group

تحلیل رفتار متقابل – ۴

درود بر همراهان عزیز

در نوشته قبل از والد و بالغ و کودک نوشتم

کودک در همان اوایل کودکی شروع می کند به تفسیر اعمال والدین و اطرافیان و محیط بیرونی…

این تفسیرها از خود و اطرافیان بسته به محیط و رفتار والدین ممکن است به چهار صورت در ذهن کودک نقش ببندد

من خوب نیستم و دیگران هم خوب نیستند

من خوب نیستم، دیگران خوب هستند

من خوب هستم، دیگران خوب نیستند

من خوب هستم ، دیگران خوب هستند

وضعیت آخر اسم کتابی است که آقای تامس هریس نوشته

در واقع وضعیت آخر یکی تفسیر من خوب هستم و دیگران هم خوب هستند هدف نهایی این کتاب است

۱۶ سال بعد آقای هریس با همکاری همسرش کتابی با عنوان ماندن در وضعیت آخر را نوشته اند

رسیدن به وضعیت آخر یک پروسه دارد و ماندن در آن وضعیت و حفظ آن یک روند دیگر است…

حال تقسیم تفکر بر سه شکل والد و بالغ و کودک به ما چه کمکی برای رسیدن به وضعیت آخر می کند

با شناخت کودک درون که همچنان تفکر کودکی ما را به همراه دارد می تونیم از بسیاری مسایل رهایی یابیم

به طور مثال کودک به قضاوت اطرافیان وابسته است

و همچنان کودک درون ما همان تفکر را تا بزرگسالی با خود به یدک می کشد

ما اگر بدانیم که ترس از قضاوت دیگران از بخش کودک درون ما ناشی می شود با به رو آوردن بخش بالغ درون خود این ترس پس رانده می شود…

پس یکی از کاربردهای این سه بخش این است که از خود بپرسیم در حال حاضر کدام بخش است که در ذهن من فعال است و بر رفتار من تاثیر می گذارد…

همانطور که در مقوله هوش هیجانی شناخت هیجان ها اولین گام است در مقوله تحلیل رفتار متقابل هم شناخت این سه بخش از تفسیر ذهنی یعنی کودک بالغ و والد گام اول در تحلیل رفتار هست

در نوشته قبل اتفاقی رو از کتاب بازی ها نقل کردم

آقای اریک برن در کتاب بازی ها رفتارهایی که افراد از طریق این سه بخش انجام می دهند را نوشته و می توان از این طریق این بخش ها رو بیشتر شناخت

در این کتاب در مورد مراسم و مناسک هم نوشته که مردم به جا می آورند

امشب دو مورد از بازی ها رو اینجا می نویسم

اریک برن اسم یکی از بازی ها رو بازی تی شرت گذاشته

یک دختر خانمی تی شرتی پوشیده که پشت آن نوشته دنبالم بیا و در خیابان در حال عبور است

البته در کشور ما به دلیل وجود حجاب شما تی شرت را مانتو تصور کنید

آقا پسری به این نوشته توجه کرده و به دنبال دختر خانم می رود ، و وقتی با دختر خانم مصاحبت را آغاز می کند می بیند جلوی تی شرت نوشته برو گم شو…

این یک بازی است که تحلیل رفتاری خاص خود را دارد…

بازی دیگری که افراد در دور همی انجام می دهند…

یکی از افراد در مورد مشکل خود می گوید و نوبتی در مورد مشکل خود صحبت می کنند و نوبتی می گویند که این که چیزی نیست مشکل من خیلی بزرگ تر از مشکل توست و شروع می کنند به تشریح مشکل خود…

دکتر اریک برن این رفتارهای عمومی افراد را بازی نامیده و اون ها رو در کتابش تحلیل می کنه…

اینا رو براتون نوشتم که در مورد رفتارها و افکار، دید دیگری رو براتون باز کرده باشم….

شبتان به خوشی و آرامش

 

 سینا یاوریان

سخنران، مدرس و مشاور روانشناسی

Transactional Analysis

تحلیل رفتار متقابل – ۳

درود بر شما همراهان عزیز

در دو نوشته قبل در خصوص نظریه تحلیل رفتار متقابل دکتر اریک برن براتون نوشتم…

در ادامه همون دو نوشته از والد بالغ و کودک براتون بیشتر می نویسم.

کتاب تحلیل رفتار متقابل دکتر اریک برن، کتاب وضعیت آخر دکتر هریس، کتاب بازی های دکتر اریک برن می تونند بیشتر کمکتون کنند

یک داستانی رو از کتاب بازی ها براتون تعریف می کنم که بیشتر با این مقوله آشناا شده و ضرورت اون رو بیشتر درک کنید…

فروشنده دو پیراهن را به خانم مشتری روی پیشخوان عرضه می کنه

خانم قیمت ها رو می پرسه

فروشنده در حالی که به پیراهن گرون اشاره می کنه می گه این گرون هست و شما از پس اون برنمیایید و قیمت پیراهن ارزون رو بیان می کنه

خانم مشتری در ذهنش خطاب به فروشنده می گه حالا بهت نشون میدم که من می تونم اون رو بخرم ، قیمت پیراهن گرون رو می پرسه و همه پس اندازش رو بابت اون پرداخت می کنه…

هدف فروشنده هم همین بود که پیراهن گرون رو بفروشه…

در ارتباط متقابل ۹ ارتباط رو خواهیم داشت….

