طرحواره درمانی ، Schema Therapy

 

از طریق شناخت طرحواره ها و تله های ذهنی خودمون زندگی خودمون رو تحت کنترل بگیریم و اجازه ندیم که این طرحواره ها ، تصمیم ها و انتخاب های ما رو تحت کنترل داشته باشند و در مسیر زندگیمون در لحظات حساسِ تصمیم و انتخاب در این تله های ذهنمون نیافتیم و زندگی بهتری رو برای خودمون بسازیم.

 

همه ما حداقل درگیر ۳ تله ذهنی هستیم که با مراجعه به مشاور روانشناسی در ۲۰ جلسه می  تونیم طرحواره های خودمون رو شناسایی و تحت کنترل دربیاریم.

 

من سینا یاوریان ، می تونم که از طریق طرحواره درمانی در این زمینه به شما کمک کنم.

 

با کلینیک تماس بگیرید

 

شاداب باشید

 

سینا یاوریان

سخنران، مدرس و مشاور روانشناسی

 

 

طرحواره ها ۴

درود بر همراهان عزیز

 

 

از ۱۸ طرحواره که آقای یانگ تعریف کرده فقط طرحواره استحقاق هست که از کمبود محدودیت ایجاد می شه و بقیه طرحواره ها از خود کمبود و محدودیت ایجاد می شند…

 

قرار بود براتون بنویسم که برآورده نشدن چه نیازهایی در کودکی سبب ایجاد کدام طرحواره ها می شه

 

برآورده نشدن نیاز به امنیت سبب ایجاد طرحواره رهاشدگی

و طرحواره بی اعتمادی -بدرفتاری می شه

برآورده نشدن نیاز به ارتباط سالم با دیگران سبب ایجاد طرحواره محرومیت هیجانی و طرحواره طرد اجتماعی می شه

برآورده نشدن نیاز به خودمختاری سبب تشکیل طرحواره وابستگی و طرحواره آسیب پذیری می شه

برآورده نشدن نیاز به عزت نفس سبب ایجاد طرحواره نقص-شرم و طرحواره شکست می شه

برآورده نشدن نیاز به خودابرازگری سبب تشکیل طرحواره اطاعت و طرحواره معیارهای سخت گیرانه می شه

و اگر پذیرش محدودیت های واقع بینانه نباشه طرحواره استحقاق شکل می گیره

 

شناخت طرحواره ها می تونه در توسعه هوش هیجانی هم کمک موثری باشه

در هر دو نظریه یعنی هوش هیجانی و طرحواره بر روی دو قسمت از مغز تاکید شده

 

قسمت آمیگدالا و قسمت قشر مخ

احساس یا هیجان های اولیه مثل ترس و خشم و غم و شادی و شرم در غده آمیگدالا ثبت هستند

و وقتی که اتفاق خاصی می افته که سبب می شه اون احساس ها از آمیگدالا فراخوانی بشند ما براساس روش هایی که به همراه اون احساس ها در آمیگدالا ثبت شدند واکنش نشون می دیم

 

قشر مخ قسمت شناخت هست

اگر ما به خودمون فرصت بدیم که به جای واکنش اتوماتیک براساس شناخت، واکنش نشون بدیم بهتر عمل خواهیم کرد…

شناخت طرحواره ها به ما کمک می کنه که در موقعیت های مختلف با شناخت بهتری عمل کنیم در حین اینکه تکنیک هایی رو هم برای اینکار یاد گرفتیم…

امیدوارم هرچه سریعتر نسبت به شناخت طرحواره های ذهنمون اقدام کنیم

اگر سوالی هست بفرمایید…

شب خوش و آرامی داشته باشید

 

شاد و آگاه باشیم در هوشیاری

سینا یاوریان – سخنران، مدرس و مشاور روانشناسی

طرحواره ها ۳

درود بر همراهان عزیز

 

در مورد طرحواره ها نوشتم

مثالی از طرحواره رهاشدگی نوشتم

طرحواره ای هست به نام استحقاق که امروزه در نسل جدید در طبقه اقتصادی بالا بسیار مشاهده می شه

البته پیشتر نوشتم که امروزه طبقات اقتصادی متفاوت از طبقات اجتماعی هستند…

 

طبقه اقتصادی بالا دلیل بر طبقه فرهنگی و اجتماعی بالا هم نیست…داریم کسانی که از نظر اقتصادی پایین اما از نظر اجتماعی و فرهنگی بالا هستند و برعکس …

در مورد طرحواره استحقاق براتون بنویسم که اگر سبک فرزندپروری والدین به گونه ای باشه که نخوان فرزندشون هیچگونه ناکامی رو تجربه کنه

در فرزند این شبهه پیش میاد که او مستحق داشتن همه چیز هست و هرچه که بخواد باید براش فراهم بشه…

 

در این سبک فرزندپروری، والدین همه چیز رو برای فرزند برآورده می کنند و از او مسوولیت های کوچکی هم مثل خرید از سوپری سر کوچه نمی خوان

اینطوری می شه طرحواره ای در ذهن فرد شکل می گیره که او مستحق هست و والدین و جامعه باید در خدمت او باشند

این فرد در پیدا کردن شغل و در روابط دوستی و در همسری مشکل خواهد داشت…

این روزها در نسل دهه ۶۰ به این طرف در ایران اینگونه افراد زیاد دیده می شند و حتا از ۳۰ سالگی به بعد هم همچنان از والدین خود انتظار دارند که خانه و اتومبیل و خرجی اونها رو به عهده داشته باشند…

 

البته در چهل سال اخیر رشد در انواع طرحواره ها مشاهده می شه و دلیل اون هم روشن هست و بارها بیان شده….

