Benjamin_Button

سرگذشت غریب بنجامین باتن

مورد عجیب بنجامین باتن یا سرگذشت غریب بنجامین باتن(به انگلیسی: The Curious Case of Benjamin Button) نام یک فیلم آمریکایی محصول سال ۲۰۰۸ به کارگردانی دیوید فینچر است. شخصیت اصلی این فیلم الهام گرفته از یک داستان کوتاه اثر اف. اسکات فیتزجرالد است. فیلم‌نامه این فیلم را اریک روث نوشته است و برد پیت وکیت بلانشت بازیگران اصلی آن هستند. این فیلم با بازخورد مثبت منتقدین نیز روبرو شد.

بنجامین در اواخر قرن نوزدهم و در سن ۸۰ سالگی به دنیا آمده و با گذشت زمان، در حالی که دیگران پیرتر می‌شوند، او جوان‌تر می‌شود. او در کهنسالی عاشق دختری می‌شود که در سنین کودکی به‌سر می‌برد. اما در طی سال‌ها در حالی که دخترک بزرگ‌تر می‌شود، او در روندی وارونه به سوی خردسالی پیش می‌رود.

 

مورد عجیب بنجامین باتن
Benjamin Button poster.jpg
پوستر فیلم
کارگرداندیوید فینچر
تهیه‌کنندهکاتلین کندی
فرانک مارشال
نویسندهاریک راث
رابین سویکورد
(بر پایه داستان کوتاه اثر اف. اسکات فیتزجرالد)
بازیگرانبرد پیت
کیت بلانشت
ترجی پی. هنسون
جولیا اورموند
الیاس کوتیاس
جرید هاریس
جیسون فلمینگ
تیلدا سوئینتن
موسیقیالکساندر دسپلا
فیلم‌برداریکلادیو میراندا
تدوینکرک بکستر
آنگوس وال
توزیع‌کنندهپارامونت پیکچرز
برادران وارنر
تاریخ‌های انتشار
۲۵ دسامبر ۲۰۰۸
مدت زمان
۱۶۶ دقیقه
کشورآمریکا
زبانانگلیسی
هزینهٔ فیلم۱۶۰٬۰۰۰٬۰۰۰ دلار
فروش گیشه۳۳۲٬۵۸۲٬۷۱۱ دلار
pianist

پیانیست

پیانیست (به انگلیسی: The Pianist) فیلمی است ساخته رومن پولانسکی. فیلم بر مبنای داستان واقعی زندگی نوازندهٔ پیانوی یهودی، ولادیسلاو اشپیلمان در دوران جنگ جهانی دوم در لهستان و اشغال این کشور توسط آلمان به قلم خودش ساخته شده‌است. وی در آن دوران آثار موسیقی شوپن را در ایستگاه رادیویی ورشو می‌نواخت.

رومن پولانسکی کارگردان این فیلم، از آن به عنوان مهم‌ترین فیلم خود یاد کرده‌است. وی در کودکی بمباران‌های ورشو توسط نازیها را تجربه کرده و مادرش را در همین بمبارانها از دست داده‌است.

برودی با دریافت جایزه اسکار در سن ۲۹ سالگی، رکورد جوان‌ترین بازیگری که جایزهٔ نقش اول مرد را گرفته، شکست؛ او جایزه فوق را به اشپیلمان تقدیم کرد.

داستان این فیلم در واقع برگرفته از داستان زندگی آقای ولادیسلاو اشپیلمان یکی از بهترین نوازندگان اسبق پیانو در لهستان ( دارای لقب ویرتوز ) و در زمان واقعه تلخ هولوکاست در شهر ورشو میباشد . آقای اشپیلمان داستان زندگی خود را طی سالهای جنگ جهانی دوم به صورت یک کتاب مینویسد و چاپ میکند که این فیلم هم برگرفته از همین کتاب بوده و ریشه در حقیقت دارد . در سایت رسمی ای ام دی بی که یکی از معتبر ترین سایت ها در زمینه هنر سینما است گفته شده که این فیلم یک بازسازی بسیار نزدیک از داستان کتاب اشپیلمن است و تمامی اتفاقات در فیلم تقریباً با اندکی بزرگنمایی از این کتاب برگرفته شده است خلاصه ی داستان : خانواده اشپیلمن خانواده خوشبختی بودند و در آغاز جنگ در امنیت بودند. واکنش اولیه آنها این بود: ما هیچ جا نمی‌رویم. حلقه نازیها روز به روز تنگ‌تر می‌شد ولی با این حال خانواده او از گزارش‌های مربوط به اعلام جنگ انگلستان و فرانسه علیه آلمان دلگرم می‌شدند و امیدوار بودند نازیها به زودی عقب رانده می‌شوند و زندگی به حالت عادی بر می‌گردد. اما چنین اتفاقی نمی‌افتد. یهودیان شهر مجبور به تسلیم دارایی هایشان و نقل مکان به منطقه‌ای که با دیوارهای آجری از بقیه شهر جدا شده می‌گردند. یک نیروی پلیس یهود (که برای اجرای قوانین نازیها فعالیت می‌کردند) به اشپیلمن پستی در این نیرو پیشنهاد می‌کند، اما او امتناع می‌کند، اما همان افسر پلیس با خارج کردن اشپیلمن از صف قطار او را از مرگ نجات می‌دهد. سپس فیلم داستانی بلند و باورنکردنی از چگونگی نجات اشپیلمن از جنگ با پنهان شدن در ورشو و کمک نیروی مقاومت لهستان روایت می‌کند. در طول فیلم چندین بار می‌شنویم که اشپیلمن به دیگران اطمینان می‌دهد که همه چیز به حالت اول باز می‌گردد، این ایمان و عقیده او بر پایه اطلاعات یا خوش بینی او نیست، بلکه این اعتقاد از عشق او به موسیقی سرچشمه می‌گیرد و در تمام صحنه‌های فیلم مشهود است.