والد والد

والد بالغ

والد کودک

یعنی والد یکی فعال هست و کودک دیگری….

بالغ والد

بالغ بالغ

بالغ کودک

کودک والد

کودک بالغ

کودک کودک

به طور مثال اگر بالغ هر دو نفر فعال باشه به خوبی با هم صحبت می کنند و مشکلی پیش نمیاد

اگر کودک هر دو نفر همزمان فعال باشه با هم بازی و شادی می کنند و لذت می برند یا ممکنه کودکانه با هم دعوا کنند

اگر هر دو والد باشند همدیگر رو تحمل نمی کنند و دعواشون می شه…

پس بهترین وضعیت بالغ هست

در داستانی که تعریف کردم قضیه بسیار پی چیده تر هست‌…

فروشنده و مشتری در ظاهر در حال صحبت بالغ بالغ هستند

اما والد فروشنده بازی در میاره و کودک مشتری رو تحریک می کنه

کودک مشتری تحریک می شه و در حالی که در ظاهر بالغانه صحبت می کنه در ذهن خودش لجبازی یک کودک رو داره

و در نهایت کودک درون مشتری تسلیم می شه و کل پس اندازش رو خرج می کنه و در واقع بالغش از پسش بر نمیاد

این یک نمونه هست که می تونه نشون بده که ما با تشخیص به موقع هر کدوم از این بخش ها در ذهنمون می تونیم در موقعیت های خاص تصمیم های درست بگیریم.

یک نظریه دیگری به نام طرحواره در حال حاضر وجود داره و جدید هست که آقای دکتر یانگ ارائه کرده که اون هم می تونه ما رو کمک کنه که طرحواره های ذهنیمون رو بشناسیم و در مواقع مختلف برای رفتار، تصمیم بهتری بگیریم..

اگر سوالی هست در خدمتم

 

سینا یاوریان

سخنران، مدرس و مشاور روانشناسی

meeting

قوانین پایه برای برگزاری موثر جلسات

  1. سر جلسه به موقع حاضر شویم و جلسه را سر وقت آغاز کنیم و سر وقت پایان دهیم.
  2. تلفن‏های همراه خود را در حالت سکوت قرار دهیم و در صورت وجود تماس ضروری، آن را بیرون از اتاق جلسه پاسخ دهیم.
  3. در مورد موضوع جلسه از پیش مطالعه لازم را انجام دهیم.
  4. با رفتار مثبت و چهره بشاش در جلسه حضور به هم رسانیم.
  5. به موضوع بپردازیم، دستور جلسه را دنبال کنیم و از صحبت‏های حاشیه‏ای دوری کنیم.
  6. هربار یک نفر صحبت کند ، برای صحبت کردن نوبت را رعایت کنیم و با مدیر جلسه هماهنگ باشیم.
  7. برای درک بهتر گوش فرا دهیم و حرف کسی را قطع نکنیم تا از ایجاد تناقض پیش‏گیری کنیم.
  8. اجازه دهیم که توفان فکری ایجاد گردد و بدون ترس و بدون تلافی کردن سخن بگوییم.
  9. توجه داشته باشیم که نظرات متفاوتی وجود دارد و به نقطه نظرات دیگران احترام بگزاریم.
  10. در صورتی که مطلبی را متوجه نشدیم سوال کنیم.
  11. نکات مورد نظر را برای خود یادداشت کنیم.
  12. با شرکت کنندگان در جلسه با احترام صحبت کنیم و به موضوع حمله کنیم نه به افراد.
  13. در مورد نظرات ارایه شده با رعایت خونسردی و صبوری مذاکره کنیم.
  14. به یک تصمیم نهایی دست پیدا کنیم هرچند که تمام خواسته‏های ما را دربرنگرفته باشد اما بیشتر نیازهای ما را پوشش دهد.
  15. در انتهای جلسه ، مطالب باقی‏مانده برای جلسات بعد را مرور کنیم.
  16. در پایان جلسه ، مطالب را جمع‏بندی کرده و با مدیر جلسه چک کنیم.

معرفی کتاب؛ مامان و معنی زندگی

 

کتاب مامان و معنی زندگی دستاورد تجربه‌ی شخصی و حرفه‌ای نویسنده‌ای توانا و روان‌درمانگری چیره‌دست است.

