شوند.

تحقیقات نشان داده اند که معمولاً اشخاصی که با انسان رابطه نزدیک تر و صمیمی تری دارند، بیشتر خشم انسان را برمی انگیزند.

این امر به این علت صورت می گیرد که ارتباط فرد با این اشخاص بسیار زیاد است. همچنین از همدیگر توقعات زیادی دارند و با کوچک ترین مسئله و حرف از دست هم خشمگین می شوند.

در برخی موارد خشم را به پرخاشگری تعبیر می کنند که این کار صحیح نیست. با توجه به تعریف ارائه شده، خشم یک حالت فردی است که در زمان ناکامی بروز می کند. حال آنکه پرخاشگری در مرحله دیگری است و زمانی که فرد کنترل خشم خود را از دست می دهد با رفتار های خود موجب آسیب رساندن به دیگران می شود. نکته ای که باید در نظر داشت این است که الزاماً تمامی خشم ها به پرخاشگری منجر نمی شوند.

۸ گام کنترل خشم

باید به این باور رسید که ما نمی توانیم بر رفتار دیگران کنترل داشته باشیم. پس کار صحیح آن است که ما بیاموزیم در مقابل رفتار دیگران چه واکنش مناسبی را ارائه دهیم. ما آموختیم که در مواجهه با غم و شادی چه رفتاری را از خود نشان دهیم. اما بسیاری از افراد هنوز یاد نگرفته اند زمانی که عصبی می شوند چه کنند و کنترل خشم خود را به دست گیرند.

بنا بر اعتقاد روان شناسان کنترل خشم به شکل صحیح، نه تنها موجب سرخوردگی فرد نمی شود، بلکه به انسان انرژی می دهد تا بتواند به اهداف خود نزدیک تر شود. این را باید دانست که کنترل خشم و بروز آن به شکل متعادل موجب شجاعت فرد می شود تا بتواند با قاطعیت نظرات خود را به دیگران ابراز کند. اما اگر همین خشم به طور افسار گسیخته بروز داده شود، نه نتنها مشکلی حل نخواهد شد، بلکه آثار مخربی بر جای خواهد گذاشت. یکی از مهم ترین این اثرها ایجاد اختلال در ارتباط با دیگران است.

اینکه انتظار داشته باشیم از ابتدا مهارت های کنترل خشم را به درستی انجام دهیم بسیار اشتباه است.

کنترل خشم در طول زمان و با یادگیری بیشتر و تمرین حاصل می شود، پس اگر در مواردی موفق به انجام این کار نشدید دلسرد نشوید.

راهکارهایی وجود دارند که به شما در موقع بروز خشم کمک می کند تا کنترل آن را بدست گیرید.

کنترل خشم (8 گام برای از بین بردن عصبانیت)

۱- قبل از به زبان آوردن کلمات قدری فکر کنید

زمانی که فرد خشمگین می شود، به راحتی کلماتی را به کار می برد که بعد فروکش کردن خشم پشیمان می شود. یکی از را های کنترل خشم آن این است که در مواقع خشم قبل از به زبان آورن الفاظ قدری مکث کرده و فکر کنید. درست است فک کردن به شکل صحیح در این مواقع مشکل است، ولی باید تمام تلاش خود را انجام دهید. این کار به طرف مقابل هم این فرصت را می دهد که در کلام خود کمی تأمل نماید.

۲- زمانی که به آرامش نسبی رسیدید، خشم خود را بروز دهید

همانگونه که گفتیم خشم اگر به طور متعادل بروز داده شود، قاطعیت نظرات شما را به مخاطب القا می کند. یکی از راه حل های کنترل خشم قدری صبوری تا رسیدن به آرامش نسبی است. وقتی آرام تر هستید می توانید مواضع خود را روشن و شفاف، به شکلی که مخاطبتان ناراحت نشود به او بگویید. اینگونه دیگر در نظر دیگران شما فردی هجومی نخواهید بود.

۳- محل را ترک و استراحت کنید

یکی از بهترین راه ها برای کنترل خشم ترک کردن محلی است که شما در آن خشمگین شده اید. این کار باعث فروکش کردن سریع خشم می شود. در این زمان دیگر مخاطبی وجود ندارد که موجب خشم شما شود. این موقعیت را غنیمت شمرده و کمی استراحت کنید و بعد آرام شدن دوباره به محل بازگردید که به مخاطب خود بی احترامی هم نکرده باشید.

کنترل خشم (8 گام برای از بین بردن عصبانیت)

۴- کینه افراد را به دل نگیرید

در فرهنگ ما بخشش جایگاه بسیار والایی دارد و اینکه شما چقدر انسان بخشنده ای هستید، در معرفی شخصیت خود به دیگران موفق تر عمل کرده اید. باور داشته باشید در برخی موارد کنترل خشم میسر نخواهد بود، مگر با بخشیدن دیگران. می دانیم که رفتار دیگران تحت کنترل ما نیست و ممکن است آنها با گفتار و رفتار خود در حق شما ناعدالتی کرده و شما را اذیت کرده باشند. این عوامل موجب بروز خشم خواهند شد. ولی بهتر آن است که توقع خود را از دیگران پایین آورید و آنها را ببخشید تا اندکی از شر احساسات منفی و خشم خلاص شوید.

۵- شوخ طبعی دشمن خشم است

تحقیقات نشان داده شوخی و خنده در مواقع خشم به شما کمک شایانی می کند. هرگاه خشمگین شدید بهتر است برای مواجهه با عواملی که موجب خشمتان شده شوخی کنید و کنترل خشم خود را به دست گیرید. این کار باعث می شود این عوامل نزد شما کوچک شمرده شوند و از میزان خشم شما بکاهد. البته مراقب باشید در مواجهه با دیگران خنده و شوخی شما موجب تحقیر یا تمسخر دیگران نشود و اوضاع بدتر نشود.

۶- به دنبال راه حل گره گشا باشید

شما خشمگین شده اید و در هر صورت می خواهید خشم خود را بروز دهید. کمی صبر کنید. به جای اینکه خود و دیگران را اذیت و سرزنش کنید، به دنبال این باشید که آیا می توانید مشکل را حل کنید یا خیر؟ در بسیاری از موارد می توانید با کنترل خشم خود و اندکی تأمل راه حلی مناسب بیابید. اینجا است که به راحتی از مشکل عبور کردید و به آرامش دست می یابید.

کنترل خشم (8 گام برای از بین بردن عصبانیت)

۷- من و تو را درست به کار گیرید

در بسیاری از بحث های دوطرفه که فرد در آن خشمگین می شود، می توان با به کار بردن کلمات درست، هم از خشم خود و هم از خشم مخاطب تان بکاهید. یکی از بهترین راهکارها برای کنترل خشم در این مواقع استفاده از ضمیر من می باشد. به طور مثال شما از همسر خود برای کمک نکردن در کارهای خانه خشمگین هستید. حال این دوجمله را ببینید.

  • تو هیچ زمانی در کارهای منزل کمک نمی کنی.
  • من از اینکه در جمع کردن میز شمام کمک نکردی و رفتی ناراحت شدم.

واضح است که جمله اول بار منفی زیادی دارد و بسیار مبهم است. ولی جمله دوم نه تنها بار منفی ندارد، بلکه شما توانستید حس خود را به درستی منتقل نمایید. این تکنیک کنترل خشم را حتماً بیاموزید. زیرا برای شما کاربرهای زیادی خواهد داشت.

۸- تمرین های آرامش بخش را بیاموزید

خیلی از افراد در زمان خشم آموخته اند که اعصاب آنها به چه کارهایی به به آرامش می رسد. این کار بسیار راحت است. فقط کافی است برخی از این تمرین ها را یاد بگیرید. برای کنترل خشم بهتر است تمرینات تنفس عمیق را انجام دهید. به یک موسیقی آرامش بخش گوش دهید. به جای بیان خشم خود شروع به نوشتن آن کنید. مجموع این کارها به شما کمک می کند که در مواقع خشم رفتار مناسب تری از خود نشان دهید.

کلام پایانی

خشم یکی از احساساتی است که درون همه انسان ها وجود دارد. هرچند در این مقاله راهکارهایی درباره کنترل خشم و عصبانیت گفته شد. اما این نکته هم باید مورد توجه قرار بگیرد که خشم به خودی خود چیز بدی نیست. انسان برای دفاع از خود و دیگران نیاز دارد که گاهی خشمگین بشود. اما نحوه بروز خشم و کنترل آن مهم است. باید بتوانید خشم تان را در چهارچوبی کنترل کنید که نه به خودتان و نه دیگران آسیبی بزنید.

عادت های افراد موفق چگونه است؟

۱۰+۱ عادت برای موفقیت در زندگی (عادت های افراد موفق)

رفتارهای هر کسی در طول روز، بستگی زیادی به عادت های او در زندگی دارد. هر چیزی که به آن فکر می کنید، انجام می دهید یا به زبان می آورید حاصل عادت هایی است که در طول سال ها در عمق ذهن و جان تان نهادینه و تکرار شده است. این عادت ها شامل رفتارهای خوب و بدی می شوند که می توانند موجب پیشرفت و یا مانع پیشرفت شما در زندگی باشند. اما سوال اینجاست که با پیروی از عادت های افراد موفق می توان به موفقیت در زندگی شخصی رسید یا نه؟

قطعا جایگزین کردن یا از بین بردن عادت های بد با عادت های خوب، کار راحت و ساده ای نیست. این کار به علاقه، پشتکار و تعهد و اشتیاق نیاز دارد تا بتوان تمام انرژی و وقت را برای پالایش و پرورش عادت های خوب و هدایت به سمت موفقیت به کار برد.

عادت های افراد موفق ، ابزار هایی بوده که آنها را به اهدافشان نزدیک تر کرده و رویاهایشان را محقق کرده است. در ادامه این مقاله به لیستی از این عادات اشاره می شود. البته ناگفته نماند که مسئله از بین بردن عادت های بد، مقوله ای جداگانه است که در این مقال فرصت آن نیست.

عادت های افراد موفق چگونه است؟

البته ذکر این نکته حائز اهمیت است که عادت های انسان خود در چندین زمینه مورد بررسی قرار می گیرند، از عادت های تندرستی گرفته تا عادت های روابط با دیگران، کاری و مالی و … . شاید این جمله را بسیار شنیده باشیم که «عقل سالم در بدن سالم است» . قطعاً برخی از عادت های افراد موفق مربوط به حوزه سلامتی آنها می باشد.