اشپیلمن برای مدتی امنیت دارد اما گرسنه، تنها، بیمار و وحشت زده‌است. پایان جنگ نزدیک است و شهر ویران شده، در یک صحنه اشپیلمن در میان ویرانه‌ها اتاقی پیدا می‌کند که یک پیانو به طور کنایه آمیزی در آن باقی‌مانده اما او دیگر شهامت نواختن ندارد. صحنه‌های پایانی فیلم شامل مواجه اشپیلمن با یک سروان آلمانی است که به طور اتفاقی محل اختفای او را پیدا کرده‌است. او به اشپیلمن کمک می‌کند نجات یابد اما بعد از جنگ خودش به کمک اشپیلمن نیاز پیدا می‌کند و اشپیلمن نمی‌تواند به موقع برسد.

 

پیانیست
ThePianistMovie.jpg
پوستر فیلم
کارگردانرومن پولانسکی
تهیه‌کنندهآلبرت س. رودی
نویسندهولادیسلاو اشپیلمن (کتاب)
رونالد هاروود (فیلمنامه)
بازیگرانآدرین برودی
توماس کرچمان
فرنک فینالی
مورین لیپمن
امیلیا فاکس
موسیقیووچیچ کیلار
فیلم‌برداریپاول ادلمن
تدوینHervé de Luze
تاریخ‌های انتشار
۴ دسامبر، ۲۰۰۲ (آمریکا)
مدت زمان
۱۵۰ دقیقه
کشورانگلستان، آلمان، فرانسه و لهستان
زبانانگلیسی، آلمانی، روسی
piano

پیانو

پیانو (به انگلیسی: The Piano) فیلمی درام به کارگردانی جین کمپیون و محصول سال ۱۹۹۳ میلادی است. داستان فیلم به مقطعی از زندگی یک بانوی پیانیست لال به‌نام «آدا» در اواسط قرن نوزدهم میلادی می‌پردازد. آدا (با بازی هالی هانتر) به همراه دختر خردسالش به جزیره‌ای دوردست می‌روند تا با مردی که پیش از آن هیچ‌گاه او را ندیده ازدواج کند.دیگر نقش‌آفرینان اصلی فیلم پیانو هاروی کایتل، سَم نیل و آنا پاکوین هستند.

پیانو در چهل و سومین دورهٔ جشنوارهٔ کَن (۱۹۹۳) ۲ جایزهٔ مهم نخل طلای کن (بهترین فیلم) و بهترین بازیگر زن را از آن خود کرد. این فیلم در در ۶۶اُمین دورهٔ اهدای جوایز اسکار (۱۹۹۴) نامزد دریافت ۸ جایزهٔ اسکار بود که در رقابت با فیلم‌هایی هم‌چون فهرست شیندلر و فیلادلفیا، برندهٔ ۳ جایزهٔ اسکار شد. جین کمپین که به‌غیر از کارگردانی، فیلمنامهٔ پیانو را هم نوشته بود، جایزه اسکار بهترین فیلم‌نامه اوریژینال را از آن خود کرد.[۳] او در آن سال نامزد دریافت اسکار بهترین کارگردانی هم بود و دومین «کارگردان زن» در تاریخ مراسم اسکار به‌شمار می‌آید که نامزد دریافت این جایزه بوده‌است. هالی هانتر برندهٔ اسکار بهترین بازیگر زن شد و آنا پاکوین (بازیگر خردسال فیلم) هم اسکار بهترین بازیگر نقش مکمل زن را دریافت کرد.

موسیقی متن فیلم پیانو را مایکل نایمن ساخته‌است. نایمن در سال ۱۹۹۳ برای موسیقی متن این فیلم جایزهٔ بهترین موسیقی متن را از انستیتوی فیلم استرالیا و انجمن منتقدان فیلم شیکاگو دریافت کرد. موسیقی متن پیانو که در سال ۱۹۹۴ و در قالب آلبوم ساندترک فیلم، با برچسب ویرجین رکوردز روانهٔ بازار شد بیش از ۱ میلیون نسخه فروش داشت و نام نایمن را به‌عنوان یک آهنگساز برجسته در سطح بین‌المللی مطرح کرد. این آلبوم ۱ سال، پرفروش‌ترین اثر «جدول آلبوم‌های کلاسیک بیلبورد» بود.