دکتر اروین یالوم استاد روانپزشکی دانشگاه استنفورد، نویسنده‌ی رمان وقتی نیچه گریست و درسنامه‌ی معتبر روان‌درمانی اگزیستانسیال، این بار نیز شخصیت‌هایی به‌یاد‌ماندنی را به ما معرفی می‌کند. در نقبی که به رؤیاها و افکارش زده، به پائولا می‌رسیم که معرف یالوم به مرگ است و به استراق‌سمع میرنا که معنایی جدید به رازداری می‌بخشد؛ به ماگنولیا برمی‌خوریم که یالوم در تکاپوست تا از غم برهاندش و همزمان آرزو دارد غصه‌های دل خود را بر دامان فراخش بریزد و به مامان بدقلقی که از یک سو با مهر مادری و از سوی دیگر با مخالفت و عدم تأیید، پسرش را بیچاره و نفس‌بُر کرده است.

این کتاب شگفتی‌های موجود در قلب رابطه‌ی درمانی را می‌کاود و رویارویی نویسنده و بیمارانش را با ژرف‌ترین چالش‌های زندگی آشکار می‌سازد.

در داستان مامان و معنی زندگی، وابستگی فرزندی را به مادر متوفی او نشان می دهد. مادر ی که در زمان حیاتش نه تنها پسرش به او افتخار نمی کرد بلکه باعث خجالت او می شد و به قول پسر، سال ها در خصومتی مداوم با او زندگی می کرد و عجیب این که، حالا بعد از مرگ مادر، در رویایی که ۱۰ سال بعد از مرگ او میبیند تأیید و نظر مادرش را در مورد خود می خواهد…بعد از رویا از خود می پرسد آیا ممکن است من تمام عمرم در پی تأیید مادرم بوده باشم؟

یالوم به این نتیجه می رسد که کودکانی که در خانواده های ناکارآمد رشد می کنند، اغلب به سختی از آنها جدا می شوند، در حالی که کودکان والدین خوب و مهربان، با تعارض کمتری از آنها فاصله می گیرند. اصلاً مگر یکی از وظایف والدین قادر ساختن کودک به ترک خانه نیست؟

یالوم در این داستان کوتاه به خوبی نشان می دهد که همه در پشت داستان به ظاهر خشک و خشنشان واقعیتهایی به وسعت یک عمر دارند که اگر بدون قضاوت بررسی شوند مشکلات اطرافیان هم با آنها حل می شود.

پسر داستان که حالا مرد بالغی است بعد از مرور بدون قضاوت زندگی خود و مادرش، تازه مادر و علت رفتارهای او را درک می کند. به او می گوید:” مامان ما باید از هم جدا بشیم، ما نباید همدیگر رو به زنجیر بکشیم…در اصل هر آدمی تو دنیا تنهاست و باید با این مسئله روبه رو بشه چون به صلاح خودشه و انسان شدن این جوریه…استقلال یافتنه! ”

chocolat

شکلات

 

شکلات
کارگردانلاسه هالستروم
تهیه‌کنندههاروی وینشتاین
نویسندهجوان هریس – رابت نلسون جیکاب
بازیگرانژولیت بینوش
آلفرد مولینا
جانی دپ
جودی دنچ
کری آن موس
توزیع‌کنندهمیراماکس
تاریخ‌های انتشار۱۵ دسامبر ۲۰۰۰
مدت زمان۲ ساعت و ۱ دقیقه
زبانانگلیسی
بودجه۲۶ میلیون دلار

شکلات نام یک فیلم ساخته شده توسط میراماکس در سال ۲۰۰۰ (میلادی) است که بر اساس یک رمان از جوان هریس تولید شد. این فیلم داستان خیالی یک مادر (با بازی ژولیت بینوش) را نقل می‌کند که به همراه دختر شش ساله‌اش به یک شهر فرضی در فرانسه مهاجرت می‌کند. در این شهر کوچک که اهالی آن کم و بیش متعصب دینی می‌باشند و کشیشی سخت گیر در آن زندگی می‌کند پس از آنکه متوجه می‌شوند این مادر به دین آنها اعتقادی ندارد و به کلیسا نمی‌رود سعی در دشمنی با او می‌کنند و از طرفی مادر همراه با دخترش  ولید شکلات مشغول می‌شود و شکلات‌های او زندگی مردم این شهر کوچک را به سرعت دستخوش تغییراتی جالب و خنده دار می‌کند.

جوایز

این فیلم موفق به کسب چند جایزه از جمله موارد زیر شده‌است:[۱]

  • چهار جایزه از جوایز طرح تولید برتر (Excellence in Production Design Award) سال ۲۰۰۱
  • جایزه بوگی (Bogey Award) سال ۲۰۰۱
  • جایزه اروپایی فیلم (European Film Awards) در زمینه بهترین بازیگر زن (برای بازی ژولیت بینوش)

هم‌چنین این فیلم در جوایز اسکار سال ۲۰۰۱ در چهار زمینهٔ بهترین بازیگر نقش اول زن، بهترین بازیگر نقش مکمل زن، بهترین تصویربرداری و بهترین فیلم‌نامه نامزد شد که در هیچ‌کدام موفق به کسب جایزه نشد.