 

 

سلامت و شاداب باشید

 

سینا یاوریان – سخنران، مدرس و مشاور روانشناسی

Schema

طرحواره ها ۲

درود بر همراهان عزیز

امشب در ادامه شب یکشنبه در خصوص طرحواره های ذهن می نویسم…

نوشتم که در صورت برآورده نشدن نیازهای اساسی در کودکی، بسته به نیاز برآورده نشده، یک سری طرحواره در ذهن فرد ایجاد می شود

نیازهای اساسی از نظر دکتر گلسر ؛ بقا، عشق و احساس تعلق، آزادی، قدرت و تفریح بودند

نیازهای اساسی از نظر جفری یانگ ؛ امنیت اولیه، ارتباط سالم با دیگران، خودمختاری، عزت نفس ، خودابرازگری و پذیرش محدودیت های واقع بینانه هستند

آقای یانگ ۱۸ نوع طرحواره ذهنی رو طبقه بندی کرده

 

چهار طرحواره اصلی از سه باور نادرست اصلی ذهنی ناشی می شند که هر فرد یکی از این سه باور اصلی رو داشته باشه یکی از این طرحواره ها رو داره

باورهای نادرست اصلی
-عدم ارزش مندی
-عدم کفایت
-دوست داشتنی نبودن

عدم ارزشمندی سبب تولید طرحواره نقص و شرم

عدم کفایت سبب تولید طرحواره شکست

دوست داشتنی نبودن سبب تولید دو نوع طرحواره محرومیت هیجانی یا رهاشدگی-بی ثباتی

به طور مثال طرحواره شکست که از باور عدم کفایت فرد ناشی می شه سبب می شه که فرد همواره در انتظار شکست در کارهایی که انجام می ده باشه و از خودش انتظار موفقیت نداشته باشه…

هر کدوم از طرحواره ها نشانه هایی دارند و فرد در مقابلشون یک نوع خاصی از رفتار رو انتخاب می کنه که شب گذشته نوشتم

یا فرد در مقابل طرحواره خودش تسلیم می شه و اون رو می پذیره یا سعی می کنه از اون فرار کنه یا با طرحواره می جنگه…

تسلیم
فرار
جنگ

سه واکنشی که یک موجود زنده در مقابل یک رویداد از خودش نشون می ده

به طور مثال کسی که طرحواره شکست داره اگر تسلیم رو انتخاب کنه شکست رو می پذیره و خودش رو همیشه بازنده می دونه

همین شخص اگر فرار رو انتخاب کنه سعی می کنه در کارهایی که ممکنه منجر به شکست اون بشند مشارکت نکنه یعنی می شه گفت دست به اقدامی نمی زنه

همین شخص اگر جنگ رو انتخاب کنه به جبران افراطی دست می زنه و سعی می کنه خودش رو فرد موفقی جلوه بده…

باز هم به دوستان پیشنهاد می کنم که برای شناخت طرحواره هاشون اقدام کنند و اونها رو تحت کنترل بگیرند تا در زندگیشون انتخاب های درستی داشته باشند…

طرحواره های ذهنی هر فردی اون رو در انتخاب هاش همراهی می کنه و منجر می شه که طرحواره تایید بشه و وقتی طرحواره تایید شد دوام پیدا می کنه و فرد نمی تونه از اون خلاصی پیدا کنه و فردی که طرحواره شکست داره نمی تونه شکست نخوره مگر اینکه با کمک روانشناس طرحواره رو تحت کنترل بگیره

در انتخاب همسر همه طرحواره ها مشکل آفرین می شند به طور مثال طرحواره رهاشدگی رو می نویسم

اگر فردی به دلیل اینکه در کودکی نیاز به امنیت اولیه براش برآورده نشده ، طرحواره رهاشدگی داشته باشه

احساس عدم امنیت باعث می شه فکر کنه که والدینش و در بزرگسالی دوستانش و همسرش او رو رها خواهند کرد

همسری که انتخاب می کنه براساس معیارهایی هست که از این طرحواره ناشی می شند…

بعد می چسبه به همسرش که مبادا رهاش نکنه

گوشی همسرش رو چک می کنه

هر شب بازخواستش می کنه که کجا بودی

اونقدر بهش می چسبه که همسرش از دستش کلافه می شه و رهاش می کنه

طرحواره ذهنی تایید شد… همسر رهاش کرد

باز هم تقصیر رو از ذهن خودش نمی دونه بلکه طرحواره ذهنش بهش می گه دیدی می دونستم که رهات می کنه … امنیتی در رابطه وجود نداره…