 

برگرفته از ویکی پدیا

 

پیانو
Pianomovieposter.jpg
پوستر فیلم پیانو
کارگردانجین کمپیون
تهیه‌کنندهجین کمپیون
نویسندهجین کمپیون
بازیگرانهالی هانتر (در نقش آدا مک‌گراث)
هاروی کایتل (در نقش جرج بینس)
سَم نیل (در نقش الیستر استیوارت)
آنا پاکوین (در نقش فلورا مک‌گراث)
موسیقیمایکل نایمن
فیلم‌برداریاستوارت درای‌برو
تدوینورونیکا جنت
توزیع‌کنندهسیبی ۲۰۰۰
تاریخ‌های انتشار
۱۹ مه ۱۹۹۳ (نمایش در جشنوارهٔ فیلم کن)
۵ اوت ۱۹۹۳ (نمایش در استرالیا)
مدت زمان
۱۲۱ دقیقه
کشورنیوزیلند
استرالیا
فرانسه
زبانانگلیسی
مائوری
زبان اشاره بریتانیایی
هزینهٔ فیلم۷ میلیون دلار
فروش گیشه۴۰٬۱۵۷٬۸۵۶ دلار
Dogville

داگویل

داگویل (به انگلیسی: Dogville) نام فیلمی درام ساخته شده در سال ۲۰۰۳ به کارگردانی لارس فون تریه کارگردان دانمارکی و بازی نیکول کیدمن است. فون تریه برای ساخت این فیلم نامزد نخل طلای بهترین کارگردانی در جشنواره فیلم کن شد.

از نکات برجسته این فیلم، فیلمبرداری تمام این فیلم سه ساعته در استودیو و طراحی صحنه منحصربه‌فرد آن است، به صورتی که هیچ‌کدام از خانه‌ها در یا دیوار ندارند.

برخی منتقدان سینمایی همچون راجر ایبرت این فیلم را از لحاظ سیاسی یک فیلم ضدآمریکایی می‌دانند.

داگویل اولین قسمت از سه گانهٔ «آمریکا، سرزمین فرصت‌های طلایی» است که قسمت دوم آن مندرلی در سال ۲۰۰۵ اکران شد و قسمت سوم آن «واشنگتن» هنوز ساخته نشده است.

این فیلم به مبحث عشق و فاشیسم می‌پردازد. انسانهای بزرگ و پیام آوران دردمندی که با ایثار تمام دارایی خود، سعی در آگاه کردن مردم و جامعه دارند. در این فیلم می‌توان شاخه ای از طنز را نیز مشاهده کرد. اینکه راوی داستان را اینگونه آغاز می‌کند که مردم داگویل همه انسانهای خوبی هستند. اما با جلو رفتن فیلم می‌بینیم که تمامی اهالی این دهکده با این دختر زیبا رو است که عقده‌ها و ضعفهایشان رو می‌شود و باز به دلیل همین حقارت اشتباهات و ضعفهای خود را به گردن او می‌اندازند. دختر جوانی که دختر یک گنگستر است از دست پدرش می‌گریزد و وارد داگویل دهکده کوچکی می‌شود. او در صدد برقراری ارتباط با اهالی دهکده است. مردم اول بسیار سرد با وی برخورد می‌کنند اما جوانی که او را یافته به او کمک می‌کند تا مردم دهکده او را بپذیرند. پس از مدتی همه چیز عوض می‌شود. مردمی که ابتدا به دلیل سر و وضع آراستهٔ او با او با احترام برخورد می‌کردند حال با او مثل یک کلفت برخورد می‌کنند. دختر جوان هم نهایت زیبایی را دارد و هم ثروت و هم شهرت را اما به دلیل مستقل شدن و خود ساخته شدن و خود شدن از نزد پدرش می‌گریزد. حتی در این فیلم می‌توانیم کودکان را ببینیم که از کودکی با وقاحت و خشونت و کینه رشد می‌یابند. برخورد تنها پسر بچه دهکده با گریس را می‌توان دید که چه طور دروغ می‌گوید و تهمت می‌زند. در پایان زمانی که دختر به این نتیجه می‌رسد که این مردم اصلاح پذیر نیستند، و حتی اعتمادی که به تنها روشنفکر این جامعه (تام) می‌کند و بی‌اعتمادی و دروغ می‌بیند، و حتی مورد تجاوز اهالی دهکده قرار می‌گیرد، تصمیم به ترک و فرار می‌گیرد که باز با بی‌اعتمادی رو به رو می‌شود و او را زندانی می‌کنند و سپس تماس تام با گانگستر منجر به نابودی خود این دهکده می‌شود. دهکده ای اصلاح ناپذیر! این دهکده در هرجای دنیا می‌تواند باشد. چرا که داگویل است.

 

Dogville – داگویل
405px-Dogville movie.jpg
کارگردانلارس فون تریر
نویسندهلارس فون تریر
بازیگراننیکول کیدمن
هریت آندرسون
لورن باکال
پل بتانی
پاتریشیا کلارکسون
توزیع‌کنندهکلمبیا پیکچرز
تاریخ‌های انتشار
۱۹ مه ۲۰۰۳ (میلادی)
مدت زمان
۱۷۸ دقیقه
کشوردانمارک
زبانانگلیسی
هزینهٔ فیلم۱۰ میلیون دلار
needs

توضیح بیشتر نیازهای اساسی در تئوری انتخاب

 

درود بر همراهان عزیز

 

 

امشب در ادامه تئوری انتخاب در مورد پنج نیاز اساسی توضیحات بیشتری می نویسم…

همونطور که شب های پیش نوشتم رفتارهای انسان برای برآورده کردن پنج نیاز اساسی ازش سر می زنه…

پنج نیاز اساسی …بقا، آزادی، قدرت، عشق و احساس تعلق ، تفریح

همه این نیازها در واقع برای حفظ بقای فرد ازش سر می زنه… اما برای اینکه بهتر بشه دسته بندی کرد آقای دکتر گلسر glaser ابتدا به سه و بعد به پنج نیاز معتقده که در ژن انسان قرار دارند…

در واقع ایشون معتقده که این نیازها در ژن انسان قرار دارند و اینطور نیست که بعدها اونها رو یاد بگیره و بخواد داشته باشه…