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد

pay-it-forward

پیش بده Pay it forward

پیش بده Pay it forward

Pay it forward- پیش بده Pay it forward
محصول : امریکا
رنگی – ۱۲۳ دقیقه
بازیگران عمده: کوین اسپیسی، هلن هانت، هیلی جوئل آزمنت، جی مور، جان بون جووی، جیمز کاویزل و آنجی دیکینسن.
کارگردان: میمی لدر.
خلاصه داستان: «یوچین سایمنت» (اسپیسی)، آموزگار درس علوم اجتماعی، تکلیفی به بچه های کلاس خود می دهد و از آنان می خواهد تا فکر کنند چگونه می توانند دنیا را عوض کنند و سپس آن فکر را به اجرا درآورند. «ترور مکینی» (آزمنت)، نوجوانی از شاگردان کلاس نیز که مادری الکلی (هانت) و پدری خشن (بون جووی) دارد، تصمیم می گیرد به آنان کمک کند.
the-kid

کودک

 

فیلم کودک دیزنی با بازی بروس ویلیس و کارگردانی جان ترتل تاب محصول سال ۲۰۰۰ آمریکا می باشد. فیلم روایت چند روز از زندگی مردی است به نام راسل دوریتز (بروس ویلیس) که در آستانه ۴۰ سالگی قرار دارد، ازدواج نکرده و به تنهایی زندگی می کند. شغل او “مشاور جلوه یا مشاور بصری” می باشد. یعنی به افراد کمک می کند زمانی که مخاطبینشان آنها را با حواس پنج گانه احساس می کنند تصویر مطلوبی در ذهن آنها خلق نمایند.

مسیر ما در زندگی به این بستگی دارد که چقدر نسبت به نیازهای خود اشراف داشته باشیم. واژه نیاز” NEED” با خواست “WANT” متفاوت می باشد. شیری گرسنه است؛ این نیاز اوست. بعد غزالی را در حال فرار می بیند، این همان خواست مشخص اوست. شیر باید برای برطرف کردن نیازش، به خواسته ی خود دست پیدا کند. گرچه نیاز و خواسته با هم در ارتباطند اما یک چیز واحد نیستند. نیازهای انسان، وضعیت احساس محرومیت اند. نیازها شامل نیازهای مادی و جسمی، هویت و عزت نفس، نیازهای اجتماعی، دانش و نیازهای فکری و نیازهای روحی و روانی هستند. خواست، نوعی از نیاز انسانی است که با توجه به فرهنگ و خصوصیات شخصیتی تغییر یافته است. یک آمریکایی به غذا نیاز دارد، ولی خواهان یک همبرگر با سیب زمینی سرخ کرده و نوشابه است. فردی در ایران نیز به غذا نیاز دارد ولی قورمه سبزی و کوبیده می خواهد. نیازها گاهی ناخودآگاه هستند.

دوریتز با توجه به شغلش ظاهر مشتریانش را برحسب هدف و کسب و کاری که دارند اصلاح می کند و به آنها می گوید چه عادتهایی را کنار یا ادامه بدهند و حتی برای تطهیر افراد مشکل دار کمپین تبلیغاتی طراحی و اجرا می کند. از نظر حرفه ای دارای یک دفتر کار شیک، یک منشی و یک دختر جوان به عنوان دستیار و مشتریان پولداری که دغدغه حفظ ظاهر دارند می باشد. در حقیقت شغل او ایجاب می کند با خواسته مردم سر و کار داشته باشد. در خانه ای بزرگ و مدرن زندگی می کند و سوار پورشه ی اسپایدر می شود. او در زندگی شخصی خود نیز با خواسته های خود سر و کار دارد. خواسته ها دائما” با پاداش های اجتماعی و رسانه ها ارتقاء می یابند و به همین دلیل است که ما بیشتر به آن ها توجه می کنیم تا به نیازهای واقعی خود. ممکن است خواسته ها همیشه برای موجودیت و زندگی ما مفید نباشند چرا که خواسته ها همواره به نیازهای واقعی مربوط نمی شوند. بیشتر خواسته ها ما را فریب می دهند تا باور کنیم لازم است آنها را دنبال کنیم. مثلا” ممکن است فکر کنیم اگر برای پول ازدواج کنیم عشق هم بدنبالش خواهد آمد در حالی که نادرست بودن آن کاملا” مشهود است.

شادی ما به این بستگی دارد که در کنار داشتن زندگی روزمره و شلوغ خود، چگونه و تا کجا از نیازهای درونی خود آگاه و تا چه اندازه متعهد به ارضای آنها باشیم. راستی انسان شادی نیست چون از نیازهای خود آگاه نیست و با منشی و دستیارش مانند یک ماشین برنامه ریزی شده و بدون احساس برخورد می کند.

چگونه از نیازهای خود آگاه شویم؟

طبیعت شیوه ای دارد تا بدانیم ما در جستجوی ارضای خود هستند یا نه. زمانی که گرسنه هستیم و به غذا نیاز داریم معده ما واکنش نشان می دهد و همین ما را وادار می کند به دنبال چیزی برای خوردن باشیم. این جنبه همچنین در ارتباط با نیازهای پیچیده ما نیز مصداق دارد که عبارتند از: کمال روحی، عاطفی و اجتماعی.