و طرحواره همچنان قدرتمند به زندگی خودش در ذهن فرد ادامه می ده…

اگر سوالی هست در خدمتم‌…

شب خوش و آرامی داشته باشید

سینا یاوریان – سخنران، مدرس و مشاور روانشناسی

schema

طرحواره های ذهنی

درود بر همراهان عزیز

 

امشب می خوام کمی در مورد طرحواره ها بنویسم

در واقع می تونیم بگیم که نظریه طرحواره ها از زمان فروید و اوایل شکل گیری روانشناسی به چش می خوره

 

اما دسته بندی اون به تازگی توسط دکتر جفری یانگ تکمیل شده و ویرایش های جدیدی هم ارایه می شه…

روند روش های درمانی روانشناسی از روانکاوی ، رفتاردرمانی، شناخت درمانی ، رفتاری شناختی تا فراشناختی پیش رفته

و اکنون ما روش طرحواره رو داریم که ترکیبی از همه اونها رو در خودش به صورت دسته بندی شه جا داده…

در واقع فروید سعی داشت که اشاره کنه که اتفاقاتی در کودکی سبب بروز رفتارهایی در بزرگسالی می شند… به همین خاطر روان فرد رو روانکاوی می کرد تا بتونه ناخودآگاهش رو رمزگشایی کنه و به اسرار شکل گیری برخی مسایل از جمله نگرش ها و باورهای فرد دست پیدا کنه…

 

اکنون جفری یانگ با دسته بندی افکار و احساسات در ۱۸ طرحواره اونها رو به صورتی درآورده که قابل شناسایی توسط تست هستند…

در واقع طرحواره ها افکار و احساست دسته بندی شده و شناسایی شده هستند که فرد در ذهن خودش ممکنه ۳ یا چهار تا از اونها رو داشته باشه که عملکرد اون فرد رو در موقعیت های مختلف از جمله انتخاب همسر تحت کنترل خودش می گیره…

به طرحواره ها ، تله ذهنی هم می گن و لازم هست که اونها رو در خودمون شناسایی کنیم و اونها رو غیرفعال یعنی تحت کنترل دربیاریم تا اونها زندگی ما رو تحت کنترل نداشته باشند…

این موضوع تحت کنترل گرفتن طرحواره ها مثل تحت کنترل گرفتن هیجان ها در مبحث هوش هیجانی هست با این تفاوت که طرحواره هم هیجان ها رو در خود دارند هم افکار رو…

 

برآورده نشدن ۵ نیاز اساسی فرد سبب شکل گیری طرحواره ها می شند و دو عامل در این شکل گیری موثر هستند

خلق و خوی فرد
سبک فرزندپروری والدین

هنگامی که نیاز فرد به طور مثال برای احساس امنیت برآورده نمی شه نشان از سبک فرزندپروری والدین داره اما خلق و خوی فرد که مادرزادی هست شکل دهنده پاسخ فرد به این ناامنی هست… ممکنه یکی تسلیم بشه، یکی بجنگه یا یکی به کل موضوع رو نادیده بگیره…

این سه سبک پاسخ به رویداد مانند پاسخ همه حیوانات هست در مواجهه با یک رویداد و در نظریه طرحواره به اونها سبک مقابله ای می گند…

سبک مقابله ای تسلیم
سبک مقابله ای اجتناب
سبک مقابله ای جبران افراطی

به همه عزیزان پیشنهاد می کنم که پیگیر شناسایی طرحواره های خودشون باشند و در غیرفعال کردن اونها پیگیری کنند

طرحواره های ذهن ما، در انتخاب همسر، انتخاب دوست، انتخاب شریک تجاری، انتخاب سبک زندگی، انتخاب سبک فرزندپروری و در همه موارد زندگی ما تاثیر می گذارند و بدون اینکه ما بدونیم همه از یک الگوی خاص پیروی می کنیم…

این به طور خلاصه مقدمه ای بود بر طرحواره… اگر سوالی هست در خدمتم…

 

لیلا: متشکر از اطلاعاتتون، فقط مثالی هم بزنید من بهتر متوجه میشم

پاسخ:

در مورد خود طرحواره ها در شب بعد توضیح می نویسم ولی مثالی بزنم

 

به طور مثال در گذشته شنیده بودیم که فرد سادیست می تونه با فرد مازوخیست جفت خوبی باشند

سادیست دوست داره آزار بده و مازوخیست دوست داره کسی اون رو آزار بده

حالا با طرحواره متوجه می شیم که چرا یک فرد همسری رو انتخاب می کنه بدون اینکه خودش بدونه

و اون همسر اذیتش می کنه

با توضیح طرحواره ها میشه مثال های بهتری نوشت

 