پس وقتی ایشون می گه اینها در ژن فرد قرار دارند بنابراین تا حدودی هم بیان می کنه که اندازه اونها مختص فرد هستند و قابل تغییر در فرد نیستند…

به این صورت که به هر نیازی از یک تا ۵ نمره می دیم اگر نمره نیاز بقا در فردی ۵ باشه ایشون فردی محتاط و مقتصد هست و این خصلت رو نمی شه در ایشون تغییر داد یا تغییرش مشکل هست…

یا کسی که در مورد نیاز بقا نمره ۱ می گیره بسیار ریسک پذیر هست و کارهای هیجانی و پرخطر انجام می ده و به حفظ بقای خودش کمتر اهمیت می ده…

بنابراین تاکید می شه که افراد نمی تونند میزان نیازهاشون رو که در ژن هاشون ثبت هست تغییر بدن…

 

 

اما آقای دکتر گلسر به انتخاب معتقد هست و ایشون اعلام می کنه که همه رفتارهای خودمون رو خودمون انتخاب می کنیم… اگر این نیازها غیرقابل تغییر هستند چطور انتخاب با ماست؟

 

در مبحث آخرین شب به هوش هیجانی اشاره کرده بودم…الان هم موضوع هوش هیجانی و خلاقیت مطرح هست…

 

آقای گلسر داستانی در مورد خودش می گه.. می گه امتیاز نیاز به بقای من ۵ هست و همسرم می خواست که دکوراسیون منزل رو عوض کنه ولی من نمی تونستم و سختم بود که خرج کنم…

بنابراین دسته چک رو دادم به ایشون که از مخارج اطلاعی نداشته باشم و حالم خراب نشه…

این یک خلاقیت هست که وقتی نمی تونی ژنتیکت رو عوض کنی لازم هست که رفتاری رو انتخاب کنی که زیاد اذیتت نکنه…

 

اگر هوش هیجانی رو تقویت کرده باشیم و با همسرمون بتونیم همدلی کنیم و بهش حق می دیم که در حالی که از نظر اقتصادی می تونیم دکوراسیون مدرن داشته باشیم بخواد که در خانه زیبا زندگی کنه

 

ولی اگه همدلی در ما رشد نکرده باشه درک نمی کنیم که چرا همسرمون اصرار داره که خونه، شیک و مدرن باشه… احساسش رو درک نمی کنیم…

می خوام تاکید کنم که انتخاب رفتار به عوامل مختلفی بستگی داره و فقط صرف دونستن اینکه ما ۵ نیاز اساسی داریم یا اینکه عادات کنترل درونی درست هستند و عادات کنترل بیرونی اشتباه هستند نمی تونه به ما کمک کنه..

شب خوش و آرامی براتون آرزومندم

 

سینا یاوریان – سخنران، مدرس و مشاور روانشناسی

emotions

پنج هیجان اصلی

درود بر همراهان نیک اندیش

 

یک جمع بندی از هفت عادت آقای گلسر و هوش هیجانی آقای گلمن انجام بدیم

نوشتیم که از نظر تئوری انتخاب ما برای برآورده کردن پنج نیاز اساسی بقا، آزادی، احساس تعلق و عشق، قدرت و تفریح رفتار می کنیم…

احساس های ما هم بر اساس همین پنج نیاز شکل می گیرند که در پنج دسته اصلی ترس ، غم، شادی، خشم و شرم دسته بندی می شند.

در شب های بعد این پنج نیاز اساسی و همینطور پنج احساس رو بیشتر باز خواهم کرد…

پس برای برآورده کردن یک نیاز ، در ما احساسی به وجود میاد که برای تغذیه یا برطرف کردن اون احساس یک رفتاری از ما سر می زنه..

به طور مثال هنگام نیاز به غذا احساس ترس از گرسنگی در ما ایجاد می شه که برای برطرف کردن این ترس از زنده نماندن اقدام به پیدا کردن غذا می کنیم…

حال اگر مانعی در مقابل برآورده کردن نیاز پیش بیاد چه اتفاقی می افته؟

به طور مثال ما فکر می کنیم که لازمه فرزند ما درس بخونه…

و احساس ترس داریم که اگر درس نخونه در آینده بقای اون به خطر میافته..

حال برای برطرف کردن این ترسمون و برآورده کردن نیازمون رفتاری رو انتخاب می کنیم…

این رفتارها می تونه از دسته رفتارهای کنترل بیرونی یا کنترل درونی باشه…

اینجاست که هوش هیجانی و تئوری انتخاب با هم تلاقی دارند و همدیگه رو تغذیه می کنند…

اگه هوش هیجانی از کودکی در ما پرورش پیدا کرده باشه، همدلی بالا در ما به طور اتوماتیک سبب انتخاب کنترل های درونی می شه… بیشتر توضیح خواهم داد

ولی اگه از کودکی در ما هوش هیجانی تقویت نشده باشه…لازم هست که هوشیار باشیم که چه رفتاری رو انتخاب می کنیم و تئوری انتخاب رو خوب یاد بگیریم و رفتارهامون رو با مدیریت هیجان هامون انتخاب کنیم…

به طور مثال اگر خطایی از دوستمون سر می زنه، بر طبق تئوری انتخاب احساس ترس می کنیم که ممکنه بقای ما یا بقای دوستمون تهدید بشه…

بنابراین می خواهیم که اقدامی بکنیم…

یادآوری هفت عادت کنترل بیرونی؛ سرزنش، عیب جویی، شکایت، غرغر ، تهدید، تنبیه، تطمیع

یادآوری هفت عادت کنترل درونی؛ گوش سپردن، احترام گزاردن، اعتماد کردن، حمایت کرد، تشویق کردن، پذیرفتن فرد به همان گونه که هست، گفت و گوش همیشگی بر سر اختلافات

چه رفتاری رو در مورد درس خواندن فرزندمون یا خطای دوستمون در پیش می گیریم؟

در گذشته کتاب ها مثل کتاب “هیچکس کامل نیست”و روش هایی بودند که ما رو به سمت رفتارهای عادت درونی کنترل می کردن اما امروزه به طور دسته بندی شده از طریق تئوری انتخاب برای ما شرح داده شده اند.