۱- سحر خیز بودن

یکی از عادت های افراد موفق که سرلوحه کار خود قرار داده اند سحر خیزی است، آنها دارای روحیه ای شادتر و سرزنده تری نسبت به سایرین هستند و این خود موجب افزایش اعتماد به نفس آنان نیز شده است.

شاید بتوان گفت که سحرخیزی پایه زندگی سالم است. اگر فرد سحر خیزی نیستید، تغییراتی را در زندگی روزانه تان ایجاد کنید تا بتوانید هر روز زودتر از روز قبل از خواب بیدار شوید و رفته رفته ساعت بیداری تان را به زمان مطلوب برسانید. در این صورت زمان بیشتری را برای داشتن آمادگی برای فراهم کردن مقدمات کارهایی خواهید داشت که در طول روز باید آنها را انجام دهید و یا کارهایی که اغلب فرصت انجام آنها را نداشته اید.

صبح ها ذهن و فکر شما از دقت و تمرکز بسیار بالایی برخوردار است و می توانید برای امور روزمره خود برنامه ریزی بهتری داشته باشید.

۲- تغذیه مناسب

شاید در نظر بسیاری از مردم، تغذیه نقش چندانی در موفقیت شان ندارد. ولی امروزه ثابت شده که یکی از عادت های افراد موفق توجه زیاد به نوع تغذیه و رفتارهای غذایی شان است. اگر شما خود را با عادات غذایی سالم پرورش دهید، می توانید به فردی پرانرژی، متمرکز و باانگیزه تبدیل شوید.

یکی از برترین کارآفرینان جهان به نام تیم فریس طی تحقیقاتی به تأثیر حیاتی و مهم مواد غذایی در زندگی انسان پرداخته است. او در طی انجام این تحقیق با افراد موفق زیادی در دنیا به گفت و گو پرداخت. در کتابی که او به چاپ رسانده بسیاری از افراد موفق در جهان، عادات غذایی خود را در موفقیت شان مؤثر بیان کرده اند.

۳- مراقبت های جسمی

از دیگر عادت های افراد موفق می توان به مراقبت های جسمی اشاره کرد. افراد موفق برای جسم و روح خود ارزش بسیار زیادی قائل هستند. این مورد شامل کارهایی مانند مسواک زدن تا چکاپ دوره ای است. در برخی از موارد نیز این افراد با رفتن به کلاس هایی مانند یوگا، آرامش بیشتری را برای خود به ارمغان می آورند.

جدای از بررسی عادت های افراد موفق در زندگی و امورات شخصی ، این افراد عادات پسندیده ای نیز در تعاملات کاری و روابط اجتماعی برای خود دارند. آنها می دانند که این عادات شخصیت آنان را در اذهان دیگران می سازد. به همین جهت با رعایت برخی عادت ها، هم به خود و هم به دیگران احترام ویژه ای می گذارند.

عادت های افراد موفق چگونه است؟

۴- ورزش کردن

یکی از عادت های افراد موفق ورزش کردن است. ورزش، بخصوص در هنگام صبح موجب تقویت بهره وری و بالابردن سطح انرژی بدن می شود. افرادی که ورزش را به جای تنبلی برگزیده اند، دارای روحیه بسیار بالایی هستند. افراد موفق هیچ گاه برای ورزش کردن بهانه جویی نمی کنند، حتی اگر مشغله کاری فراوان داشته باشند، شما هم اگر می خواهید یک قدمت به موفقیت نزدیک تر شوید، زمانی را برای ورزش کردن اختصاص دهید.

۵- دروغ نگفتن

افراد بسیار موفق مطمئن هستند که درستی و صداقت در درازمدت بهترین نتیجه راخواهد داشت. هرچند که زمان هایی این صداقت برایشان دردناک خواهد بود. آنان عقیده دارند صداقت آثار بسیار مثبتی در پی دارد که دروغ گویی نخواهد داشت.

یک مطالعه در نوتردام نشان داده افرادی که اغلب دروغ می‌گویند نسبت به همکاران صادق تر خود مشکلات روحی و روانی بیشتری را تجربه می‌کنند. قطعاً دیگران زمانی که صذاقت فرد را ببینند به او اعتماد می کنند. این اعتماد سازنده و پایه بسیاری از پیشرفت های آینده خواهد بود.

۶- احترام گذاشتن

عده ای را در نظر بگیرید که در یک جامعه رفتار سایرین و عمکلردشان را از نقطه نظر مثبت می بینند. آنها سعی می کنند با ارائه پیشنهاد دوستانه و محترمانه آنان را برای هرچه بهتر شدن کمک کنند. اما در مقابل عده ای دیگر را که با انتقادهای مدام و بی اساس منجر به سرکوبی و سرشکستگی دیگران می شوند.

اگر می خواهید جزء دسته اول باشید، باید بدانید که یکی از عادت های افراد موفق احترام گذاشتن و ارزش دادن به کارها و نظرات دیگران است. اگر اینگونه باشید در نظر دیگران شما شخصیتی قابل اتکا و معتمدی جلوه خواهید کرد.

۷- خوب گوش دادن

باور کنید، شنونده ای که با علاقه و توجه به سخنان دیگران گوش می دهد، بسیار دوست داشتنی است.  این نوع گوش دادن باعث می شود که بین طرفین مهر و محبت به  وجود آید. ممکن است از خود بپرسید که این امر چگونه ممکن است؟

وقتی به طرف مقابل احترام می گذاریم و به دقت و با تمرکز به او گوش دهیم، سخنان او را خوب می شنویم و بهتر آنها را درک می کنیم. درنتیجه طرف مقابل سر ذوق آمده و تمایل پیدا می کند که گفت وگو را ادامه دهد. توجه داشته باشید که بزرگان ما هم همیشه گفته اند که:

مستمع صاحب سخن را بر سر ذوق آورد.

۸- مدیریت زمان

با ارزش ترین دارایی تمام انسان ها زمان است. یکی دیگر از عادت های افراد موفق استفاده مفید و حداکثری از زمان است. افراد موفق خوب می دانند هر چه بهتر از زمان خود بهره ببرند به پاداش های بزرگ تر دست خواهند یافت.

۹- ایمان و اعتقاد داشتن

یکی از روابط مهم و شاید مهم ترین آنها رابطه انسان با خالق خود است. انسان هایی که با معبود خود راز و نیاز می کنند و احوالات خود را به او می سپارند با اعتماد به نفس خاصی به انجام امور خود می پردازند. زیرا می دانند که در همه حال قدرتی بی مثال آنان را حمایت می کند. از این رو است که رابطه معنوی یکی از عادت های افراد موفق بوده و از آن به نحو احسن برای تعالی خود استفاده می نمایند.

۱۰- هدف گذاری و برنامه ریزی

بسیاری افراد برای زندگی شخصی، تحصیلی و شغلی خود اهدافی را تعیین می کنند. اما بسیاری دیگر نیز به هدف گذاری اعتقادی ندارند. البته بدانید که صرف هدف گذاری موجب موفقیت نخواهد شد، بلکه این تلاش و پشتکار است که انسان را به اهدافش می رساند. یکی از عادت های افراد موفق دست یابی به شخصیتی پرتلاش برای رسیدن به هدف است. در این راه افراد موفق برای دست یابی به اهداف خود نیاز به برنامه ریزی دقیق دارند.

امروزه نقش برنامه ریزی در موفقیت انسان ها امری بدیهی و انکار ناشدنی است. با بررسی زندگی انسان های موفق به این نکته پی خواهید برد که یکی از کلیدهای موفقیت آنها برنامه ریزی برای حال و آینده شان بوده است. افراد موفق با در نظر گرفتن تمامی شرایط و با منطق و چشمی باز برای کارهای خود برنامه ریزی می کنند.

۱۱- بودجه بندی در سرمایه

نگرانی بسیاری از مردم این است که آیا تا آخر ماه می توانند از پس مخارج خود برآیند یا خیر؟ شاید در پاسخ به این سؤال پای بسیاری از مشکلات اقتصادی به میان آید، اما یکی از عادت های افراد موفق علاج این این مشکل با مدیریت صحیحی دخل و خرج خود و خانواده آنها است. بدین گونه که برای سرمایه خود و نحوه مصرف آن برنامه ریزی دقیقی دارند و هیچ گاه امور مالی خود را به اما و اگرها نمی سپارند.

با داشتن مربی و مشاور در امواج پرتلاطم زندگی، قایق بادبانی زندگی خود را به ساحل آرامش برسانید.

کاربرد تئوری انتخاب در زندگی چگونه است؟

به طور کلی تئوری انتخاب بیانگر این است که تمام موجودات زنده چرا و چطور رفتار می کنند. اصل تئوری انتخاب این است که تمام انسان ها به دلیل وجود پنج نیاز ژنتیک ترغیب و تشویق می شوند که این پنج نیاز شامل زندگی کردن،  قدرت، آزادی، تفریح، عشق و علاقه برانگیخته می شوند. تئوری انتخاب این را بیان می کند: اگر رفتارهای تاثیر گذار و مسئولانه ایی انتخاب کنیم یعنی به این نتیجه برسیم که از خود این را بخواهیم که هم نیاز های خود را به نحو احسن برآورده کنیم و هم از رسیدن دیگران به نیازهای خود جلوگیری نکنیم. با زندگی بر اساس این اصل، شاد و کامیاب خواهیم بود و همیشه زندگی را به صورت دلخواه خود پیش خواهیم برد. اینجا به زیبایی کاربرد تئوری انتخاب پی می بریم.

تئوری انتخاب می گوید: همه انسان ها خودشان رفتارهای خود را انتخاب می کنند و تمام فشارهای بیرونی سرانجام محکوم به شکست می باشند. این تئوری به این اصل معتقد است که تمامی رفتارها حتی افسردگی و خشم همه محصول انتخاب غیر مستقیم و مستقیم خود انسان می باشد. اگرچه بعد از اتفاق افتادن وقایع ناگوار بیرونی باشد.

در تئوری انتخاب فرد به جای اینکه اطرافیان را تحت سیطره خود در آورد تا بتواند بر رفتار های آنها تاثیر بگذارد، همواره از خود می پرسد که رفتاری که هم اکنون انجام می دهم آیا من را به این شخص نزدیک می کند یا دور؟

اگر نزدیک می کند این کار را انجام می دهم. ولی اگر من را از او دور می سازد هرگز نباید انجامش دهم.

یک اصل مهم دیگر در کاربرد تئوری انتخاب داریم و آن این است: من فقط می توانم خودم را کنترل کنم. من فقط کنترل رفتار خودم را دارم و نه رفتار دیگران.