شبتون خوش و در آرامش

سینا یاوریان – سخنران، مدرس و مشاور روانشناسی

marriage

ازدواج

آیا همه انسانها باید ازدواج کنند؟
ازدواج برای خیلی از ما بخشی عادی از زندگی است. ما بزرگ می شویم، دیپلممان را می گیریم، یا کار پیدا میکنیم یا وارد دانشگاه می شویم و بعد یک روز آن کسی که می خواهیم را برای زندگیمان پیدا می کنیم. اما این روزها افراد خیلی دیرتر ازدواج می کنند و قبل ازاینکه “بله” را سر سفره عقد بگویند مکث طولانی تری دارند. در جوامع غربی تحقیقات گزارش می کند که از سال ۲۰۰۱، تعداد کسانی که ازدواج می کنند هر ساله رو به کاهش است. در سال ۱۹۷۰، ۷۲ درصد از جمعیت متاهل بودند ولی این رقم امروز به ۵۰ درصد رسیده است. همچنین، درصد افرادی که طلاق گرفته اند شدیداً رو به افزایش است. مشخص است که همه این اطلاعات باعث می شود افراد قبل از ازدواج بیشتر و عمیقتر به این اقدام خود فکر کنند. سوال این است که در این روزگاری که هیچ چیز دائمی و بادوام به نظر نمی رسد، آیا باید ازدواج کرد یا خیر؟

بدون شک عامل دیگر در کاهش آمار ازدواج تاثیر طلاق بر ذهن نوجوانان و جوانان است. خیلی از آنهایی که به ازدواج فکر می کنند خود فزندان طلاق هستند. این مسئله آنها را در برابر رفتن زیر بار تعهدات ازدواج مقاومتر می کند. از ۸۲ درصد از زوج های متاهلی که تا پنجمین سالگرد ازدواجشان زندگی مشترکشان ادامه پیدا میکند، فقط نیمی آن را به ۱۰ سال می رسانند. با گذشت زمان، احتمال با دوام ماندن ازدواج ها کمتر و کمتر می شود. تعداد بالای شکست های ازدواج باعث می شود مردم بیشتر به مسئله ازدواج کردن یا نکردن فکر کنند.

اکثر مردم می فهمند که اول آشنایی همیشه سرشار از عشق و محبت است. اول همه رابطه ها همه چیز خوب است. سکس خوب است، همراهی و همدلی دو نفر با هم خوب است، و مقدار کمتر تعهدات مشترک زندگی را برایشان ساده تر می کند. زندگی کردن در خانه های جدا به هر دو طرف آزادی بیشتری داده و نگرانی ها معمولاً کمتر است. چیز زیادی برای نگرانی وجود ندارد. وقتی رابطه برهم می خورد، چیزهایی مثل بچه، مشکلات مالی و قضاوت های جامعه وجود ندارد که دو طرف را نگران کند و بیشتر افراد می توانند راحت از این مشکلات بگذرند. قبل از اینکه رابطه دو طرف قانونی شود، بر هم زدن رابطه کار سختی به نظر نمی رسد. سالیان سال است که به مردها و زن ها درمورد ازدواج و تعهدات آن هشدار می دهند. سکس بین دو طرف محو می شود، زن خانه مدام غرغر می کند، مرد به فردی تنبل تبدیل می شود که جز دستور دادن و خوردن کار دیگری در خانه نمی کند و خیلی چیزهای دیگر. اینجاست که می گویند، سری که درد نمی کند را دستمال نمی بندند.

بعد از گذشت یک زمان مشخص می فهمید که قدم بعدی در رابطه تان این است که ازدواج کنید. معمولاً فقط یکی از دو طرف میل به ازدواج دارد و طرف دیگر به همان وضعیت راضی است. اما به خاطر ترس از دست دادن رابطه، دو نفر با هم ازدواج می کنند. اما مدت زمان کمی بعد از ازدواج است که همه چیز خسته کننده و تکراری می شود. تعداد کمی از افراد از قبل پیشبینی می کردند که به چنین نقطه ای برسند. بعد از اینکه آنچه که باید گفته شود، گفته می شود و آنچه باید انجام داده شود، انجام داده می شود، زن و شوهر هر شب از سر عادت در اتاق نشیمن می نشینند و تلویزیون تماشا می کنند، هر روز همان کارهای مشابه و تکراری را انجام می دهند و زندگیشان کاملاً یکنواخت می شود. این مسئله باعث می شود متوجه شوید که خیلی چیزها درمورد همسرتان هست که دوست ندارید و آزارتان می دهد. متاسفانه، دیگر خیلی دیر شده است. دیگر ازدواج کرده اید و باید با آن کنار بیایید.