اگر همیشه بر سر مسایل مورد اختلاف گفت و گوش داشته باشیم همیشه می تونیم که از عادات کنترل درونی استفاده کنیم

در هنگام بروز مشکل هم می تونیم با تشوق و حمایت در حین گوش سپردن و احترام گزاردن به قرارهایی که گذاشتیم اشاره کنیم و موضوع رو ببندیم

به طور مثال در مورد درس خوندن فرزندمون می تونیم قرارهامون رو با احترام بهش یادآوری کنیم و تشویقش کنیم که تلاشش رو ادامه بده

 

اگر صحبت بر سر مسایل مورد اختلاف همیشگی نباشه به طور ناگزیر ممکنه که به سرزنش رو بیاریم و ارتباط رو خراب کنیم…

یا اینکه لازم هست در لحظه سکوت کنیم و دوستمون رو در موقعیت مناسب برای گفت و گوش دعوت کنیم و با احترام در حین گوش دادن موضوع خود رو مطرح کنیم

گوش دادن رو تاکید می کنم به این دلیل که هنگامی که ما از رخدادی قضاوتی رو داشتیم و می خواهیم اون رو با همراهی طرف مقابل بررسی کنیم بهتره که به حرف های طرف مقابل خوب گوش بدیم چرا که ممکنه ابعاد دیگری هم وجود داشته باشند که ما نمی دونیم و اشتباه قضاوت کردیم…

 

خاطره ای رو تعریف کنم…یکبار در نوجوانی در مهمانی دو قند از قندان پذیرایی کننده برداشتم… بعد متوجه شدم که قندها بزرگ هستند بنابراین یکی از قندها را با دندان نصف کردم و در حالی که نصفه آن در دهانم بود و نصفه دیگر بین انگشتانم…قند سالم کامل دوم را در قندان میز کناری انداختم….

 

نفر کناری من با لبخند نگاهی به من انداخت و آهسته و با سرزنش ملایمی گفت قند را با دندان نصف کردی و نصفه دیگر را در قندان انداختی؟؟!!!

نصفه دیگر که بین انگشتانم بود را نشان دادم و توضیح دادم….

گوش سپردن یک عادت بسیار مهم است و نفر کناری من با گفتن نظر خود نسبت به عمل من باب گفت و گوش بر سر مسایل مورد اختلاف را باز کرد و به من فرصت داد تا توضیح بگویم و گوش سپرد…

شاداب باشیم و آگاه در هوشیاری

شب جمعه خوش و لذت بخشی داشته باشید

 

سینا یاوریان – سخنران، مدرس و مشاور روانشناسی

selfcontrol

تحلیل بیشتر کنترل های درونی و بیرونی

درود بر شما

 

در گروه تلگرام از همراهان خواسته بودم که در مورد تئوری انتخاب برداشت خودشون رو بنویسند

فریبای عزیز در مورد مطالب چندین شب گذشته برامون یه جمع بندی نوشته بود…سپاس

خیلی خوشحالم که این همه مطلب رو فریبا مرور کرده و برداشت خودش رو برامون نوشته

فریبای عزیز به بخشش اشاره و تاکید کرده…

برای کنترل و مدیریت عادات کنترل بیرونی یعنی سرزنش، شکایت، غرغر، عیب جویی، تنبیه، تهدید، تطمیع… شاید اولین گام بخشش باشه…

شاید لازم باشه در وهله اول به خودمون یادآوری کنیم که هیچکس کامل نیست…

هنگامی که از خودمان یا کسی خطایی دیدیم به خودمون یادآوری کنیم که من یک انسانم و ماشین نیستم و یک موجود کامل نیستم و نمی توانم باشم… در مورد دیگران هم با خودمان همین را بگوییم…

بعد اگر خواستیم که از موضوع یاد بگیریم و تجربه کسب کنیم با ذهن باز با موضوع روبرو خواهیم شد…

بسیاری از والدین انتظار کامل بودن از فرزندان رو دارند… این انتظار سبب می شه که فرزندان هم از خودشون و اطرافیانشون به همین صورت انتظار داشته باشند در نتیجه نه هیچوقت از خودشون راضی هستند نه از دیگران…

 

حال بعد از اینکه از خودمان یا دوستی خطایی دیدیم قرار شد که از عادات کنترل بیرونی استفاده نکنیم پس چه بکنیم؟! از عادات کنترل درونی چطور استفاده کنیم؟

اولین رفتار می تونه حمایت باشه… حمایت می تونه با سکوت کردن باشه… می تونه یک جمله همدلانه باشه… می تونه ندیدن باشه…

 

اینجا نمی شه زیاد مثال و نمونه تایپ کرد ..در کارگاه بهتر می شه در این مورد صحبت کرد… آقای گلسر مثال های مختلفی رو اشاره می کنه