تصاویر زبان روح هستند و جایی که نیازهای ما برآورده نشده باشند بروز می کنند. این تصاویر به دو صورت خود را به ما نشان می دهند و پیام شان را ارائه می کنند؛ رویاها و تخیلات. زمانی که خواب هستیم این تصاویر به صورت رویاها به سراغ ما می آیند و زمانی که بیدار هستیم پیام خود را در قالب تخیلات به ما عرضه می کنند. اما مشکل اینجاست که ما زبان این پیام آورندگان از سرزمین روح ها را نمی دانیم و در غالب موارد نمی توانیم با آنها ارتباط برقرار کنیم و همین عدم ارتباط باعث می شود تا آنها را به فراموشی بسپاریم و یا واقعیت آنها را منکر شویم که این کار باعث می شود آنها خود را در قالب تصاویر مشابه ای تکرار کنند و یا به صورت بیماریهای روان تنی به ما یاد آور شوند که می بایست به آنها توجه کنیم چرا که چیزی درون ما درست کار نمی کند.

زندگی دوریتز از جایی دچار مشکل می شود که او در بیداری هواپیمای قدیمی یک موتوره قرمز رنگی را می بیند که مدام در بالای سرش چرخ می زند و تنها اوست که آن را می بیند و وقتی به دیگران آن را نشان می دهد آنها فکر می کنند که او دچار اوهام شده است و شب که به خانه می رود پشت در خانه هواپیمای کوچک قرمز رنگی درست مثل همان هواپیمایی که در روز و در آسمان دیده بود را می بیند و آن را به خانه می برد. اما همان شب در خانه اش پسر بچه ی خپل ۸ ساله ای را می بیند و زمانی که می خواهد او را بگیرد پسر بچه با دوچرخه اش فرار می کند و او نیز با ماشین او را دنبال می کند. دست آخر پسر بچه خپل وارد یک رستوران در یک فرودگاه هواپیماهای سبک می شود و دوریتزّ نیز بدنبال او وارد رستوران می شود و عده ای مرد و زن مسن را در فضایی نیمه تاریک و غمبار در حال غذا خوردن می بیند و هر چه بدنبال پسر بچه می گردد او را نمی یابد. روز بعد پدر دوریتز به دفتر کار او می آید و به دوریتز می گوید چرا با وجود اینکه به او اطلاع داده بود برای جمع و جور کردن انبار خانه ای که در آن بزرگ شده بیاید نیامده و دوریتز می گوید من که چک فرستادم چون خودم وقت این کارها را ندارم ! عصر همان روز وقتی دوریتز به خانه می آید دوباره همان پسر بچه خپل را در حال تماشای تلویزیون و خوردن پاپ کورن می بیند و به او می گوید برای چه به خانه اش آمده و پسر بچه می گوید آمده ام تا هواپیمایم را ببرم و هواپیمای کوچک را به دوریتز نشان می دهد. اما دوریتز می گوید این هواپیما متعلق به خودش می باشد که از۳۰ سال پیش تا الان در خانه پدری اش بوده و گویا شب گذشته پدرش آن را پشت در خانه گذاشته و رفته. پسر بچه خپل می گوید اگر این هواپیما مال تو است چرا اسم من پشت آن نوشته شده و کلمه ی راستی (مخفف راسل) را که زیر هواپیما نوشته شده را به دوریتز نشان می دهد و دوریتز بعد از چک کردن چند نشانه مانند جای زخم و ماه گرفتگی متوجه می شود که این پسر بچه خپل در واقع کودکی خودش می باشد یعنی زمانی که پسر بچه ای ۸ ساله بوده.

همان طور که در این فیلم نشان داده شده یکی از مهمترین راههای ترجمه ی تصاویر روح، بازگشت به قلمرو کودکی و گذشته می باشد جایی که هنگام یادآوری خاطرات به آن پناه می بریم یا جایی که هنوز از نظر عاطفی به تجربه های قدیمی پیوند خورده باشیم. دوریتز در مواجهه با گذشته طبق معمول شروع به انکار آن می کند و سعی می کند پسر بچه را غیب و از شر او خلاص شود. او حتی نزد روانپزشک نیز می رود اما اوضاع تغییری نمی کند. وقتی می فهمد تمام تلاشهایش بی فایده است مجبور میشود با موضوع کنار آمده و او را خواهر زاده خود معرفی کند. پسر بچه به دوریتز یاد آوری می کند که سگ می خواهد و می خواهد وقتی بزرگ شد خلبان جت شود و ازدواج کند در حالیکه دوریتز همیشه خاطرات کودکی اش را سرکوب و انکار کرده حالا چیزی به خاطر نمی آورد. ظهر یکی از روزها پسر بچه او را به رستورانی که چند شب قبل در فرودگاه قرار داشت می برد اما این بار رستوران درست وسط خیابان قرار دارد و داخلش همه نوع آدمی دیده می شود و همه مشغول غذا خوردن هستند. دوریتز به پیشخدمت سفارش غذای رژیمی می کند اما پیشخدمت می گوید فقط غذاهای پرکالری و چرب سرو می کنند! دوریتز که کاملا” گیج و مستاصل شده به پسربچه می گوید: برای چی اومدی؟

–       نمی دونم، برای هواپیمام اومدم.