من فقط می توانم به دیگران اطلاعات بدهم نه اینکه زندگی, احساس و رفتارشان را تحت کنترل بگیرم. تئوری انتخاب به این باور است کنترل کردن دیگران هم به شخص کنترل کننده آسیب می زند و هم به شخص کنترل شونده و این یک رنج دو طرفه می باشد که درسراسر تاریخ بشریت مستمر بوده و اکنون باید به آن پایان داد.

چه هنگام می توان خود را هم راستای تئوری انتخاب دید؟

در صورتی می توانی به تئوری انتخاب نزدیک شد که در روابط خود با اطرافیان دست از کنترل کردن و مجبور ساختن آنها بردارید. احساس مالکیت به آنها را کنار بگذارید و تلاش کنید که در روابط خود حمایت کننده، شنوا، مهربان، اطلاعات دهنده و مذاکره کننده شوید. می توان گفت تئوری انتخاب روح دموکراسی را زنده نگه می دارد.

کاربرد تئوری انتخاب در زندگی

باور تئوری انتخاب چیست؟

تئوری انتخاب بر این باور است که تمام رفتار هایمان و می توان گفت حتی احساساتمان مثل خشم، ناراحتی و افسردگی همه ی این ها را به صورت مستقیم و یا غیر مستقیم خودمان انتخاب می کنیم.

دلیل ناخشنودی ما انسان ها چیست؟

تئوری انتخاب سعی کرده است به این سوال مهم پاسخ دهد. ریشه تمام ناخشنودی و نا رضایتی های انسان در روابطی است که به مشکل خورده یا آسیب است.

حالا یک سوال پیش می آید چرا این همه اتفاق ناخوشایند برای ما انسان ها اتفاق می افتد به طور مثال زندگی که با عشق و علاقه شروع می شود. چرا سرد می شوند و در نهایت منجر به جدایی می شود؟

یا حتی چرا بین دو دوست جدایی می افتد؟

و چرا بین والدین و فرزندان مشکل ایجاد می شود؟

تئوری انتخاب سر منشأ تمام این اتفاقات ناگوار را این می داند که ما انسان ها می خواهیم هم دیگر را کنترل کنیم و تحت فرمان خود درآوردیم.

کاربرد تئوری انتخاب یکی از زیباترین اصول زندگی است که به همه انسان ها کمک می کند تا زیباتر زندگی کنیم و تئوری انتخاب پایه و اساس صلح را گسترش می دهد بسیاری از نزاع ها و حتی جنگ های بزرگ به خاطر عدم اعتقاد به کاربرد تئوری انتخاب بوده است.

بیاید زیباتر زندگی کنیم و در تلاش باشیم اطرافیانمان از زندگی با ما لذت ببرند.

تئوری انتخاب اعتقاد دارد ما هرچیزی که بروز می دهیم یک رفتار است.

  • عصبانی شدن یک رفتار است.
  • ناهار خوردن یک رفتار است.
  • ناراحت شدن یک رفتار است.
  • نگران شدن یک رفتار است.

و حتی هذیان های یک بیمار روانی هم یک رفتار است و همه ی این رفتار ها از درون ما بر می خیزد.

تئوری انتخاب یک تئوری جامع بر اساس روانشناسی کنترل درونی انسان است که اعتقاد دارد گذشته هر انسان تأثیر زیادی بر زندگی کنونی او دارد. تئوری انتخاب در یک تعریف عامیانه و ساده نشان می دهد که یک انسان برای رسیدن به آن چه می خواهد باید چطور رفتار کند.

تئوری انتخاب می گوید درمان بسیاری از نا ملایمتی ها و مشکلات انسان ها در اصلاح کردن رفتار و انتخاب انسان ها نهفته است و نه در استفاده کردن از دارو های شیمیایی. نظریه انتخاب در زمینه ی وجود انسان تا اندازه ای با مکتب اصالت وجود هم نظر می باشند، به طوری که انسان را مسئول تمام رفتار و کارهای خویش می داند و انسان را قربانی محیط نمی دانند.

تئوری انتخاب می گوید ما هویت و اصالتمان را به ارث می بریم

تقریبا تمام رفتار های مهم و اساسی ما از جنس انتخاب می باشد حتی غم و ناراحتی هم یک رفتار انتخابی می باشد. رفتار هایی که اگر چه نا آگاهانه می باشند اما بر اساس تحلیل منافع انتخاب می شوند. به همین علت ناراحتی کردن در مقایسه با اصطلاح ناراحت بودن دقیق تر می باشد.

کاربرد تئوری انتخاب در زندگی

کاربرد تئوری انتخاب در چیست؟

آموختن نظریه انتخاب به این دلیل ارزشمند است که به وسیله آن می توانیم به نوعی مهندسی رفتار برسیم. مشکلات با افراد پیرامونمان و فرزندانمان از وقتی شروع می شود که تلاش می کنیم آنها را تحت سیطره خود بگیریم و آنها را کنترل کنیم.

یک انسان آزاد و رها کسی است که نه اجازه می دهد کسی او را مجبور به انجام کاری کند و نه خود،کسی را مجبور به انجام کاری می کند. از همه مهم تر خود را مجبور به انجام روش و رفتاری نمی کند که از آن لذت نمی برد.

تاثیر کاربرد تئوری انتخاب بر تربیت فرزندان

تئوری انتخاب اعتقادش بر این است فرزندان ما برای رسیدن به موفقیت در درس و زندگی نیاز به انضباط دارند و نه مجازات. متاسفانه در بسیاری از مدارس و خانواده ها هنوز مجازات به جای انضباط فرزندانمان را هدایت می کند. انضباط یعنی اجازه انتخاب کردن را به فرزندانمان بدهیم و در انتخاب درست کمکش کنیم. و به او بیاموزیم تا انتهای راه به انتخاب اگاهانه خود متعهد باشد. نوجوان با آگاهی از عشق و علاقه والدین به او به آرامش کامل می رسد نه از انتقاد, تهدید و سرزنش.

اگر همه انسان ها تئوری انتخاب را قبول داشته باشند

اگر همه انسان کاربرد تئوری انتخاب را قبول داشته باشند مسلما جامعه ای بهتر و به طبع پرعشق تر را شاهد خواهیم بود. وقتی تحمیل کردن عقاید به اطرافیان خود نباشد یا حداقل کم باشد، روابط دوستانه بیشتر می شود. چه رابطه دو دوست، چه روابط زناشویی و چه روابط والدین با فرزندان.

 

با داشتن مربی و مشاور در امواج پرتلاطم زندگی، قایق بادبانی زندگی خود را به ساحل آرامش برسانید.

10 درس موفقیت از 10 فرد موفق دنیا که به موفقیت شما کمک می کند

۱۰ درس موفقیت از ۱۰ فرد موفق دنیا که به موفقیت شما کمک می کند

احتمالا شما نیز مانند بسیاری از مردم دیگر به دنبال یافتن پاسخ این سوالید که موفقیت چیست و مهم تر از آن اینکه چگونه می توان به آن دست یافت؟ شاید بهترین راه شناخت عوامل موفقیت، گرفتن درس موفقیت از کسانی است که توانسته اند به انسان های موفقی تبدیل شوند.

۱۰ درس موفقیت که باید بدانید

 اولین درس موفقیت : قبول شکست ها و ادامه دادن مسیر

شکست ها مهم تر از موفقیت هستند، زیرا با شکست خوردن است که شما موفق می شوید. بزرگترین درس زندگی و دانش که همه چیز را تغییر می دهد، هنگام شکست پیدا می شود.

وقتی موفق شوید، خوشحال هستید. مردم شما را ستایش می کنند و همه حاضر هستند به شما کمک کنند. اما وقتی شکست بخورید، همه چیز تاریک است و شما احساس می کنید خیلی چیز ها از دست رفته است.  ولی انسان نباید دراین مواقع ناامید شود، چرا که او یکی از راه هایی که به نتیجه نمی رسد را فهمیده است.

بیل گیتس مدیر عامل سابق مایکروسافت

 دومین درس موفقیت : شور داشته باشید

استیو جابز معتقد است که در بسیاری از کارها به علت حجم زیاد و سنگینی ممکن است انسان به جایی برسد که از رسیدن به هدفش ناامید شود. در این حال او احساس می کند برای پایان رساندن کارها توان کافی ندارد. تنها عاملی که در این مواقع می تواند نیروی محرکه برای رسیدن به موفقیت باشد، شور و اشتیاق انجام آن کار و میل رسیدن به هدف است. می توان با داشتن شور و اشتیاق افراد را دور هم گردآورد و با تشکیل یک تیم بسیار قوی راه رسیدن به موفقیت را کوتاه تر کرد.

استیو جابز مدیر عامل فقید اپل

سومین درس موفقیت : ریسک پذیری

هنگام جمع آوری پول برای فیس بوک، مارک زاکربرگ یک سری خطرات قابل توجه را در پیش گرفت. او سرمایه گذاران اصلی را نادیده گرفت. جلسات را لغو کرد و از تماس های مهم تلفنی، صرفاً برای افزایش تقاضا چشم پوشی کرد. زاکربرگ و و افرادش به محصولی که ساخته بودن اعتقاد داشتند، تنها کاری که آنها انجام دادند، کمی انتظار و صبر و پذیرش ریسک بود. اغلب گفته می شود که در دنیای تجارت، ریسک نکردن بزرگترین ریسک برای این کار است. وقتی شما روی یک پروژه فوق العاده سخت کار کرده اید، جرات ریسک کردن می تواند مانند یک مبارزه باشد. با این وجود، نباید اجازه دهید که ترس در تصمیم گیری های بزرگ تان تأثیر گذار باشد.

مارک زاکربرگ مؤسس فیسبوک

چهارمین درس موفقیت : سخت کوشی

زمانی که شما برای رسیدن به موفقیت سخت تلاش می کنید، قطعاً به نتیجه مطلوب خواهید رسید. داستان این که چگونه برد پیت توانست یک قرارداد بازیگری را امضا کند، شگفت انگیز است. بعد از اینکه او تصمیم گرفت کالجش را ترک کند تا رویای بازیگر شدن را دنبال کند، بیکار بود و نمی دانست حدود هفت ماه چه کاری باید بکند. بنابراین تصمیم گرفت با بازیگری به عنوان شریک صحنه به یکی از همکلاسی هایش ملحق شود و در اجراهایی که در مدرسه صورت میگرفت حضور پیدا کند. زندگی نامه برد پیت دارای فراز و نشیب های بسیاری است که او طی کرده. هر آنچه که بدست آورده فقط و فقط با سخت کوشی بوده است.