یک روی سکه می گوید چون نمی توانید اوضاع را تغییر دهید به این معنی نیست که اوضاع بد است. در زندگی دوره های تغییر مختلفی وجود دارد و وقتی ازدواج می کنیم، همراه با همسرمان این تغییر را تجربه میکنیم. گاهی اوقات یکی از دو طرف جلوتر از آن یکی است و گاهی اوقات این رشد با هم صورت می گیرد. اگر بتوانید هر مرحله رشد را با هم طی کنید، به دستاورد بسیار بزرگی در زندگیتان نائل شده اید. حتی اگر ۱۰ سال هم با یک نفر رابطه دوستی داشته باشید، به ندرت درمورد موقعیت های واقعی زندگی که ممکن است موجب ازدواج یا برهم خوردن آن شود بحث می کنید. و ناگهان می بینید که با او ازدواج کرده اید و همه تعهدات و انتظارات دنیا از شما خیلی دشوار به نظر می رسد. خیلی وقت ها به زندگی مجردیتان فکر میکنید که هیچ کس نبود که بهش جواب پس بدهید، کسی نبود که نگرانش شوید، کسی نبود که مجبور باشید از او مراقبت کنید و هیچ کس هم نبود که به شما بگوید چه باید بکنید و چه نباید بکنید. اما قبل از اینکه در دریای پشیمانی گم شوید، به این فکر کنید که در زمان مجردی وقتتان را چطور می گذراندید؟ آیا آن تنهایی هر از گاه اذیتتان می کرد؟ آیا احساس کمال می کردید؟ آیا اوقات فراغتتان را به دنبال یک شریک زندگی بودید؟ آیا به آنهایی که ازدواج کرده بودند حسادت نمی کردید؟ آیا فکر نمی کردید که ازدواج یک مسئله خیلی مهم است و باید آنرا جدی بگیرید؟ آیا اصلاً باید ازدواج کرد؟

“عشق در نگاه اول فهمش راحت است، یعنی وقتی دو نفر برای یک عمر به هم نگاه می کردند و این به یک معجره تبدیل می شود…” – امی بلوم

ازدواج چه فوایدی دارد؟ ازدواج این امکان را برای افراد فراهم می کند که کمی آرامتر شوند و برای شناختن درونی و بیرونی طرف خود متعهد شوند. این نزدیکی و صمیمیت و اینکه بدانید یک نفر در این دنیا دوستتان دارد و به رابطه با شما متعهد است خیلی زیباست. همچنین ازدواج یکی از معدود راه های تشکیل خانواده بدون حرف مردم است. ارتباط و تشکیل خانواده بدون ازدواج قانونی همانطور که میدانید چندان در جامعه ما مورد پسند نیست. همچنین وقتی ازدواج کرده اید، می توانید خیلی راحت خودتان باشید و با راحتی بیشتری کارهایتان را انجام دهید. ازدواج معمولاً فواید مالی هم در بر دارد و حتی بانک ها افراد متاهل را بیشتر از افراد مجرد جدی می گیرند. ازدواج گذرگاهی برای شروع دوباره زندگی شماست. آنجاست که می توانید برای آینده تان و هر چه که برایتان مهم است برنامه ریزی کنید. البته این کارها را می توانید بعنوان یک فرد مجرد هم انجام دهید اما همیشه یک باری روی دوشتان است که یک روز بالاخره باید ازدواج کنید.

با وجود این فواید، ازدواج معایبی هم به همراه دارد. هرچقدر هم که دو طرف سعی کنند استقلال خود را در ازدواج حفظ کنند اما باز هم بخش اعظمی از استقلالتان با ازدواج از بین می رود. برخی رفتارهای و اعمال خاص که قبلاً برایتان قابل قبول بود، الان دیگر نیست و می تواند باعث عدم وفاداری احساسی یا جسمی شود. خیلی وقت ها ازدواج کردن مثل این می ماند که دوباره بچه شده باشید. بعد از ازدواج می بینید که دوباه با احساسات یک نفر دیگر محدود شده اید. البته ازدواج مثل زندان نیست اما آن آزادی که قبل از ازدواج داشتید دیگر وجود ندارد. خستگی جنسی هم بعد از ازدواج ایجاد می شود. صادقانه بگوییم، چند بار می توانید با یک نفر خاص قبل از اینکه پیر شوید رابطه داشته باشید؟ خیلی از زوج ها عشق و نوازش های حین رابطه جنسی را زیاد جدی نمی گیرند و همه شور و احساس در سکسشان از بین می رود. اگر با خود فکر می کنید که این اتفاق برای شما نخواهد افتاد مطمئن باشید که کاملاً در اشتباهید چون بالاخره این اتفاق می افتد.

بچه ها را هم وارد قضیه کنید و آنوقت است که داستان ازدواج سخت تر هم می شود. دو نفر الان باید درمورد نحوه بزرگ کردن و تربیت کردن فرزندانشان هم با هم توافق کنند. بچه ها در خیلی چیزها دخالت می کنند. بله درست است که بچه نعمت است و عشق بیشتری به زندگی زناشویی می بخشند اما کنار آمدن و تربیت کردن آنها کاری بسیار دشوار و استرس زا است و مسئولیت ها و انتظارات را ده برابر بیشتر می کند. بچه ها همچنین آن چیزهایی که درمورد همسرمان دوست نداریم را بیشتر به چشممان می آورند. به خاطر همه این مشکلات هم که شده باید قانونی تصویب کنند که زوج ها باید ۵ سال تا بچه دار شدن صبر کنند تا بهتر بتوانند در این رابطه تصمیم گیری کنند.