–       خب تو اون رو گرفتی ولی هنوز مشکلمون حل نشده، حتی بدتر از قبل هم شده. من باید با تو چی کار کنم؟

–       نمی دونم، می خوای با من چی کار کنی؟

–       می خوام برات یه رژیم غذایی تنظیم کنم خپل ! خودت رو درست کن که دیگه بازنده نباشی این شغل منه، خب کار من اینه که مردمو خوب جلوه بدم . مشکل اینجاست که تو خیلی کار می بری و من نمی دونم از کجا باید شروع کنم؟

–       خب من دوست دارم که دیگه کتک نخورم. بچه ها دائما” بهمون می خندن و این خیلی ناراحتم می کنه…

–       چرا من تا حالا به فکر این نیفتاده بودم؟

–       این دلیلیه که تو به خاطرش اومدی، من فقط باید بهت یاد بدم چه جوری دعوا کنی. اونا به ما نمی خندن اونا به تو می خندن و اگه تو من باشی هر کی بخنده می کشمش…

از اینجا به بعد دوریتز کم کم متوجه می شود که نیازهای اساسی زندگیش را نمی شناخته و کاری هم برای رفع آنها انجام نداده است چنانچه به پسر بچه خپل می گوید: خب ۴۰ سالمه، ازدواج نکردم، خلبان جت نیستم و سگ هم ندارم! و پسربچه می گوید: بزرگ میشم که تو زندگیم یه بازنده باشم!…تو به مردم کمک می کنی که درباره اون چیزی که هستن دروغ بگن اینجوری می تونن وانمود کنن که کس دیگه ای هستن درسته؟

دوریتز به کمک پسربچه خپل خاطرات دوران کودکیش را به یاد می آورد و سعی در اصلاح تصاویر آن دوران می نماید از یکی از دوستانش می خواهد که به پسر بچه خپل نحوه دعوای خیابانی را بیاموزد و زمانی که به طرف مدرسه دوران کودکیش می روند از تونلی عبور می کنند و وقتی بیرون می آیند می بینند که به ۳۸ سال قبل برگشته اند پس به مدرسه می روند و در دعوایی که در ۳۸ سال قبل در مدرسه انجام داده و کتک خورده بود این بار خود را برنده می بیند و در واقع گذشته خود را تطهیر میکند. همان شب به همراه پسربچه خود را در فرودگاه هواپیماهای سبک می بیند و با آینده ۳۰ سال بعدش ملاقات می کند که خلبان هواپیمای سبک شده، با دستیارش ازدواج کرده ضمن اینکه سگی نیز دارد و زندگیش سرشار از شادی و مفهوم می باشد. در این صحنه دوریتز به خودآگاهی می رسد و خود را در زمان حال می یابد و ضمن اینکه خود آینده و خود گذشته اش ناپدید شده اند. در این صحنه ما همراه دوریتز درمی یابیم بار اول که پسربچه خپل او را به فرودگاه و رستوران غمبار برد در حقیقت آینده ی غمبار و ملال آورش را به او نشان داد که اگر نیازهایش را نشناسد این آینده در انتظار اوست و او نیز مانند افراد مسن آن جا زندگی بی فروغی را طی خواهدکرد و منتظر مرگ و خاموشی خواهد بود و بار دوم که در ظهر وارد همان رستوران شده بودند کنایه از نیمه عمر و زمان حال بود که او نیز مانند بسیاری بدون توجه به نیازهای اصلیش، خود را مشغول خوردن و آشامیدن کرده است. پس دوریتز پس از خودآگاهی نیازهای اصلی و اساسیش را رفع و آینده مطلوب خود را رقم خواهد زد.

همه ما بازاریاب هستیم !

اساسیترین اصل بازاریابی،نیازهای انسانی است. و طبق تعریف کاتلر بازاریابی: فرایندی اجتماعی و مدیریتی است که به وسیله آن،هرفرد نیازهاوخواسته های خودرااز طریق تبادل ارزش بادیگران برآورده میسازد.

پس اگر می خواهیم در زندگی شاد و در کسب و کار موفق باشیم به قول نیچه ابتدا باید خودمان را شاد کنیم چرا که تا نیازها و خواسته های خود را نشناسیم چگونه می خواهیم نیازها و خواسته های دیگران را برآورده نماییم؟

پی نوشت: دوریتز در کودکی می خواست خلبان جت شود اما در میان سالی وقتی این نیاز اصلی به پرواز را دوباره فهمید از خلبان جت شدنش گذشته بود ولی او در نهایت خلبان هواپیمای تک موتوره شد و به آرزوی پرواز خود جامه عمل پوشاند. ممکن است ما نیز آرزوهایی از این دست داشته باشیم که به هر علتی شاید دیگر نتوانیم دقیقا” به آن دست بیابیم ولی به قول دختر فیلمِ ۱۳ ادامه می یابد تا ۳۰ “آدم همیشه به خونه رویاهاش نمی رسه ولی میتونه خیلی بهش نزدیک بشه” همان طور که دوریتز نزدیک شد.