بردپیت در این باره می گوید: «هر چه کار شما سخت تر باشد، خوشبخت تر خواهید شد. هنگامی که شما مایل به تلاش اضافی هستید، به روشی که هرگز انتظار نداشته اید پاداش می گیرید. از این رو، همیشه سخت تلاش کنید.

برد پیت سوپر استار هالیوود

پنجمین درس موفقیت : شناخت خود

گام مهم و شاید اول قدم گذاشتن در مسیر موفقیت آگاهی کامل از استعداد ها و توانایی های فردی است. چرا که فرد با شناخت خود می داند در مسیر پیشرفت و موفقیت با چشمانی باز تصمیم گیری کند.

اپرا وینفری در این مورد جملات قابل تأملی دارد:

دانستن اینکه چه کسی هستی و اینکه آیا قادر به پاسخ دادن این سؤال هستم که من کی هستم و چه می خواهم، می تواند چراغ راه مناسبی برای رسیدن به موفقیت باشد. من نمی خواهم فقط موفق باشم. من نمی خواهم فقط یک برند درست کنم یا میراثی داشته باشم. جواب این سؤالات این است که من می خواهم بالاترین و واقعی ترین احساس خودم را به عنوان یک انسان انجام دهم. شما باید نوعی بینش برای زندگی خود داشته باشید. حتی اگر برنامه ای ندارید، باید شناخت درست و جامعی از مسیری که می خواهید به آنجا بروید، داشته باشید.

اپرا وینفری مجری حرفه ای و معروف آمریکایی

10 درس موفقیت از 10 فرد موفق دنیا که به موفقیت شما کمک می کند

ششمین درس موفقیت : یادگیری

زندگی باید یک تجربه بزرگ یادگیری باشد. همیشه باید به دنبال گسترش ذهن خود باشیم و خرد و دانش خود را افزایش دهیم. برانسون هرگز به دانشگاه نرفت – در واقع، او دبیرستان را زود ترک کرد – اما او هرگز از یادگیری دست نکشید. او به زندگی به عنوان یک دوره طولانی در دانشگاه نگاه می کند و به دنبال یادگیری حداقل یک چیز جدید در هر روز است.

برانسون سرمایه گذاری های متنوعی را در مناطق مختلف انجام داده است. نکته مهم این است که، وقتی شما به یک منطقه جدید می روید، باید سریع یاد بگیرید، اما باید برای انجام این کار نیز باید انگیزه داشته باشید.

به گفته برانسون، اگر فرصتی عالی می بینید، به دنبال آن بروید، حتی اگر در منطقه ای که با آن آشنایی کافی ندارید. همانطور که می روید روی یادگیری متمرکز شوید و فرصتی برای برقراری ارتباطات جدید ایجاد کنید. خود را تحت فشار قرار دهید تا در هنگام ارائه خود از بهترین فرصت ها استفاده کنید.

»درک این حقیقت بسیار مهم است که مهم نیست اگر نمی دانید – زیرا همیشه می توانید بدانید. فرصت ها را به دست بیاورید و به خود شک نکنید.»

ریچارد برانسون مالک گروه ویرجین

 هفتمین درس موفقیت : عشق

عشق مهم ترین عامل موفقیت جوانان در حرفه و کارشان است. اگر کسی عاشق کاری که در حال انجام آن است و یا می خواهد انجام بدهد بشود، بدون شک برای رسیدن به عشقش حاضر به انجام هر کاری است و هرکس خلافش را بگوید نظرش درست نیست.

یکی از بزرگ ترین اشتباهاتی که این روزها در بین افراد رواج پیدا کرده این است که افراد و به خصوص جوانان فکر می کنند که اگر کسی در راه انجام کاری موفق شد، او هم با قدم گذاشتن در آن راه موفق می شود. پروفسور سمیعی در این رابطه می گوید:

«این کار اشتباهی است. زمانی که هیچ عشق و علاقه ای به کار در فرد وجود نداشته باشد، او نمی تواند در این مسیر موفق شود. هر کس باید در دوران جوانی و نوجوانی اش علاقه خود را پیدا کند و در مسیر آن قدم بگذارد.»

پروفسور سمیعی جراح مغز و اعصاب

10 درس موفقیت از 10 فرد موفق دنیا که به موفقیت شما کمک می کند

هشتمین درس موفقیت : هر چیزی ممکن است

هنری فورد به جهانیان نشان داد که هر چیزی ممکن استت. او یک شرکت بزرگ را از زمینی ناهموار بنا کرد و خودش آن را اداره کرد. سرمایه گذاران زیادی را برای توسعه کار خود جذب کرد و هر سال آن را بزرگتر و بهتر کرد. او تحقیقات زیادی درباره صاحبان مشاغل بزرگ که از خطوط مونتاژ استفاده می کردند، انجام داد و در این راه به اطلاعات بسیار ارزنده ای دست یافت. او داده های بدست آمده را با توجه به محصول خود به کار گرفت. او یک مبتکر به تمام معنا بود که هر روز بر دانش خود می افزود. هنری فورد در طول مسیر پیشرفت و موفقیت بارها شکست را تجربه کرد، ولی بر این باور بود که امکان پیروزی و رسیدن با قله در هر لحظه وجود دارد.

نهمین درس موفقیت : مثبت اندیشی

«همیشه یک وضعیت منفی را به یک وضعیت مثبت تبدیل کنید».

این جمله ای است که او در بسیاری از اوقات آن را به واقعیت تبدیل کرده است. آن زمانی که تیم مایکل جوردن در دقایق پایانی از حریف خود عقب بود و همه باورشان بر این بود که در مسابقه بازنده خواهند شد، با تمام تلاش خود نتیجه بازی را به نفع تیم خود به پایان می رساند. او با این کارش تلاش تا آخرین لحظه را به همه یاد می داد.

هر موقعیت منفی در واقع مقدمه ای برای موقعیت های مثبت است، به شرط آنکه آنها را بشناسید. برای موفقیت باید موقعیتهای منفی را به موقعیتهای مثبت تبدیل کنید. شما نمی توانید روی موقعیت منفی متمرکز شوید، باید موقعیت های مثبت را ببینید، این تنها راه بالا رفتن از نردبان موفقیت است. شما باید مثبت را ببینید، باید مثبت شوید، تا موفقیت را تجربه کنید.

مایکل جوردن مشهورترین بسکتبالیست جهان

 دهمین درس موفقیت : اولویت شناسی

بعضی اوقات ما بیش از حد وسواس می کنیم و از موارد مهم دیگر زندگی غافل می شویم. من افرادی را دیدم که پول را تعقیب می کنند و آنها شروع به نادیده گرفتن کامل اعضای خانواده خود می کنند.
هرگز اجازه ندهید این اتفاق برای شما رخ دهد. بله، پیروزی مهم است، اما شما نمی توانید همیشه پیروز شوید و پیروزی تنها چیزی که در زندگی دارید نیست. همیشه از آنچه در اختیار دارید سپاسگزار باشید و از کسانی که در اطراف شما هستند قدردانی کنید.
«چیزهای مهمتری در زندگی وجود دارد تا پیروزی یا از دست دادن یک بازی.»

 لیونل مسی پرافتخارترین فوتبالیست جهان

 

تئوری انتخاب چیست و چه کاربردی دارد؟

تئوری انتخاب چیست و چه کاربردی دارد؟

تئوری انتخاب چیست و چه کاربردی دارد؟ در این مقاله از سایت استاد یاوریان تصمیم داریم به تشریح مباحث مرتبط با تئوری انتخاب بپردازیم.

تئوری انتخاب چیست؟

به طور کلی تئوری انتخاب (Choice Theory)  توسط دکتر ویلیام گلاسر یکی از مطرح ترین روانشناسان قرن بیستم ارائه شده است. به طوری که وی را با نام این کتاب یعنی نظریه انتخاب می شناسند. می توان گفت هدف اصلی تئوری انتخاب این است که بدانیم تمام مسائلی که در زندگی تجربه می کنیم و به نحوی با آن سروکار داریم، نتیجه انتخاب های خود ما می باشد. در حقیقت هر عملی عکس العملی دارد و یا به بیانی دیگر انتخاب های ما موجب رویدادهایی خواهند بود که در زندگی ما رقم خورده است.

در این نظریه آنچه مشهود است، توجه به انتخاب هایی است که منشاء آن به خود فرد برمی گردد. هرچند که شاید انسان نقش بسزایی در اتفاقات زندگی خود نداشته باشد، اما صد درصد مسئولیت تجارب حاصل از این اتفاقات به عهده او خواهد بود و ناگزیر با آن روبرو خواهد شد.

مرکز درونی هر انسانی مملو از نیازهای مختلف و احساسات پایدار و زودگذر است که با تقویت این ناحیه می تواند به بهترین شکل ممکن در برابر چالش ها و رویدادهای مختلف عکس العمل منطقی داشته باشد و مسائل خود را حل کند. جایگاه علم روانشناسی در این مقوله با توجه به تعریف کنترل بیرونی براساس الگویی ذهنی مشخص تر بوده و می توان براساس آن درکی درست از نظریه انتخاب در طول  زندگی انسان دست یافت.

دکتر ویلیام گلاسر نیز طبق این الگو، مدلی را طراحی کرد که آن را «نظریه انتخاب» نامید. اساس این مدل مرتبط به کلیه انتخاب ها و رفتارهای هر فردی است که توسط تحلیل های درونی او تمامی هیجانات و انگیزه های فرد آشکار می شود.

براساس تئوری انتخاب گلاسر، احساسات و رفتارهای بنیادین هر فرد نوعی عملکرد بر پایه تحلیل رفتاری او است که اهمیت توجه به نیازهای مختلف و جهت دادن یا برآورده نمودن آن را ملزم می داند. مبانی که در تئوری انتخاب بیان می شود این است که راهکار بسیاری از مشکلات انسان ها در اصلاح انتخاب ها و رفتارهای آنها نهفته است، نه در درمان هایی دارویی و شیمیایی که نه تنها جوابگو نخواهد بود؛ بلکه دوره درمان و حل مسائل را نیز به تأخیر خواهد رساند.

تئوری انتخاب چیست و چه کاربردی دارد؟

اصول ده گانه تئوری انتخاب

تئوری انتخاب را می توان چارچوبی کلی از تمامی عمل ها و احساسات درونی و بیرونی افراد تصور کرد که مسلماً دارای اساس و اصولی منطقی و حساب شده می باشند. این اصول منطقی جهت دهی درستی برنحوی عملکرد فرد و شرایط حاکم خواهد داشت. اصول ده گانه اساسی در نظریه انتخاب به شرح زیر می باشند، که عبارتند از:

۱) تنها کسی که ما می توانیم رفتارهایش را کنترل کنیم، خودمان هستیم.