 

بعد می شه اگر می خواهیم تجربه ای را رشد دهیم در زمانی که برای صحبت تعیین شده اگر ضروری بود به آن مساله اشاره کرد

 

بسیاری از افراد هستند که نیازی نمی بینند که تجربه ای را در شخص مقابل رشد دهند و نه به خود شخص می گویند و نه چشم پوشی می کنند… پشت سر شخص صحبت می کنند…

غیبت زیرمجموعه کدوم عادت کنترل بیرونی هست؟

 

 

هفت عادت کنترل درونی و هفت عادت کنترل بیرونی ، عادت هستند… رفتار هستند… غیبت کردن هم یک رفتار هست… پس غیبت کردن رو می شه زیر مجموعه این عادات نوشت ولی خشم و حسادت احساس هستند و رفتار نیستند که بتونیم در زیر مجموعه یکی از این عادات دسته بندی کنیم…

احساسات رو در زیرمجموعه پنج احساس اصلی دسته بندی می کنیم… ترس، شرم ، خشم، شادی، غم

احساس حسادت و خشم و … رفتار غیبت رو در ما ایجاد می کنند … یعنی ما رو تحت کنترل خودشون می گیرند به همین خاطر غیبت کردن جزو عادات کنترل بیرونی هست… یعنی از بیرون ما کنترل می کنه یا ما می خواهیم بیرون از خودمون کسی رو کنترل کنیم…

حسادت جزو ترس می تونه دسته بندی بشه

واین موضوع باعث خشىم و ناامیدی وحسودی ودر نهایت غیبت بشه

پس برای اینکه بخواهیم عادات کنترل درونی رو جایگزین عادات کنترل بیرونی بکنیم لازمه که احساساتمون رو به خوبی شناسایی کنیم…پس پیش نیاز این درس ، ارتقا هوش هیجانی هست…

اگه بدونیم که چه احساسی داریم بهتر می تونیم واکنشمون رو تحت کنترل داشته باشیم…

از همراهی شما همراهان عزیز  بسیار خرسند شدم

 

تا شبی دیگر و همه شب ها پر انرژی و شاداب باشید

 

سینا یاوریان – سخنران، مدرس و مشاور روانشناسی

pilot

داستان خلبان خشن

آقای گولمن در کتاب “هوش هیجانی” خود، داستانی را تعریف می کند که هدف ایشان از بیان آن تمرکز بر هوش هیجانی است. من در شروع ارایه پایان نامه کارشناسی ارشد روانشناسی خود از این داستان در جهت موضوع پایان نامه خود یعنی “سکوت سازمانی” سود جستم؛

” خُلق یک خلبان هواپیمای محلی در آمریکا چندان مناسب نبود و با خدمه هواپیما مناسب رفتار نمی کرد و او را شخصی بداخلاق و بد دهن می شناختند. یکبار در هنگام فرود در فرودگاه، یکی از چرخ های هواپیما باز نشد و خلبان مذکور تصمیم گرفت که هواپیما را در حالت دور زدن بر بالای فرودگاه قرار دهد و خود برای تعمیر چرخ، کابین خلبان را ترک کند. بعد از مدتی خدمه هواپیما متوجه شدند که بنزین هواپیما در حال تمام شدن است و هنوز خلبان مشغول تعمیر چرخ هواپیماست. هیچکدام از خدمه به خاطر بدخُلقی خلبان حاضر نشد این خبر را به او برساند و بنزین هواپیما تمام شد و هواپیما سقوط کرد. ”

آقای گولمن در کتاب خود به هوش هیجانی پایین آقای خلبان تاکید دارد و آن را نمونه ای از صدماتی می داند که ممکن است هوش هیجانی پایین به فرد و اطرافیان وارد سازد. من از این داستان برای بیان ارتباط هوش هیجانی مدیر و سکوت سازمانی کارکنان بهره جستم و بیان داشتم که اگر در سازمانی سکوت سازمانی اتفاق بیافتد آن سازمان محکوم به سقوط است. در ارتباطات دوستانه نیز این موضوع صادق است. اگر به دلیل هوش هیجانی پایین یکی از طرفین، طرف دیگر سکوت اختیار کند، بعد از مدتی تعارضات ، حل نشده باقی می مانند و منجر به از هم پاشیدن رابطه می شوند.

 

سینا یاوریان
سخنران، مدرس و مشاور روانشناسی
@SinaYavarian
#هوش_هیجانی
#سکوت_سازمانی
#گولمن

huff

قهر کردن ، دزدی کردن

در مورد عادات کنترل درونی صحبت کردیم و اگر مایل بودید بیشتر بدونید کتاب های آقای دکتر گلسر رو مطالعه کنید یا تشریف بیارید در کارگاه در خدمتتون خواهم بود…

عادات کنترل بیرونی کدوما هستند…

اسم برده بودم…. اما فکر می کنید لازم هست اونها رو هم بررسی کنیم یا اینکه فقط مثبت صحبت کنیم و در مورد منفی ها صحبت نکنیم و ذهن و زبان خود را آلوده نکنیم؟

 

عیب جویی، تنبیه، تهدید، سرزنش، تطمیع، شکایت کردن، غرغر کردن

در بین اینها قهر کردن کجاست؟

 