برگرفته از سایت دکتر شیری

karate-kid

پسر کاراته کار

 

کارگردان :  Harald Zwart

نویسنده : Robert Mark Kamen. Christopher Murphey

بازیگران :

Jaden Smith …  Dre Parker

Jackie Chan …  Mr. Han

Taraji P. Henson …  Sherry Parker

Wenwen Han …  Meiying

و……………

ژانر : اکشن

درجه سنی : PG ( مناسب برای تمام سنین اما توصیه می شود که والدین همراه کودک باشند )

مدت : ۱۳۶دقیقه

دری پسری است که به تازگی بخاطر شغل مادرش از دیترویت آمریکا به کشور چین سفر کرده است و مجبور است مدتی را در این کشور سپری کند . اما دری در مدرسه مشکل دارد و به این علت که خارجی است مورد اذیت همکلاسی هایش قرار می گیرد. اما در یک روز وی با فردی به نام آقای هان آشنا می شود که متخصص در کونگ فو است و به این ترتیب آقای هان تصمیم می گیرد که به دری کونگ فو یاد دهد و….

این فیلم می تواند از نظر صبر ، استقامت ، عشق ورزی ، مبارزه در زندگی و نقطه نظرات بسیار دیگر آموزنده باشد اما نقد زیر فقط به اکشن بودن فیلم توجه دارد!

موج بازسازی فیلمهای دهه ۸۰ ی داغ است و ” پسر کاراته کار ” تازه ترین ساخته این موج جدید است . چند هفته پیش نیز فیلم ” کابوسی در خیابان الم ” اکران شده بود  و پیشتر هم سری فیلمهای ” رامبو ”  و ” جان سخت ” و… . به نظر می رسد که امروزه مردم بعد از گذشت ۲ دهه از آن دوران ، بار دیگر به این نوع فیلمها علاقه پیدا کرده اند  و دوست دارند تا آنها را بار دیگر بر پرده سینماها ببینند. دهه ۸۰ زمانی بود که در آن افراد هنرپیشه ها نقش پاک کننده داشتند! و اکثرا در فیلمها هیچ کس جلودارشان نبود و یک تنه همه را نابود می کردند که از آن جمله می توان به ” آرنولد شوارتزنگر ” ، ” سیلوستر استالونه” ، ” ژان کلود ون دام ( فرانکی ) ” ،  ” استیون سیگال ” و… کلی دیگر اشاره کرد . اما این فیلم برای کودکان است و داستان آن هم از سری داستان هایی است که معمولا فیلمهای چینی از آن برخوردارند. پسری که مورد اذیت قرار می گیرد و سپس بعلت یادگیری کونگ فو می تواند بر حریفان غلبه کند. سابقه اینگونه فیلمها به فیلمهای ساخته ” بروس لی ” بر می گردد که در آن همه چی در کونگ فو خلاصه می شد! و طرفداران زیادی هم در کشورمان دارد .

اما فیلم ۱۳۶ دقیقه ای ” پسر کاراته کار ” بیشتر از آنکه اکشن داشته باشد بر پایه رابطه شخصیت می چرخد و این یکی از مشکلاتی است که تماشاگر با آن روبروست . یکی از امتیازات فیلمهای دهه ۸۰ علی رغم اغراق بیش از حدشان این بود که بدون تعلل وقت به سراغ موضوع اصلی که همان اکشن بود می رفتند ! .در تریلرهای این فیلم که منتشر شده بود اکثرا به این قضیه اشاره می شد که فیلم اکشن است ولی مشاهده می کنیم که فیلم بیشتر به موضوعات دیگر می پردازد تا اکشن. یکی دیگر از موضوعاتی که بیشتر وقت تماشاگر را می گیرد رابطه دری با دختر چینی است. واقعا چه کسی اهمیت می دهد که بیشتر وقت یک فیلم اکشن صرف صحبتهای عجیب و غریب دو بچه شود؟! اما متاسفانه در این فیلم این مشکل وجود دارد و دوستداران این فیلم باید با آن کنار بیایند. حضور ” جکی چان ” نیز یکی دیگر از دلایلی بود که تماشاگر را امیدوار می کرد بعد از مدتها یک اکشن ناب ببینیم اما او هم مانند نقشش در فیلم بیشتر نقش پیشکسوت را بازی می کند که تجربیاتش را در اختیار دیگران قرار می دهد.