۲) تنها چیزی که بین ما و دیگران رد و بدل می شود، اطلاعات است. اینکه با این اطلاعات چه کنیم و یا نسبت به آن چه برخوردی داشته باشیم، به خودمان بستگی دارد.

۳) ریشه تمام مشکلات روانشناختی در مشکلات رابطه است. یعنی مشکلات روانشناختی بلند مدت، از جنس «مشکلات در رابطه» هستند. دکتر ویلیام گلاسر اعتقاد دارند که انسان موجودی فیزیولوژیک است و نیازمند روابط سالم و مستحکم با اطرافیان است. چنانچه این نیاز نادیده انگاشته شود، منجر به مشکلات متعدد در زندگی وی می شود.

۴) مشکل رابطه ای، همواره بخشی از زندگی کنونی هر فردی است . در بیانی ساده تر می توان گفت، ما می توانیم از خیلی چیزها آزاد شویم؛ اما هرگز نمی توانیم بدون حداقل یک رابطه شخصی رضایت بخش ، شادمانه زندگی کنیم.

۵) رویدادهای دردناک گذشته، درآنچه امروز هستیم، نقش مهمی دارند. اتفاقات و حوادث دردآور اگر چه به مرور زمان کمرنگ می شوند، اما در برخی افراد احساسی همچنان قدرتمندانه تسلط دارد.

۶) هر فرد نیازمند پنج محرک اصلی ژنتیکی است که این پنج مورد شامل، نیاز به زنده ماندن، نیاز به عشق و تعلق خاطر، نیاز به قدرت، نیاز به آزادی و نیاز به تفریح است. این پنح محرک باید در طول زندگی هر فردی مورد توجه قرار بگیرد.

۷) زندگی انسان ها شامل دو دنیای کمی و کیفی است. دنیای کیفی بخشی از دنیای ما است که از مهمترین چیزهای که می دانیم و می شناسیم تشکیل شده است. به عنوان مثال، ما برای تامین نیازها باید یک یا چند تصویر یا اتفاق خوش آیند را وارد دنیای کیفی خود کنیم و آن را بهبود بخشیم.

تئوری انتخاب چیست و چه کاربردی دارد؟

۸) افراد به طور مدام از ابتدای تولد تا مرگ مشغول«رفتار کردن»هستند. این رفتارکردن در شکل کلی از چهار بخش جدایی ناپذیر نظیر عمل، فکر، احساس و فیزیولوژیک تشکیل شده است واساس عملکرد هر فرد می باشد.

۹) رفتارها همیشه باید در قالب فعل یا مصدر بیان شود. در بیانی ساده، به جای گفتن جمله، من افسرده شده ام یا دچار افسردگی هستم. بگوییم من انتخاب کرده ام افسرده باشم. من افسردگی می کنم. یا خودم را افسرده کرده ام. به این ترتیب قبول و پذیرش این رفتار برای فرد قابل تآمل خواهد بود و از طرفی نیز خود را مختار بر انتخاب خواهد دانست.

۱۰) بر اساس تئوری انتخاب، رفتار همیشه انتخابی است.و فرد انتخاب کننده رفتار می باشد. البته ما روی دو بخش فکر و عمل، قدرت انتخاب داریم. بنابراین کلیه اعمال فیزیولوژیکی و احساسی به عنوان تابعی از این انتخاب ها، تحت تاثیر قرارمی گیرند.

کاربرد تئوری انتخاب کدام است؟

کاربرد تئوری انتخاب چیست؟

تئوری انتخاب بخش اعظمی از زندگی هر فرد را در بر می گیرد. طبیعتاً در همه جوامع تئوری انتخاب کارآمد و مفید، می تواند کاربردهایی مؤثر و مستمر نیز داشته باشد. زمانی یک انتخاب کارآمد خواهد بود که تحت فشارهای بیرونی و درونی نباشد. یعنی دغدغه های حیاتی انسان های جامعه مرتفع شده باشد. در این صورت انتخاب منطقی و درست خواهد بود.

عوامل اجتماعی و اقتصادی حاکم بر افراد جامعه ممکن است، باعث تسهیل در انتخاب های مختلف یا اجبار آنها باشد. از طرفی نیز توصیف کاربردهای تئوری انتخاب در ازدواج، عشق، خلاقیت، آموزش، محیط کار، محیط زندگی، تعارض ها و … به وضوح دیده می شود.

در جامعه ای که شایسته سالاری وجود نداشته باشد و یا افراد مستحق به انجام فعالیت به دلیل به کارگیری افراد دیگر که تجربه چندانی از فعالیت مذکور ندارند، بیکار شده باشند. در پی آن به دلیل عدم اشتغال افراد درسطح جامعه، مشکلاتی نظیرافسردگی، تخلفات مختلف و مصرف انواع  مواد مخدر روی می آورند که می تواند باعث افزایش ناهنجاری در جامعه گردد. اما زمانی که درجامعه آزادی و حق انتخاب کامل وجود داشته باشد و یا شایسته سالاری مبنای دستاوردهای اساسی یک جامعه باشد، مسلماً افراد انگیزه به کارگیری تئوری انتخاب در سطح جامعه را نیز پیدا می کنند.

تئوری انتخاب در جامعه

تئوری انتخاب می تواند از سطح انتخاب های فردی به سطح انتخاب های عمومی و جامعه ای که به صورت گروهی انجام می گردد، ختم شود. مهم ترین نظریه ای که در مدیریت دولتی نوین برای غلبه بر حاکمیت بوروکراسی مورد حمایت قرار می گیرد، نظریه انتخاب عمومی است. طبق این نظریه به کارگیری نظریه انتخاب عمومی برای حل مشکلات مدیریتی بهترین گزینه است.

فرض اساسی نظریه انتخاب عمومی این است که افراد به طریقی عقلانی و منفعت طلب عمل می کنند و همواره به دنبال این هستند که منافع بیشتری ببرند.. تئوری انتخاب عمومی، زیر شاخه ای از علم اقتصاد است که در عرصه های مختلف سیاسی و اجتماعی جامعه را مورد بررسی قرار می دهد. در انتخاب عمومی عنوان می شود که یک انسان عقلانی باید با نظامی انگیزشی هدایت شود تا بتواند فارغ از اینکه چه تمایلات شخصی و خصوصی دارد، به خوبی در آن فعالیت کند. طرفداران نظریه انتخاب عمومی معتقد هستند که این فرضیه عقلانیت گرایی و منفعت طلبی، در هر حوزه ای کاربرد دارد.

در تئوری انتخاب نیز می توان بر این فرض اکتفا نمود و حل مشکلات عدیده زندگی را براساس آن برطرف ساخت. مردم درکلیه اقدامات و تصمیم گیری هایشان همواره به دنبال کسب حداکثر مزایای ممکن و حداقل هزینه ها هستند. آنها زمانی که ترجیحات خود را به شیوه ای کارآمد و با حداکثر منفعت تعقیب می کنند به طریقی عقلانی عمل می کنند و در حقیقت از عملکرد خود رضایتمندی کامل دارند؛ از این رو اگر اشخاص پیوسته ترجیحات خود را بهینه کنند، رفتاری عقلایی خواهند داشت؛ زیرا افراد اساسأ در رفتارشان منفعت طلب و خود خواه عمل می کنند. و در انتخاب هر عملی که قصد انجام آن را دارند، رفاه شخصی یا خانوادگی خود را مد نظر قرار می دهند.

کاربردهای اساسی نظریه انتخاب در تغییر رفتارهای پرخطر، تغییر خلقیات ناهنجار، انتخاب همسر، انتخاب شغل مورد علاقه، تغییر رفتارهای نامناسب نوجوانان و جوانان و غیره از مهمترین مسائلی است که می توان به آن اشاره کرد.

سخن آخر این که، تئوری انتخاب در چارچوبی کلی به این مهم معتقد است که این خود افراد هستند که رفتارهایشان را خودشان  انتخاب می کنند و دلیل اصلی انتخاب هر رفتار نیز مربوط به ارضای یک یا چند نیاز ژنتیکی و ذاتی در فرد است. البته ممکن است گاهی ما به انتخاب رفتارهای مختلف به صورت مؤثر یا نامؤثر دست بزنیم. اما در هر صورت ما رفتارهای خودمان را انتخاب می کنیم و در نتیجه مسئول انتخاب های خود نیز هم هستیم.

با داشتن مربی و مشاور در امواج پرتلاطم زندگی، قایق بادبانی زندگی خود را به ساحل آرامش برسانید.

چگونه کمال گرایی خود را کنترل کنیم؟ (چگونگی مدیریت کمال گرایی)

چگونه کمال گرایی خود را کنترل کنیم؟ (چگونگی مدیریت کمال گرایی)

کمال گرایی ویژگی است که به صورت ذاتی در همه انسان ها وجود دارد. با این حال میزان آن با توجه به فاکتورهای مختلف، مانند تربیت خانوادگی، ویژگی های شخصیتی و… در افراد مختلف، متفاوت است.

کمال گرایی نیز مانند هر چیز دیگری اگر از خد متعادل آن فراتر رود، تبدیل به نوعی وسواس خواهد شد که می تواند باعث اذیت و حتی شکست فرد در کار و زندگی اش شود. اگر شما خواستار کمال گرایی هستید و جزء آن دسته از افرادید که می خواهید کار خود را با وسواس به نحو احسن انجام دهید، ممکن است هرگز آن کار را انجام ندهید.

کمال گرایی ممکن است در برخی موارد کمی ترسناک به نظر برسد. این امر می تواند شما را به سمت اقدامات جدی و اساسی سوق دهد یا شما را از انجام کارها باز دارد و شما را در انجام وظایف تان با ایجاد وسواس بیمار گونه فلج کند.

افرادی که با کمال گرایی درون خود مبارزه می کنند، به مشکلاتی دچار می شوند که معمولا از کنترل خارج است. در درون آنها ترس عمیقی از شکست نهفته است. در کنار کمال گرایی منطقی نوعی کمال گرایی منفی وجود دارد. افزاد مبتلا به این نوع از کمال گرایی، با هر کاری که مواجه می شوند ممکن است آن را ناقص انجام دهند یا کاملا بی نقص اما راه دیگری نیز است که این افراد ممکن است هرگز کار مورد نظر را شروع نکنند!