فکر می کنم قهر کردن جزو تهدید کردن و همینطور تنبیه کردن باشه… نظر شما چیه؟

مسخره کردن و تحقیر کردن چطور؟

فکر می کنم مسخره کردن و تحقیر کردن هم جزو عیب جویی کردن باشند…

لازمه اعمال و رفتار و گفتار منفی رو شناسایی کنیم و در زیر مجموعه این هفت عادت قرار بدیم… رفتاری رو سراغ دارید که منفی باشه و در زیر این هفت ها قرار نگیره؟ خوشحال می شم بنویسید…

ما بسیاری از رفتارهامون رو می شناسیم یا در دیگران می بینیم که منفی هستند ولی تصمیم نگرفتیم که اونها رو کنار بزاریم.. چرا؟

انسان همیشه به دنبال نفع خود هست که همان برآورده کردن ۵ نیاز اصلی که صحبت کردیم… اگر رفتاری رو در جهت برآورده کردن این نیازها بدونه اونها رو انجام می ده…

 

بیان شد که هفت عادت کنترل درونی برای ما مفید هستند… آیا هفت عادت کنترل بیرونی هم برای برآورده کردن ۵ نیاز اصلی ما مفید هستند…

هدف همه رفتارهای انسان در جهت برآورده کردن ۵ نیاز اساسی هستند اما….

دزدی هم برای برآورده کردن نیاز اساسی هست آیا انجام آن درست هست؟

پس هفت عادت کنترل بیرونی هم برای برآورده کردن نیازهای اساسی به کار می روند اما در نهایت به خود و دیگران آسیب می رسانیم…

پس انسان با طی کردن مراحل رشد تشخیص می ده که چه رفتارهایی در بلند مدت به نفعش هست و از رفتارهایی که در کوتاه مدت به نفعش هست ولی در بلند مدت به ضررش خواهد بود دست برمیداره…

همان مثال دزدی… دزدی یک روش سریع برآورده کردن نیاز هست اما در دراز مدت به خود او و به جامعه آسیب می زنه… پس انسان فرهیخته و متمدن این رفتار رو کنار میزاره و برای برآورده کردن نیاز خودش روش بهینه شده ای رو انتخاب می کنه…

از فعل انتخاب استفاده کردم… دکتر گلسر اسم نظریه اش رو گذاشته تئوری انتخاب …روی فعل انتخاب بسیار تاکید داره… ما رفتارهامون رو انتخاب می کنیم…

 

پس اگه ما بدونیم که هفت عادت کنترل بیرونی به چه میزانی مخرب هستند تصمیم خواهیم گرفت که اونها رو ترک کنیم…

در گذشته از روانشناسی کنترل بیرونی استفاده می شد و بسیاری از روش های روانشناسی هم تنبیه را در خود داشتند… اما دکتر گلسر از روانشناسی قدیمی بسیار فاصله گرفته و اون رو ناکارآمد می دونه…

پس از امشب شروع کنیم یکی یکی این هفت عادت مخرب رو ترک کنیم… عیب جویی، سرزنش، تنبیه، تهدید، غرغر، شکایت، باج دادن برای کنترل شخص مقابل

 

البته یک شبه همه رو نمی شه ترک کرد و حتا بعد از ترک یکیش باز ممکنه در مواقعی نتونیم خودمون رو کنترل کنیم ولی همین که تصمیم بگیریم و سعی کنیم به مرور به فرد دیگری تبدیل خواهیم شد…

سال ۸۳ می خواستم واژه ای رو از دایره لغاتم حذف کنم

بسیار مشکل بود چرا که اطرافیان همه از آن واژه استفاده می کنند و من هم از کودکی استفاده کرده بودم…

 

از دوستان گروه نیک اندیشان کمک خواستم که هرگاه این واژه را به کار بردم بگویند گفتی …

بعد از یک ماه آن واژه به کل از دایره لغات من حذف شد…

Nikandishan.yavarian.com

نشست هایی که از هفته بعد شروع خواهد شد همچون گذشته می تواند به ما کمک کند که همدیگه رو برای رشد و ارتقا فردی همراهی کنیم…

منتظر دیدار شما هستم

شاداب باشیم و آگاه در هوشیاری

شبی خوش و آرام برایتان آرزومندم

 

سینا یاوریان – سخنران، مدرس و مشاور روانشناسی

friendship

ارتباط با جنس مقابل در شبکه های اجتماعی

این روزها در شبکه‌های اجتماعی، هر کس وارد گروهی می‌شود در زیر کلمه members آن گروه، عکس‌هایی از زنان و مردانی می‌بیند که به راحتی می تواند به آنها پیام بدهد.

رفتار “برخی از” هم‌وطنان (بیشتر مردان) در قبال این عکس‌ها قابل‌تأمل است. آنان روزی چند بار مدام ذوق‌مرگ می‌شوند. مدام انگشت اشاره را روی صفحۀ تلفن همراه ُسر می‌دهند و عکس‌های دیگران را یکی‌یکی مرور می‌کنند. روی بعضی از عکس‌ها مکث می‌کنند؛ ضربۀ آرامی به‌عکس زده و صبر می‌کنند تا عکس در سایز بزرگ بالا بیاید. گاهی با دیدن برخی عکس‌ها هیجان‌زده می‌شوند و با خودشان حرف می‌زنند:” این عکسو نگا! این حتماً اهلشه! مگه میشه نباشه؟” و لحظه‌های خوش ذوقمرگی آنان همچنان ادامه می‌یابد.