“عشق یک دیوانگی موقت است، که با ازدواج درمان می شود.” –آمبروز بیرث

آیا باید ازدواج کنیم؟ این سوال کاملاً شخصی است. ازدواج این روزها جذابیت خود را از دست داده است و رسانه ها هم خیلی به این موضوع کمک کرده اند. پاسخ به این سوال خیلی ساده است…اگر فکر می کنید برای شما مناسب است باید ازدواج کنید. اما اگر فکر می کنید که آن روش زندگی برای شما مناسب نیست پس نباید ازدواج کنید. هر فرد متاهلی که به شما می گوید، ازدواج چیزی را تغییر نمی دهد، کاملاً اشتباه می گوید. ازدواج خیلی چیزها را عوض میکند. البته خوشبختانه تعادلی که ازدواج ایجاد می کند به همان اندازه تاثیرات منفی، تاثیرات مثبت به همراه دارد.

داستان های پریان که در زمان کودکی برایمان می گویند فقط داستان اند. داستان واقعی جذابیت خیلی کمتری دارد و تلاش بیشتری هم می برد. برای ازدواج باید بخش خیلی بزرگی از خودمان را فراموش کنیم و خیلی آرزوها و خواسته های شخصیمان را مدتی متوقف کنیم. خیلی ها بعد از مدتی می فهمند آنچه که اول کار می خواستند خیلی با آن چیزی که آخر کار می خواهند فرق می کند. آیا همه اینها ارزشش را دارد؟ خیلی وقت ها زن و شوهر های خوشبخت می گویند که بله ارزشش را دارد اما یادتان باشد زن و شوهرهای خوشبخت هم یک شبه به آن وضعیت نرسیده اند. برای اینکه یک ازدواج دوام پیدا کند باید واقعاً به تعهدات پابرجا بمانید و مشکلات عاطفی، احساسی، ذهنی و فیزیکی خیلی زیادی را پشت سر بگذارید. ده سال اول را واقعاً به کشف رابطه می پردازیم. خیلی وقت ها تا زمانیکه مجبور می شویم با یک نفر زیر یک سقف زندگی کنیم، خودمان و همه پیجیدگی های خودمان را نمی شناسیم.

اگر چند وقت است که سردرگمید که باید ازدواج یکنید یا نه، توصیه می کنیم که کمی صبر کنید. این مسئله نشان می دهد که شما هنوز در این مورد تردید دارید و مطمئن به این کار نیستید. مطمئن باشید که وقتی زمان واقعی ازدواجتان رسیده باشد، آنوقت است که دیگر این تردید را ندارید و کاملاً از تصمیم خود مطمئنید.

ازدواجهایی که ریسک بالاتری دارند

بر اساس مشاوره های صورت گرفته ، ازدواجهایی که با شکست روبرو بوده یا در مرحله آشنایی بهم خورده اند وجوه مشترک زیادی با یکدیگر داشته اند که بر اساس دسته بندی به ۸ دسته طبقه بندی می شوند ، لذا شایسته است افرادی که جهت آشنایی و ازدواج جزء این دسته بندی ها هستند محتاط تر عمل کنند

دسته_اول :
ازدواج هایی که قبل از ۲۵ سالگی آقایان و قبل از ۲۳ سالگی خانم ها صورت پذیرفته :

با توجه به عدم ثبات معیار های انتخاب همسر ، عدم شناخت فردی و شرایط پیرامون ، عدم استقلال فکری ، مالی و ضعف تصمیم گیری ، انتخابهای احساسی و عدم شناخت کافی از جنس مخالف ، این دسته از ازدواج ها یکی از پر ریسک ترین نوع ازدواج ها به شمار میرود و افرادی که در این رده سنی تصمیم به ازدواج و طی مراحل آشنایی دارند لازم است آموزشهای لازم را جهت ارتباط و شناخت صحیح کسب نمایند وبا مشاور و راهنمایی خانواده ها نسبت به آن اقدام نمایند .

دسته_دوم :
ازدواج به علت نیاز جنسی

اگر چه بخش اعظم دلیل ازدواج مردان میتواند به منظور تامین غریزه جنسی آنها باشد و این حق عرفی و شرعی آنهاست ، اما نیاز جنسی نباید تنها دلیل ازدواج باشد چرا که پس ازتامین شدن آن فشارحاصل از شرایط پیرامون زندگی و مسئولیت پذیری و عدم برنامه ریزی میتوانند باعث شکست در ازدواج شود

دسته_سوم :
ازدواج تحمیلی

ازدواجهایی که به طرفین از سوی خانواده یا بر اساس رسم و رسومات تحمیل می شود و بعضا ازدواجهای فامیلی میباشند که علاوه بر اینکه درصد شکست در ایندسته از ازدواجها زیاد است ، میتواند باعث گسترش خیانت های جنسی و عاطفی زوجین نسبت به یکدیگر شود همچنین باعث سرخوردگی و ضعف در استقلال فکری و تصمیم گیری افراد شود

دسته_چهارم :
ازدواج هایی که بواسطه ظاهر و موقعیت اجتماعی طرفین صورت میپذیرد

اگر چه انسان مجذوب زیبائی ها می شود و نمیتواند به ظواهر بی اهمیت باشد اما از آنجایی که ظاهر در ابعاد مختلف در گذر زمان عادی می شود این مطلب از کانال تنظیم خانواده است،و پس از سایر خصوصیات که اکثرا باطنی هستند نمود میکند لذا با توجه به تجارب مشاورین توصیه می شود زیبایی ظاهری در کنار سایر خصوصیات فردی و شخصیتی افراد ملاک انتخاب همسر باشد نه تنها دلیل انتخاب