چگونگی مدیریت کمال گرایی

در زیر چند نکته برای سمت و سو بخشیدن صحیح به تمایلات کمال گرایانه شما است:

پذیرفتن نتیجه

اگر فکر می کنید که نمی توانید کار خود را صد در صد درست انجام دهید، لیستی از بدترین حالت های ممکن تهیه کنید. آیا کار خود را از دست خواهید داد؟ آیا به شهرت شما ضربه ای وارد خواهد شد؟ این اتفاق خواهد افتاد؟ احتمالا نه. آیا پرداختن و فکر کردن شما به این پروژه باعث می شود که شما از کارهای مهم خود دور بمانید؟ کاملا، این سوال وسواس گونه می تواند برای شما فلج کننده باشد.

چگونه کمال گرایی خود را کنترل کنیم؟ (چگونگی مدیریت کمال گرایی)

دیدگاه خود را تغییر دهید

جنبه مثبت کمال گرایی این است شما دارای انگیزه و دقت در سطح بالا هستید که معمولا دیگر افراد فاقد آن هستند. ممکن است توجه بیش از حد شما به جزئیات باعث شود که از انجام کاری که به آن موظف هستید باز بمانید. می توانید برای خودتان این به نوعی دلسوزی کنید. متوجه باشید که کمال گرایی نه یک کلمه شرم آور است که موجب خجالت شما باشد، نه یک کلمه است که برتری شما را ثابت کند و موجب افتخار شما باشد.

ایستادگی در مقابل وسواس

کار آفرینان به ویژه افراد تازه کار بسیار تمایل دارند که محصولات یا خدمات خود را بر طبق تصوری که دارند به دیگران عرضه کنند. این نوع دید ممکن است باعث شود که این افراد راه صحیح را انتخاب کنند. با این حال ممکن است باعث ایجاد وسواس و دردسر نیز شود. باید متوجه باشید که دقیق بودن را با وسواس اشتباه نگیرید.

انرژی خود را تقسیم کنید

کاری ارزشمند است که شما آن را به شیوه صحیح انجام بدهید. منظور از کمال گرایی چیست؟ وقتی شما بخواهید کار بی نقصی را انجام دهید که که عملا هرگز انجام نپذیرد.

برخی از کارآفرینان ممکن است برای رها کردن یک پروژه مشکل داشته باشند و ترس این را داشته باشند که با کاهش بازده روبرو شوند. وظایفی وجود دارد که باید انجام می داده اید و توسط شما نادیده گرفته شده است. وقتی در مورد کارهایی که باید در چند روز گذشته انجام می داده اید فکر کنید، آیا دچار وسواس فکری می شوید؟

کنترل کردن را کنار بگذارید

یک استراتژی برای درمان کمال گرایی این است که به شکل آگاهانه اعمالی را که باعث فلج شدن و وسواس شما می شود را ترک کنید و انجام ندهید. اگر در حال حاضر در محل کار خود یک تیم دارید، می تواند به عنوان یک فرصت مناسب محسوب شود. شما به این دلیل آن ها را استخدام کرده اید که از مهارت و دانش لازم برای موفقیت در کار خود بهره مند هستند. بگذارید آن ها به روند معمول به کارهای خود مشغول باشند. در حالی که باید به این نکته توجه کنید که آن ها هم انسانند و ممکن است حین کارشان دچار اشتباهاتی نیز شوند.

جولیا برتون مدیر عامل و بنیان گذار شرکت ModernWell مینه سوتا اعتقاد دارد که به عنوان یک کار آفرین، نگرش درست و واقع گرایانه او نسبت به موضوع کمال گرایی باعث پیشرفت و رشد ModernWell شده است. او میگوید اگر چه کمال گرایی ممکن است گاهی جزئی نگری تعبیر شود یا گاه اینگونه عنوان شود که فرد دارای استاندارد های بالا است، اما مطمئن باشید که جنبه های منفی کمال گرایی می تواند باعث شکست شرکت شما بشود.

این مثل دست و پا زدن درون آب است شما باید با استفاده از دانش خودتان بتوانید تصمیم واقعی را بگیرید. بیشتر اوقات این اتفاق پیش می آمد که با گریه به همسرم می گفتم: من نمی دانم چه کاری را انجام بدهم. این موضوع بسیار ترسناک و گیج کننده استو اما او که در طی سه دهه ی گذشته شرکتی را اداره کرده است پاسخ این سوال را با چند کیفیت متفاوت پاسخ می دهد. به دنیای مدیریت تجارت خوش آمدید. من هر روز این احساس شما را دارم.

چگونه کمال گرایی خود را کنترل کنیم؟ (چگونگی مدیریت کمال گرایی)

توصیه من به شما در راستای کمال گرایی این است:

  • کتاب های Brené Brown را مطالعه کنید.
  • یک گروه مشاوره ایجاد کنید تا شما را به چالش بکشد. این به شما کمک می کند تا بتوانید اعتماد به نفس را در خود پرورش دهید و یک مشاوره ی قابل اعتماد را ارائه دهید.
  • در یک محیط صمیمی با تیم کاری خود مشورت و همکاری کنید.
  • با نمایندگان و دارندگان وظایف با دید مثبت برخورد کنید. ممکن است همه چیز دقیقا مطابق میل شما انجام نشود. اما این بدین معنا نیست که کارها به درستی صورت نپذیرفته است. نسبت به انتظاراتی که از تیم خود دارید آگاهانه و منصفانه عمل کنید و این درک را داشته باشید که هیچ کس از جمله خود شما کامل نیست.
  • با خودتان و همچنین دیگران با مهربانی برخورد کنید. افراد کمال گرا احتیاج به مهربانی و توجه دارند. آن ها را مانند کسانی بدانید که نقصی دارند و از مشکلی رنج می برند.

لنس جی رابینسون مالک موسسه حقوقی در لوئیزیانا:

زمانی که به عنوان یک وکیل شرکت حقوقی کوچک خود را تاسیس کرد. برای موفقیت در کار نیاز به کمال گرایی را در خود احساس می کردم. من می خواستم هم به عنوان یک وکیل به مراجعینم کمک کنم. هم در دنیای کسب و کار هم فرد موفقی باشم. درست است که تلاش برای رسیدن به کمال می تواند یک چیز خوب محسوب شود، اما همان اندازه هم می تواند مانع موفقیت شما شود.

کمال گرایی می تواند در زندگی شخصی و حرفه ای شما را دچار استرس کند. اگر تمام انرژی خود را صرف انجام دقیق کارها به شکلی وسواس گونه کنید مسلما زندگی شخصی شما دستخوش مشکلات زیادی خواهد شد. شما ممکن است وقت زیادی را صرف کارهایی کنید که عملا به پایان رسیده باشند و این باعث شود در انجام کارهای مهم خود اهمال کاری کنید. در نتیجه در انجام امور به کندی عمل کنید. هنگامی که شما به شکل مطلق  فرد کمال گرایی باشید از انجام هرگونه ریسکی در امور خودداری خواهید کرد.

چگونه کمال گرایی خود را کنترل کنیم؟ (چگونگی مدیریت کمال گرایی)

برای رسیدن به این هدف باید یک انگیزه برای شاد بودن داشته باشید. این یک اقدام هوشیارانه است که من به مهارت ها و تخصص و تجربه خود اطمینان کنم و تلاشم را برای هر چه بهتر بودن را بیشتر کنم. بعد از مدتی خواهید فهمید شما در زمینه کاری خود تجربیات جدیدی کسب می کنید و با کمک مشتریان خود می توانید بر امور متمرکز شوید. بعد از آن مجبور نخواهید بود فشاری که بر اثر کمال گرایی به شما وارد می شد را متحمل شوید.

کتان کاپور بنیانگذار مرکز متل گورگورام هند در مورد کمال گرایی می گوید:

تلاش برای کامل بودن در بیشتر مواقع باعث عقب ماندگی و شکست من شده است. او در ادامه می گوید که برای اولین Mettl که برای ارزیابی شناخت بوده است، زمان زیادی را صرف کردیم. زیرا  مطمئن نبودیم که آماده پذیرش در بازار است یا نه.

ما بسیار تلاش می کردیم تا ارزیابی ها را وارد بازار کنیم و در همین زمان نیز قصد داشتیم برای بازاریابی نیز محتوایی را برنامه ریزی کنیم. اما هنوز از نتیجه کار مطمئن نبودم به همین دلیل برای ارائه کار تاخیر می کردم. این محتوا به شکل غیر منتظره ای به ما کمک زیادی کرد. در حال حاضر ارزیابی های ما بسیار با زمانی که شروع کرده ایم متفاوت است. این ارزیابی ها بارها و بارها بر اساس نیازهای مشتریان تغییر یافته و کالیبره شده اند تا مطابق میل آن ها باشد.

این موضوع یک درس بسیار بزرگ به من آموخت موفقیت گاهی در ریسک کردن و دیوانگی اتفاق می افتد نه زمانی که همه چیز تحت کنترل شماست.

کمال گرایی تا زمانی که بدانید راه را درست طی می کنید و به تعادل کارآیی شما لطمه ای وارد نمی کند نیز بسیار عالی است. اینکه بخواهید کارها را به بهترین نحو انجام بدهید یک ایده بسیار خوب است. اما انتظار این را هم داشته باشید که ممکن است در این مسیر شکست و اشتباه را نیز تجربه کنید. اگر همچنان اصرار دارید که به کمال گرایی بپردازید شاید هرگز شکست نخورید اما کاری را هم هرگز شروع نخواهید کرد.

8 اشتباه رایج در ارتباط با دیگران

۸ اشتباه رایجی که در ارتباط با دیگران مرتکب می شویم!

ارتباط با دیگران الزاما در زندگی اجتماعی انسان ها وجود. اهمیت ارتباطات بر کسی پوشیده نیست. این نتیجه ارتباط با دیگران است که می تواند دنیای ما را بسازد و یا آن را نابود کند. ارتباط نامناسب، رابطه های ضعیف و شکننده را به دنبال می آورد که ممکن است باعث شکست جدی در روابط عاطفی و زندگی شود. پس نحوه ی برقراری ارتباط بسیار مهم و تعیین کننده است.

این نتیجه ارتباط با دیگران است که موقعیت های آینده ما را تحت تأثیر قرار می دهد و می تواند مخرب و یا سازنده عمل کند.

همیشه ما مقصر نیستیم!