جیدن اسمیت ” که پسر ستاره هالیوود ” ویل اسمیت ” است بازی خوبی در نقش دری از خود به نمایش گذاشته است. اما ظاهرا از ماهیچه ها و هیکل بزرگ پدرش چیزی به او ارث نرسیده است! .بازی  ” جیدن ”  در این فیلم یکی از دلایل دیدن فیلم است . ” جکی چان ” نیز نقش خود را به خوبی ایفا کرده است اما به مانند جوانی دیگر چابک و سریع نیست.  شاید شما هم مانند بنده از دیدن او که بسیار پیر شده است ناراحت شوید اما  بالاخره باید قبول کرد که ستاره های سینما هم پیر خواهند شد

هارالد زوارت ” که فیلم قبلی اش ” پلنگ صورتی ۲ ” بود ، خیلی سعی کرده است که فیلم را وفادار به گذشته حفظ کند اما در عین حال هم خواسته است که مولفه های امروزی را در فیلم بگنجاند اما ماحصل چیزی شده که بیشتر باعث سردرگمی مخاطب می شود که تکیف خودش را نداند که آیا این فیلم اکشن است یا درام ! اما با این حال هنوز هم فیلم ” زوارت ” چیزهای زیبایی برای دیدن دارد که می توان به بازی های خوب بازیگران و فیلمبرداری خوب اشاره کرد .

پسر کاراته کار ” فیلمی است که برای افراد کم سن و سال ساخته شده است و با اینکه مدت زمان آن کمی طولانی است و آشفتگی هم در کارگردانی آن مشاهده می شود اما باز هم می تواند افراد کم سن و سال را راضی کند و پیشنهاد می کنم که این فیلم را برای فرزندانتان تهیه کنید .

میثم کریمی

برگرفته از
–  http://moviemag.ir/cinema/movie-reviews/world/333-the-karate-kid#sthash.PfLpG9Dr.dpuf

patch-adams

پچ آدامز

پچ آدامز (به انگلیسی: Patch Adams) فیلمی کمدی-درام است محصول سال ۱۹۹۸ به کارگردانی تام شادیاک. در این فیلم بازیگرانی همچون رابین ویلیامز ، مونیکا پاتر ، فیلیپ سیمور هافمن ، دانیل لندن ، پیتر کایوتی ، باب گانتون ، فرانسیس لی مک‌کین ، ایرما پی. هال ، یوزف زومر ، هارولد گلد ، هارو پرسنل ، مایکل جیتر ، ریچارد کایلی ، رایان هرست ، آلن تودیک ، نورمن آلدن ، گرگ سسترو ایفای نقش کرده‌اند
پچ آدامز
Patch Adams.jpg
کارگردانتام شادیاک
تهیه‌کنندهمایک فارل
مارشا گریس ویلیامز
بری کمپ
ماروین مینوف
چارلز نوریس
بازیگرانرابین ویلیامز
مونیکا پاتر
فیلیپ سیمور هافمن
دانیل لندن
پیتر کایوتی
دات جونز
موسیقیمارک شیمن
فیلم‌برداریفدون پاپامیکائیل
توزیع‌کنندهیونیورسال استودیوز
تاریخ‌های انتشار
  • ۲۵ دسامبر ۱۹۹۸
مدت زمان
۱۱۵ دقیقه
کشورایالات متحده
زبانانگلیسی
هزینهٔ فیلم۹۰ میلیون دلار
فروش گیشه۲۰۲,۲۹۲,۹۰۲ دلار
click

کلیک

Click- کلیک

کلیک (به انگلیسیClick) فیلمی کمدیفانتزی به کارگردانی فرانک کوارکی محصول کشور آمریکا است که در سال ۲۰۰۶ ساخته شده است.

داستان فیلم

مایکل (آدام سندلر) معماری است که با همسر و دو فرزندش (یک دختر و یک پسر) زندگی نسبتاً آرامی دارند. او از این که کنترل‌های بسیاری در خانه‌اش است ناراضی‌ست. او به فروشگاه می‌رود که کنترلی چندکاره بخرد. ولی مرد مرموزی را ملاقات می‌کند که به او یک کنترل جادویی و عجیب می‌دهد. او از کنترل (که آن را مجانی به دست می‌آورد و حق پس دادن آن را ندارد) راضی می‌شود و با آن کارهای عجیبی می‌کند مثلاً زمان را به جلو و عقب می‌برد و… تا این که زندگی بدی پیدا می‌کند و ده سال در کما می‌ماند. وقتی به هوش می‌آید همسرش با مرد دیگری ازدواج می‌کند و بچه‌هایش به او اهمیتی نمی‌دهند. او در یک شب بارانی از بیمارستان به دنبال بچه‌هایش راه می‌افتد و می‌میرد. همسر و فرزندانش کنار جسد او گرد می‌آیند و مایکل در همین زمان از تخت خواب فروشگاه بیدار می‌شود.

کلیک Click
CLICK.jpg
پوستر فیلم کلیک
کارگردانفرانک کوارکی
نویسندهاستیو کورن

مارک اوکیف

بازیگرانآدام سندلر

کیت بکینسیل

کریستوفر واکن

هنری وینکلر

دیوید هسلهاف

جولی کاونر

جنیفر کولیج

شان آستین
ریچل درچ

موسیقیروپرت گرگسون-ویلیامز
توزیع‌کنندهکلمبیا پیکچرز
مدت زمان
۱۰۷ دقیقه
کشورایالات متحدهٔ آمریکا
زبانانگلیسی
هزینهٔ فیلم۸۲٫۵ میلیون دلار
فروش گیشه۲۳۷٬۶۸۱٬۲۹۹ دلار