دسته_پنجم :
ازدواجهایی که در آن زن نسبت به مرد برتری دارد

مسئله این نیست که خانم ظرفیت برتری نسبت به آقایان ندارند بلکه یکی از دلایل درونی خانم ها جهت ازدواج نیاز به یک تکیه گاه قوی است پس در ازدواج شایسته است مرد در چند عامل برتری داشته باشد

– سن ( بیشتر بودن سن مرد نسبت به زن )
– وضعیت اقتصادی و وجه اجتماعی ( بالا بودن جایگاه شغلی مرد و درامد وی )
– قد ( شایسته است مرد از زن بلندتر باشد )

دسته_ششم :
ازدواج های راه دور

شناخت صحیح یکی از ارکان اصلی جهت انتخاب شایسته همسر است و در شناختهایی که دو طرف نسبت به یکدیگر در فاصله مکانی دوری قرار گرفته اند بخش اعظم ارتباط بوسیله اینترنت ، تلفن و یا پیامک صورت میگیرد که این سطح از شناخت نمیتواند قابل اکتفا جهت اتخاذ مهمترین تصمیم زندگی افراد باشد ، همانطور که در مشاوره های صورت گرفته این مسئله نمود کرده است لذا حتی المقدور حتی با توجه به شرایط سختی دوری راه در صورتی که دوطرف میل به شناخت و ازدواج دارند لازم است این ارتباط حتما با اطلاع خانواده ها همرا ه باشد و شرایط به گونه ای باشد که دو طرف بعد از هر ۱۰ دفعه مکالمه تلفنی یک دیدار حضوری داشته باشند

دسته_هفتم :
ازدواج هایی که دو خانواده دارای دو فرهنگ مختلف هستند

خانواده مهترین نقش در تربیت فرد بازی میکند ، اختلافات خانوادگی زمانی بیشتر می شود که دو خانواده آداب و رسوم و فرهنگ مختلفی داشته باشند معمولا این اختلافات شامل : اختلاف بر سر مهریه – اختلاف بر سر مراسم – اختلاف در زمینه دخالت های خانوادگی – اختلاف سلیقه لذا فشار روحی و استرس زیادتری بر طرفین وارد می شود ، حتی المقدور شایسته است وصال با خانواده ای هم فرهنگ صورت پذیرد

دسته_هشتم :
ازدواجهای اینترنتی

ازدواجهای اینترنتی پدیده ای که روبه افزایش است ومتاسفانه باعث افزایش آمار طلاق شده است ، شناخت اینترنتی نمیتواند به هیچ وجه شناختی صحیح باشد و بواسطه تایپ و درج کلمات به سطح مناسبی از شناخت نسبت به فرد مقابل دست یافت از اینرودرصد ریسک در ازدواج های اینترنتی بسیار بسیار بالا میباشد .

 

دلایل اشتباه برای ازدواج :
( اهداف ناصحیح )

::به خاطر شیفتگی و شور و شیدایی
::به خاطر تشکیل خانواده
::به خاطر رفع تنهایی
::به خاطر دارایی و اقتصاد
::به خاطر قیافه و زیبایی
::به خاطر مستقل شدن از والدین
::به خاطر داشتن فرزند
::به خاطرالتیام رابطه شکست خورده
::به خاطر فشار خانواده یا اجتماع
::به خاطر کمبود اعتماد به نفس
::به خاطر رهایی از تضاد و درگیری با والدین

این موارد دلایل صحیح ازدواج نیستند مثلا، حداکثر شیفتگی عشق دو سال دوام دارد؛ پس نمی تواند علت باشد و یا اگر به همسرتان بگویید تنها علت ازدواج من به خاطر فرزند است یا پول است احساس بدی پیدا می کند.

پس علت ازدواج چیست:

دلایل صحیح برای ازدواج:
( اهداف صحیح )

::همراهی و هم صحبتی
::ابراز محبت و عشق و صمیمیت
::داشتن شریک حمایت کننده
::داشتن شریک جنسی و والد شدن

همه این موارد در کنار همدیگر؛ ما را به هدف اصلی ازدواج یعنی “آرامش” می رسانند و به تنهایی کافی نیستند.

ازدواج به خاطر آرامش یافتن است.

اما آرامش به چه چیزی وابسته است؛ به همه کارهایی که زوجین برای هم انجام می دهند تا باعث آرامش خود و همسرشان شود.
اگر فکر شما رساندن همسرتان به آرامش باشد خیلی مشکلات و اختلافات ناچیز می شود.

 

‌ ازدواج مانع از زوال عقل می شود:

بررسی های انجام گرفته توسط محققان دانشگاه لاف‌برو نشان می‌دهد ازدواج یا داشتن دوست های صمیمی می‌تواند از افراد در برابر زوال عقلی محافظت کند.