برخی از مردم واقعا مهارت ارتباطی خوبی دارند و اشتباهات کمی در ارتباط با دیگران مرتکب می شوند. با این حال بیشترمان به طور کامل و صحیح از اشتباهاتمان در ارتباط با دیگران خبر نداریم. این یک امر اجتناب ناپذیر است که همه ما اشتباهاتی را در ارتباطاتمان مرتکب نشویم. چرا که در هیچ دوره ای از تحصیل و یا زندگی مان به طور صحیح و کافی مهارت های ارتباطی را فرا نمی گیریم. در کدام کتاب درسی ما بطور کامل و جامع در مورد این موضوع پرداخته شده است؟ و یا به ما یاد داده اند که برای گفت و گو و بحث با دیگران، چطور پیش برویم؟ هنگام گوش دادن به دیگران چه حرکات و یا کلماتی را استفاده کنیم؟ و یا عقاید و احساسمان را در قالب چه جملاتی برای دیگران بیان کنیم که زدگی ایجاد نکند؟

گاهی اشتباهات ما در برخی ارتباط ها نه تنها زیان آور که خجالت آور هم می شوند. مثل وقتی که پیامی را بدون چک کردن فرستاده باشید و سپس متوجه شوید که اشتباه فاحشی در آن مرتکب شده اید. در نتیجه عواقب بدی مثل لطمه خوردن به آبروی تان یا وجهه ی حرفه ای شما و یا حتی رنجاندن مخاطب شما به همراه داشته باشد.

انسان ذاتا موجود اجتماعی است و از ارتباط برقرار کردن با دیگران نمی تواند اجتناب کند. پس با آغوش باز به سراغ آن بروید که مهارت های لازم را فرا بگیرید و از آن ها استفاده کنید. دغدغه هایتان را رفع کنید و از مزایای یک ارتباط خوب با دیگران لذت و سود کافی را ببرید.

امروزه مهارت های لازم برای زندگی را در قالب رفتار های عملی کوچک ولی دقیقی گرد آوری کرده اند که یکی از آن ها مهارت های ارتباط با دیگران است. چون برای ارتباط صحیح با دیگران باید تلاش کافی را به کار ببرید. اصول و فرآیندهای این موضوع بحث مفصلی است که در این مقال نمی گنجد. در این نوشته بر آنیم که اشتباهات رایج در ارتباط با دیگران را به شما معرفی کنیم. تا بتوانید در قضاوت خودتان بهتر عمل کنید. مواردی که در زیر می آیند می تواند برایتان مناسب باشد.

8 اشتباه رایج در ارتباط با دیگران

۸ اشتباه رایج در ارتباط با دیگران

۱- انتخاب راه ارتباطی اشتباه

به یاد داشته باشید که هر پیامی را از هر طریقی به مخاطب خود ارسال نکنید. برخی پیام ها مثل خبرهای بد را به طور حضوری و رو در رو به افراد انتقال دهید تا متوجه عکس العمل کامل آن ها و وضعیت روحی جسمی شان شوید.

زبان بدن شما در ملاقات حضوری می تواند فرد مقابل را برای شنیدن پیام تان آماده تر کند. در حالی که ارسال پیامک و یا ایمیل که حتی در آن لحن شما هم منتقل نمی شود، ممکن است رنجش خاطر دیگران را به همراه داشته باشد. علاوه بر حتی گاهی لحن و منظور پیام های با محتوای خوب نوشتاری هم ممکن است مورد سوبرداشت واقع شود.

در عین حال گاهی استفاده از راه های ارتباطی مانند ارسال پیام متنی می تواند برای انتقال پیام شما تسهیل گر باشد. مثل زمانی که می خواهید به درخواست غیر منطقی کسی که با او رو در بایستی داشته و اغلب اوقات از نه گفتن به او اجتناب می کنید، به راحتی عقیده مخالف خود را بیان کنید. در هر صورت در ارتباط با دیگران باید حواستان باشد که چه پیامی را به چه کسی و از چه راهی منتقل می کنید. حتما پیامدهای آن را در نظر بگیرید و موقعیت را درست بسنجید.

۲- عدم تماس چشمی

وقتی کسی با شما حرف می زند انتظار دارد همه حواستان به او باشد و به موقع با او همراهی کرده و عکس العمل نشان دهید. اینکه در هنگام ارتباط با دیگران، مشغول گوشی و یا لپ تاپ خود هستید یا به صدا های اطراف بیش از حد عکس العمل نشان می دهید، گوینده را از ادامه ی ارتباط خود مأیوس می کند. حس بدی که شاید خودتان نیز در ارتباط با دیگرانی که همین رفتار را با شما کرده اند تجربه کرده باشید. پس آنچه را برای خودتان نمی پسندید برای دیگران هم نپسندید و انجام ندهید.

۳- احساساتی حرف زدن

زمانی که هیجان بر شما غلبه می کند و از حالت منطقی خارج شده و مثلا به شدت عصبانی و یا غمگین هستید، در کیفیت ارتباط با دیگران محتاط باشید. ابتدا اجازه بدهید تا احساس تان فروکش کند و به تعادل برسید، منطق و عقلانیت خود را بیابید. سپس به رابطه تان رسیدگی کنید و مثلا صحبت را ادامه دهید. چه بسا حالت هیجانی که بر شما قالب شده باعث شود مرتکب رفتار و یا صحبت هایی بشوید که بعدا پشیمان شوید.

8 اشتباه رایج در ارتباط با دیگران

۴- نداشتن زبان بدن مناسب

حدود نود درصد معنا و محتوای پیام شما از طریق زبان بدن تان به مخاطب منتقل می شود. پس هر مقدار ضعفی که در آن داشته باشید منجر به نقص ارتباط با دیگران خواهد شد.

برای مثال نحوه دست دادنتان به دیگران را در نظر بگیرید. دست دادن می تواند انواع مختلفی مثل، دست دادن سریع و بدون فشردن دست طرف مقابل. یا مثلا فشردن دستان طرف مقابل به گرمی و گرفتن آرنجش با دست دیگرتان، میزان صمیمیت بیشتری را به نمایش می گذارد.

یا مثلا وقتی دیگری در حال صحبت کردن با شما است و شما دستان تان را زیر چانه خود گذاشته و به او خیره شده اید. این حالت بدن شما، پیغام بی علاقگی از صحبت های فرد مقابل را به او مخابره می کند.

۵- نداشتن عکس العمل کافی در ارتباط با دیگران

مخاطب شما با عکس العمل های شما تشخیص می دهد که چقدر متوجه منظورش شده اید و یا به چه میزان به او توجه می کنید. شما باید با بیان برداشت خود یا تکرار جمله خود او و پرسیدن این سوال که آیا درست متوجه شده ام به او بازخورد صحیح بدهید. در ارتباط با دیگران استفاده از عباراتی مثل “اممم…”، “اوهوم…”، “اوه…” و حالات چهره شما که با آن ها هماهنگ می شود، نشان دهنده ی توجه و همراهی تان با مخاطب است.

۶- فرار کردن از موقعیت های دشوار

گاهی اوقات در ارتباط با دیگران با موقعیت هایی مواجه می شوید که ترجیح تان بر عدم برقراری ارتباط است. اما همین عکس العمل ممکن است مشکلات جدیدی مثل از دست رفتن فرصت را به وجود آورد و یا جرأت شما را به کل از بین ببرد.

برای مواجهه با این وضعیت، آمادگی خود را بالا ببرید. علاوه بر اینکه روی نوع ارتباط تان متمرکز می شوید، مخاطب تان را نیز به تأمل در رفتارش متوجه کنید. سعی کنید بازخوردهای شفاف و کاربردی به او بدهید به زبان بدن تان مسلط باشید و آرامش تان را حفظ کنید.

در بلا بودن به از بیم بلاست. ماندن در شرایط انفعال، و عدم ارتباط با دیگران راه حل درستی برای شما نخواهد بود.

8 اشتباه رایج در ارتباط با دیگران

۷- قاطع نبودن

قاطعیت یعنی بیان خواسته یا نیازتان در کمال ادب و آزادی بیان، در عین اینکه نیازها و خواسته ها و احترام دیگران را حفظ می کنید و خطوط قرمز را رعایت می کنید. قاطعیت شما تصویری کاملا شفاف و بدون ابهام از شما به دیگران معرفی می کند. همین موضوع مخاطب شما را از حدس و گمان و یا برداشت های غلط در مورد شما رها می کند. همچنین به شما کمک می کند در ابراز نظر مخالف و یا گفتن نه، راحت تر باشید. در حالی که عدم قاطع بودن هم بر شناسایی نیازهای خودتان و هم بر برداشت دیگران، خدشه وارد می کند.

۸- عدم توجه به تفاوت ها

در محیط های امروزی، افراد تفاوت های بسیاری از نظر فرهنگی، مذهبی، توانایی و گرایشی با یکدیگر دارند. همین موضوع منجر به تنوع های زیادی شده است که می تواند رابطه با دیگران را تحت تأثیر قرار دهد. پس داشتن قضاوت های بدون اطلاعات کافی و یا نگاه یکسان و یک جانبه می تواند در ارتباط با دیگران، ما را ضعیف کند و چهره ی بدی از ما به نمایش بگذارد.

در ارتباط با دیگران سعی نکنید فقط تحلیل و یا برداشت خودتان را تحمیل کنید و یا آن را حق جلوه دهید و بقیه را از ابراز نظرشان منصرف کنید. با حوصله به صحبت های مخاطبتان گوش دهید و به او فرصت بدهید تا درباره دیدگاهش صحبت کند. اجازه دهید از تجربه هایش بگوید تا احساس کند که او را درک می کنید.

صعه صدر و ظرفیت خودتان را حتی برای شنیدن حرف های مخالف خودتان بالاتر ببرید و یاد بگیرید که با تفاوت های دیگران کنار بیایید. نیازها و نظرات افراد دیگر را در نظر بگیرید و در ارتباط با دیگران سازگاری بیشتری نشان دهید. خصوصا در ارتباط با کسانی که برای اولین بار با او ملاقات می کنید، این مورد را رعایت کنید.

نتیجه

کلام آخر اینکه اگر این ۸ اشتباه رایج را در ارتباط با دیگران تا حد امکان کنار بگذارید، شاهد بهتر شدن ارتباط تان با دیگران و نهایتا بهبود کیفیت زندگی خودتان خواهید شد. در این حالت آرامش و احساس رضایت درونی بیشتری را احساس خواهید کرد.