ویکتور فرانکل متخصص مغز و اعصاب و روان‌پزشک اتریشی بر اساس خاطرات خود از دوران سخت و طاقت‌فرسای اسارت در اردوگاه‌های کار اجباری نازی‌ها در کتابی می‌گوید که باید مراقب کسانی بود که پس از اسارتِ طولانی‌مدت؛ آزاد می‌شوند. آثار تلخ محرومیت سختی که آنان تجربه کرده‌اند به‌آسانی برطرف نخواهد شد و به همین دلیل احتمال می‌رود که آنان بی‌مهابا دست به هر کاری بزنند. مثلاً آن‌قدر غذا بخورند تا بمیرند! باید زمانی سپری شود تا آنان به زندگی عادی بازگردند.

شبکه های اجتماعی فرصت‌های جدیدی فراهم کرده‌اند که یافتن نام و ارسال پیام به خانم‌ها یکی از آن‌هاست.
جامعه ما در خصوص ارتباط با جنس مخالف، آدم‌های محروم بسیاری داشته است. به همین دلیل برخی از هم‌وطنان طاقتِ دیدنِ این‌همه زن و امکان ارسال آسان پیام برای آنها را ندارند.

اساساً یاد نگرفته‌اند که امکان آسان ارسال پیام به افراد نمی‌تواند موجب فرصت‌طلبی و مزاحمت شود. متأسفانه در این خصوص فرایندِ اجتماعی شدن ما نیز ضعف‌هایی دارد.
یعنی نه در کودکی بلکه در بزرگ‌سالی باید یاد بگیریم که ارتباط محترمانه چگونه است، حفظ شأن آدم‌ها یعنی چه، حقوق طبیعی هر آدم چیست، چه هنجارهایی را باید در ارتباط با دیگران رعایت کرد، اینکه نوع پوشش یا آرایش یک خانم در یک عکس به معنای ” دعوت‌نامه” نیست.
جایی می‌خواندم که در دهه‌های قبل برخی از زنان معترضِ اروپایی روی دامنشان مقوای کوچکی می‌چسباندند و روی آن خطاب به مردان می‌نوشتند:” نگاه نکن. دامن کوتاه من تو را به چیزی دعوت نمی‌کند، این فقط یک دامن است”.

روزی در جاده‌های خارج از شهر فردی را سوار کردم و در طول جاده هم‌صحبت شدیم. می‌گفت یک‌بار در نوجوانی می‌خواسته به دختر همسایه پیام بدهد که عاشق او شده است و برای همین شلوار خودش را پایین کشیده!!! از او پرسیدم چرا شلوارت را پایین کشیدی؟ گفت “خب می‌خواستم به او بگویم عاشقش شده‌ام! او ماده بود”!!! . متأسفانه کم نیستند کسانی که در شبکه‌های اجتماعی بیشتر از آنکه نشان دهند آدم‌اند نشان می‌دهند که ” نر ” یا ” ماده” اند!

مسئله دیگر جامعه ما ” بی‌اخلاقی” در فضای مجازی است. آدم‌های محروم و مبهوت! -که قبلاً درباره آنان گفتم –در ارسال پیام‌های بی‌شرمانه مقیّد به هیچ حدومرز اخلاقی و عرفی نیستند.

احساس می‌کنند که هیچ‌کس آن‌ها را نمی‌بیند. از هر عکسی خوششان آمد بی‌درنگ برای صاحب عکس پیشنهاد بی‌شرمانه می‌فرستند. متأهل یا مجرد بودن یا موقعیت اجتماعی صاحب عکس هیچ تأثیری در تصمیم آنان ندارد. در دیزی باز است و حیائی در گربه نمانده است! البته ناگفته نماند که بعضی از همین آدم‌های محروم و مبهوت که پیشنهادهای بی‌شرمانه می‌فرستند خودشان متأهل‌اند و البته بسیار هم سخت‌گیر برای همسرشان!

شاید این دوره، دوره‌ای موقت باشد. یعنی آدم‌ها با آزمایش و خطا؛ به‌تدریج یاد بگیرند که چه هنجارهایی را باید در ارتباطات اجتماعی رعایت کنند. ولی دراین‌بین قطعاً مشکلات و آسیب‌هایی بروز خواهد یافت که باید نسبت به آن‌ها آگاه بود.
این آسیب‌ها درجاهایی بیشتر است که در آن‌ها فاصله بین زندگی واقعی و آنچه در شبکه‌های اجتماعی جریان دارد بسیار زیاد است. جایی که در دنیای واقعی از تفکیک جنسیتی صحبت می‌شود و دنیای مجازی بار تبعات آنرا به دوش می‌کشد.
جایی که نهادهای آموزشی و پرورشی؛ تعامل اجتماعی صحیح بین دختر و پسر را به دانش آموزان یاد نمی‌دهند. در دبیرستان‌ها “روش محترمانه ارائه پیشنهاد و روش محترمانه رد پیشنهاد” به جنس مخالف؛ در دروس مهارت‌های اجتماعی گنجانده نمی‌شود.
مدتی قبل یکی از همین صدها جملۀ حکیمانۀ منتشرشده در تلگرام را می‌خواندم که می‌گفت “هر آنچه سرکوب شود به شکل دیگری بازخواهد گشت”. شبکه های اجتماعی بار خیلی از مسائل اجتماعیِ خارج از خودشان را بر دوش می‌کشد. بسیاری از ضعف‌های اجتماعی جامعۀ ایرانی در شبکه های اجتماعی سر باز می کند و بیرون می‌زند!

( درِ دیزی باز است و دیگر حیائی هم در گربه نمانده است )
(نویسنده: دکتر فردین علیخواه)