براساس گزارش اکسپرس، در تحقیق دانشگاهی که در آن ۶۶۷۷ فرد بالغ برای هفت سال تحت نظر گرفته شده‌بودند، محققان دریافتند کیفیت حلقه ارتباطاتی یک فرد بسیار مهم‌تر از ابعاد کلی آن است.
ه گفته انجمن آلزایمر نتایج این تحقیقی برای کمک به بیماران برای حفظ ارتباطات معنی‌دارشان از اهمیت بالایی برخوردار است. هیچ‌یک از داوطلبانی که در این تحقیقات طولانی مدت حضور داشتند به زوال عقلی مبتلا نبودند اما ۲۲۰ نفر در طول این هفت سال به این بیماری مبتلا شدند.

 

“ما با پدر و مادرهایمان ازدواج میکنیم”

چرا و چگونه است که ما هنگام انتخاب شریک زندگی جذب کسی می‌شویم که دارای خصوصیات منفی (مانند طرد کنندگی یا خشم و پرخاشگری ) مادر یا پدر می‌باشد؟؟؟
برای فهم این مطلب ابتدا باید مقدمه ای را بیان کنیم:

مغز ما دو قسمت است:”مغز کهنه” و “مغز نو”
“مغز کهنه” که “ضمیر ناخودآگاه ” انسان در آن جای دارد و مسئول حفاظت از وجود ما برای دفع خطر و حفظ ایمنی و کسب لذت است
“مغزنو”:که همان قشر خاکستری یا کورتکس میباشد که دارای چهار لُب میباشد و جایگاه عملکرد شناختی ما میباشد و تفکر ،کلام ،تصمیم سازی و کلیه ی اعمال مربوط به “خودآگاه” را انجام میدهد.

مغز کهنه(=ضمیر ناخودآگاه ما که جایگاه تمام ابعاد وجودی واپس زده ،و سایه ها و قالبهای شخصیتی و کهن الگوهای ما میباشد) از منطق زمان خطی پیروی نمیکند،او در زمان طفولیت ما،در گذشته های دور ولی در واقع در یک زمان “حال جاودان” زندگی میکند .

او فقط بدنبال کسب امنیت و حفظ بقا و تمامیت خویش است،او بدنبال جلب حمایت بدون شرط ِ پدر و مادر خویش است و بدترین احساس او ،”حس ِ طرد شدگی” از جانب والدینش است و “مغز نو” معادل هوشیار و “ایگو” ما میباشد که قوه ی مجریه ی وجود ماست.

-باید بدانیم که آن بخش از مغز ما که دست به انتخاب همسر میزند، مغز منطقی و منضبط ما که همان “مغز نو” (=خودآگاه) می باشد، نیســــــــــــــــــت!!!

بلکه مغز کوته بین و کهنه(ناخودآگاه) ماست که در زمان گذشته متوقف مانده است، او خاطرات دردناکی از “زخم ها” و “جراحات” دوران کودکی دارد که در لحظاتی از جانب مادر(یا پدر) خویش مورد طرد، بی مهری یا خشم واقع گردید و تحقیر شده است.لذا وقتی او در بزرگسالی و هنگام انتخاب همسر کسی را میبیند که دارای همان خصوصیات مثبت و “بخصوص” منفی !!!! ِ والد خویش میباشدبی اختیار جذب او و عاشق او میشود.
چرا؟؟
-چون “مغز کهنه” با “بازآفرینی” دوران طفولیت و شرایطی که در آن بزرگ شده، قصد دارد آن شرایط را “اصلاح کند” و اینبار در فضایی (به ظاهر) امن همه ی توقعات ِ توجه و حمایت بی اندازه ی خود را از فردی که “جانشین” پدر و مادرش شده است طلب کند و همه ی ناکامی ها و سرخوردگیهای نخستین خود را حل و فصل کند. و همچنین با بدست آوردن آن سری از صفاتی که در وجود خود نمیابد (چون آنها را انکار و سرکوب کرده است و آنها را در وجود نامزد یا همسر فعلی خویش با انجام عملکرد ِ فرافکنی،میبیند) احساس کند که به تمامیت و کمال رسیده است و به آرامش برسد…
و البته که این توهمی بیش نیست و بعد از ازدواج رسمی و تعهد به زندگی مشترک و روبرویی با واقعیت انسانی شخص مقابل که هیچگاه نمیتواند آن حس محبت “بدون شرطی “که مادر و پدرش به او میدادند را از او بدست اورد، مجبور میگردد فرافکنیهای خو درا “پس بگیرد” و دوباره احساس تنهایی کند و بدینگونه است که شعله عشق رومانتیکش ذره ذره به خاموشی میگراید.

“دکتر هندریکس”

 

در همین زمینه طرحواره درمانی می تواند به ما کمک کند که طرحواره های خود را بشناسیم و متوجه باشیم که این طرحواره ها چگونه ما را در انتخاب همسر و دوست ، انتخاب سبک فرزندپروری  و انتخاب نوع رفتار با دوستان و همکاران هدایت می کنند.

ازطریق مشاوره با دکتر یاوریان انتخاب های بهتری داشته باشیم