چگونه می توانیم به هدف در زندگی مان دست پیدا کنیم؟

چگونه می توانیم به هدف در زندگی مان دست پیدا کنیم؟

داشتن هدف در زندگی از بخش های مهم و ضروری برای ادامه یک زندگی سالم است. منظور از زندگی سالم، زندگی توأم با شور و اشتیاق می باشد. بدون این اشتیاق، رکود و یک نواختی بر زندگی شخصی حاکم می شود و فرد دچار تضعیف روحیه برای زندگی کردن خواهد شد.

داشتن هدف در زندگی با کلمه اشتیاق و میل به زندگی تداعی می شود. این جمله بیانگر این است که افراد هدفمند، اشتیاق بیشتری برای زندگی دارند. همین موضوع روحیه آن ها را قوی تر و شکست ناپذیرتر خواهد کرد. کاملاً روشن است که انسان هایی که انگیزه بیشتری در زندگی دارند، به همان نسبت هدفمندتر هستند. این هدف از اشتیاق فراوان آن ها نتیجه می شود. زمانی که بر هدفی اصرار می ورزید، زمان را به نفع خود متوقف خواهید کرد.

هدف در زندگی به وجود آورنده اشتیاق به زندگی است

افرادی که بدون هدف در زندگی هستند، دچار سردرگمی می شوند. آن ها احساس می کنند چیزی را در زندگی شان گم کرده اند. این افراد رغبت انجام بسیاری را از کارها را نخواهند داشت و زندگی بعد از مدتی برای آن ها به یک وقت گذرانی اجباری تبدیل می گردد. منظور از هدف در زندگی، نگاه همه جانبه به بخش های مختلف زندگی فردی است.

افرادی که دارای هدف در زندگی نیستند، تعریف دقیقی نیز از آن ندارند. برای روشن شدن این موضوع بهتر است با یک سوال شروع کنیم. پاسخ به این پرسش که شما چه اندازه در زندگی دچار ناامیدی و حس از دست دادن می شوید؟ بروز این عواطف رابطه تنگاتنگی با عدم وجود هدف در زندگی دارد. افرادی که صاحب زندگی هدفمند نیستند، نمی توانند رغبت لازم برای کار، فعالیت و… را داشته باشند به همین خاطر نیز بیشتر دچار یأس و ناامیدی می شوند.

نشانه های یک زندگی هدفمند

افراد هدفمند در زندگی از شرایط روحی، علایق، استعداد و ظرفیت های خود شناخت کامل تری نسبت به سایرین دارند. در نتیجه می دانند دقیقاً کجای زندگی شخصی قرار گرفته اند و برای رو به رو شدن با هدف خود چند گام فاصله دارند.

چگونه می توانیم به هدف در زندگی مان دست پیدا کنیم؟

موقعیت شغلی یکی از مهم ترین جوانب زندگی است که باید به درستی انتخاب شود. بیشتر افرادی که به کار خود علاقه ای ندارند، نه تنها موفقیت چندانی را برای کارفرمایان خود به وجود نمی آورند، بلکه به نوبه خود می توانند صدمه زننده نیز باشند. این افراد سعی دارند یک زندگی هدفمند داشته باشند. لذا جویای کار می شوند اما در نهایت این شغل مورد توجه آن ها نیست و به شدت از آن خسته می شوند و به آن احساس رضایت درونی به آن ها به دست نمی دهد.

برای شناخت هدف در زندگی این فرد بهتر است چند قدم به عقب برگردید و ببینید فرد مورد نظر به چه کارهایی علاقه داشته و اکنون در چه حیطه ای فعالیت می کند. مدیران سرشناس و کارآمد که به دنبال کارمندان هدفمند هستند، حتماً در مورد رغبت و تمایل افراد جویای کار تحقیق می کنند و هدف آن ها از انجام این فعالیت را جویا می شوند.

قطعاً فرد بی هدف در زندگی، نمی تواند شرایط مطلوبی برای دیگری به وجود آورد.

چگونه زندگی هدفمند داشته باشیم؟

هدف در زندگی به مثابه یک قطب نما برای تعیین مسیر است. پس بدون این قطب نما، گمراهی عادی خواهد بود. اگر این هدف مندی وجود نداشته باشد، فرد از ادامه حرکت باز می ماند و به احساس ناامیدی و پوچی دچار می شود. در این وضعیت، تمایل فرد برای برقراری ارتباط با دنیای بیرون متزلزل می شود و منزوی می گردد.

جهت در زندگی انسان، از همان روزهای نخستین آشکار می شود. در واقع هر انسانی با هدفی متفاوت و منحصر به فرد متولد می گردد. برای بسیاری از افراد این غایت مندی با کشف استعدادها و پرورش مهارت ها روشن و واضح می شود.

با این توصیف می توان گفت که جهت در زندگی، با شناخت اشتیاق های فردی مشخص می گردد. کودکانی که در نقاشی استعداد قابل توجهی دارند، ناخواسته به هنر نقاشی مشتاق می شوند. برای شناسایی هدف در زندگی با این پرسش شروع کنید. «هدف شما در زندگی چیست؟» به این سوال پاسخ روشن و واضح دهید. این پاسخ لیستی از علاقه مندی و اشتیاق های شما را پیش روی تان می گذارد.

برای پیدا کردن جهت در زندگی، کارهایی که دوست دارید،انجام دهید

برای موفق شدن و پیدا کردن هدف در زندگی، از کارهایی شروع کنید که به آن علاقه مند و البته در آن به قدر کافی توانا هستید. در ادامه به ویژگی هایی که بیشتر از آن ها لذت می برید، توجه کنید. به عنوان مثال عشق و شادی می توانند به قدر کافی سبب انگیزه در زندگی شوند. حالا باید راه های رسیدن به آن ها را جست و جو کنید.

زندگی هدفمند

بیانیه زندگی هدفمند را خلق کنید

در ادامه برای پیدا کردن هدف در زندگی، برای چند ثانیه دنیایی را تصور کنید که مطابق میل شماست و در آن به هر چه که می خواستید، رسیده اید. با ابن شگرد می توانید به ایده لازم برای هدف در زندگی دست یابید.

به ندای قلب خود گوش کنید

اجازه دهید قلب تان راهنمای شما باشید. به این ندا اعتماد کنید. در این صورت هدف در زندگی شخصی و مسیر مستقیم دستیابی به آن را پیدا خواهید کرد.

شفاف سازی هدف در زندگی

در این مرحله باید تصویر روشنی از هدف در زندگی خود به دست آورده باشید. ذهن خود را بر روی این اهداف متمرکز کنید. اگر کاری انجام می دهید و از آن احساس رضایت دارید، مطمئن باشید گامی صحیح در راستای هدف خود برداشته اید، اما اگر حس شادی از انجام کار ندارید، قطعاً در مسیر اشتباه حرکت کرده اید.

هدف در زندگی را با قدرت به جهان ارائه کنید. در این صورت ارائه جهان هستی را نیز مشاهده می کنید. بر روی هدف در زندگی تمرکز کنید. به عنوان مثال درباره مکان زندگی، شغل مورد نظر و هر آن چه که شما را راضی و شاد می کند، فکر کنید و احساس دریافت آن را در خود به وجود آورید. با فرستادن این محرک های قدرتمند به ضمیر ناخودآگاه در مسیر دستیابی به زندگی هدفمند قرار خواهید گرفت.

برای داشتن زندگی هدفمند به افکار خود جهت دهید.

برای زندگی هدفمند، تست اشتیاق کریس و جانت اتوود (Chris and Janet Attwood) را مورد توجه قرار دهید. در این تست، جملات انگیزشی را با اراده و اختیار پر کنید. به عنوان مثال «زندگی من ایده آل است وقتی که …» زندگی من ایده آل است وقتی که به دیگران کمک می کنم. زندگی من ایده آل است وقتی با گروه های بزرگ صحبت می کنم. ۱۵ بار این جمله را به میل خود تکمیل و در آخر ۵ جمله برتر آن را انتخاب نمایید. زمانی که این جملات در مقایسه با یکدیگر قرار می گیرند، متوجه اولویت بندی آن ها در ذهن خود خواهید شد. بنابراین اشتیاق و هدف در زندگی پیدا خواهید کرد. اگر جمله دوم در ذهن شما مهم تر از جمله سوم و چهارم است، بهتر است آن را با تمام جملات محک بزنید. آن گاه متوجه می شوید این اهداف در ذهن شما چگونه ترتیب و اولویتی دارند. وقتی که تفسیر روشنی از احساسات خود داشته باشید، در این صورت می توانید برنامه های زندگی را عملی کنید و رویاهایتان را تحقق ببخشید.

هدف زندگی

حس شادی خود را بیابید

یکی از ترفندهای فوق العاده برای رسیدن به هدف در زندگی این است که لیست کاملی از مواقعی که بسیار شاد بوده اید، تهیه و آن را بررسی نمایید. با وجود این لیست متوجه می شوید بیشترین احساس شادی را چه زمانی احساس کرده اید.

قطعاً این تمرین برای تشخیص هدف در زندگی بسیار کارساز و نجات بخش است. به عنوان مثال فردی در سه جمله از سه وضعیت بسیار خوشحال کننده صحبت می کند. معمولاً در بین این سه وضعیت، نقاط مشترک زیادی وجود دارد. بنابراین این احساس شادی، حامل پیامی برای تعیین هدف در زندگی است. یعنی مهم ترین موضوعی که سبب شادی و اشتیاق در زندگی می گردد، شناسایی خواهد شد. این حس می تواند عشق ورزی، تجربه ثروت، خوش شانسی، آزادی و … باشد.

هماهنگ سازی افکار و فعالیت ها با هدف در زندگی

در این حالت احتمالاً تفسیر روشنی از زندگی هدفمند دارید. بنابراین باید فعالیت و کارهای روزمره خود را متناسب با این هدف، هماهنگ و در راستای آن حرکت کنید. افکار منفی باید نادید گرفته شوند و ترس ها را کنار بزنید. در این مرحله بیشترین فوکوس شما بر روی جملات مثبت و انگیزشی است.

دستیابی به زندگی هدفمند با جملات مثبت و انگیزشی

در مرحله آخر، وقت آن رسیده به هدف برگزیده در زندگی تکیه کنید و با آن پیش روید. عکس العمل های اطرافیان را نسبت به هدف پیش رو مشاهده می کنید. این موضوع نشان دهنده رشد شما در زندگی شخصی است. برای دستیابی به هدف در زندگی همواره ذهن خود را به چالش بکشید.

 

با داشتن مربی و مشاور در امواج پرتلاطم زندگی، قایق بادبانی زندگی خود را به ساحل آرامش برسانید.